📖داستان های از امام زمان
⭕️مولودی که از نسل من به دنیا خواهد آمد.
اصبغ بن نباته مي گويد: به خدمت #اميرالمومنان علي بن ابي طالب عليهالسلام شرفياب شدم، ديدم که در درياي #فکر غوطه ور است و با انگشت مبارکش به زمين مي زند. عرض کردم: اي اميرمومنان! چه شده؟ شما را انديشناک مي بينم؟! با انگشت مبارک به #زمين مي زني! مگر به آب و گل علاقمند شده اي؟! فرمود:نه، به #خدا سوگند، حتي يک روز هم به اين خاک و به اين دنيا علاقمند نشدم. ولي داشتم فکر مي کردم درباره ي مولودي که از نسل من به دنيا خواهد آمد. او يازدهمين فرزند من است. او #مهدي ماست (عليهالسلام)، که زمين را پر از #عدل و داد کند، پس از آنکه از جور و #ستم پر شده باشد. براي او دوران غيبت و سرگرداني هست. در آن ايام اقوامي از راه #حق منحرف مي شوند و اقوام ديگري به شاهراه #هدايت رهنمون مي شوند.
اصبغ مي گويد: عرض کردم: اي اميرمومنان! آيا اين کار شدني است؟ فرمود:آري، آن حتمي است، از قلم تقدير گذشته است. اي اصبغ! تو چه مي داني که اين امر چگونه است؟! آنها بهترين اين امت هستند با بهترين اين عترت.اصبغ پرسيد: سپس چه خواهد شد؟ فرمود:آنگاه خداوند هر چه اراده کند، انجام مي دهد که براي او اراده ها، هدفها و غرضهايي است.
🙏التماس دعای فرج
🤲 اللهم عجل لولیک فرج بحق الزینب کبری سلام الله علیها
📚کمال الدين/ ص289 و کفاية الاثر/ ص220
🔻 خاطره ای از برخورد #شهید ابراهیم هادی با یک معلول
🔅بخوانید:
🍂حوالی میدان #خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم #سرعتش را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی⁉️
☘همینطور که آرام #حرکت می کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: یه خورده یواش تر بریم تا از این آقا جلو نزنیم.! من #برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت، پایش را روی #زمین می کشید و آرام را میرفت.
🍃ابراهیم گفت: اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش می سوزد که نمی تواند مثل ما راه برود. کمی #آهسته برویم تا او ناراحت نشود.
🍁گفتم: ابرام جون، ما کار داریم، این حرفا چیه؟ بیا سریع بریم. اصلا بیا از این کوچه بریم که از جلوی این #معلول رد نشیم.
🌱آنچنان قلب #رئوف و مهربانی💗 داشت که به ریزترین مسائل توجه می کرد. او در حالی که عجله داشت، اما راضی نشد حتی دل یک معلول را برنجاند!
📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص۳۱
#شهید_ابراهیم_هادی🌷