eitaa logo
گام _ دوم
483 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
5.7هزار ویدیو
14 فایل
@Scnd_s_rvltion کانال سخنرانی های استادعلی اکبر رائفی پور و دکتر حسن عباسی و... کلیپ های نظامی ، سیاسی ، فرهنگی، اجتماعی بانشرمطالب در اشاعه فرهنگ مهدوی سهیم باشید 💠 ارتباط با ادمین وارسال نظرات وانتقادات: @ansaralhossein این کانال رسمی نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
Ali AsadiAli Asadi - Eslam Pirooz Ast(1).mp3
زمان: حجم: 15.83M
🔹کاری ازمداح ولایی کربلایی علی اسدی 🌷ماهمه تو راه هشت سالیم.‌‌ 🌼اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌼 •┈••✾🍃🇮🇷🍃✾••┈• @scnd_s_rvltion •┈••✾🍃🇮🇷🍃✾••┈•
❗️ از 🌎ـا دل💓 ڪند و رفت زیارت حرم🕊 💥رو سنگ نوشتن ... مثل 👤 اسیرِ دنیاست باید بشه سهمش فقط دیدن عکسای مدافع حرم😔🌹
⇜از گمنام ↫به مومن خواهرم خون❣ از من از تو شفاعت از من ✨ از تو 🌸🍃 🌼اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌼 درپیامرسان ایتا به گام دوم بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/166330391C2def9bc049 •┈••✾🍃🇮🇷🍃✾••┈• @scnd_s_rvltion •┈••✾🍃🇮🇷🍃✾••┈•
🌷 ♨️پهلوان بی شهید ابراهیم هادی از زبان شهید🌸🌱 🔱بعد از حال و روز خودم را نمی فهمیدم ابراهیم همه ی زندگی من بود خیلی به او بودیم او نه تنها یک برادر،که مربی ما نیز بود بارها با من در مورد صحبت می کرد و میگفت: چادر یادگار زهرا (س) 🥀است،ایمان یک زن، وقتی کامل می شود که حجاب را کامل رعایت کندو... ♨️وقتی می از خانه 🏘بیرون برویم یا به مهمانی دعوت داشتیم به ما، در مورد نحوه برخورد با توصیه می کرد و...اما هیچگاه امرو نهی نمی کرد! ابراهیم تربیتی را در نصیحت کردن رعایت می نمود در مورد هم بارها دیده بودم که با شوخی و خنده، ما را برای نماز صبح🌤 صدا می زد و می گفت:«نماز،فقط اول وقت و » 🔱همیشه به در مورد اذان گفتن نصیحت می کرد می گفت: هرجا هستید تا صدای اذان را شنیدید، حتی اگر سوار 🛵هستید توقف کنید و با صدای بلند، پروردگار را صدا کنید و اذان بگوئید.زمانی که مجروح💔 بود و به خانه🏡 آمد از یک طرف ناراحت بودیم و از یک طرف خوشحال! ناراحت برای زخمی شدن ابراهیم و خوشحال که بیشتر می او را ببینیم. ♨️خوب به یاد دارم که به دیدنش آمدند. ابراهیم هم شروع به خواندن کرد که فکر کنم خودش سروده بود:اگر عالم همه با ما ستیزنداگر با خونم را بریزنداگر شویند با خون پیکرم رااگر گیرند از پیکر سرم رااگر با آتش🔥 و خون خو بگیرم سرخ ❤️رهبر بر نگردم 🔱باره ها شنیده بودم که ، از این حرف که می گفتند:فقط میریم جبهه برای شدن و... اصلا خوشش نمی آمد!به دوستانش می گفت: همیشه بگید ما تا لحظه آخر تا جایی که داریم برای اسلام و انقلاب خدمت می کنیم، اگر خدا خواست و نمره ی ما بیست شد آن وقت شویم ولی تا اون لحظه ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم ♨️می گفت باید با این بدن کار کنیم ، اینقدر در راه خدا فعالیت کنیم که وقتی خودش دید، پای کارنامه ما را امضا کند و شهید 🌼شویم. اما ممکن هم هست که لیاقت شدن را با رفتار یا کردار بد از ما گرفته شود. 🔱سال ها از ابراهیم گذشت.هیچکس نمیتوانست تصور کند که فقدان اوچه برسر خانواده ی ما آورد.مادرما ازفقدان ابراهیم ازپا افتاد و...تااینکه ۱۳۹۰ 📆شنیدم که قرار است سنگ یادبودی برای ابراهیم، روی قبر یکی از گمنام دربهشت🌸🥀 زهرا(س) ساخته شود. ♨️ابراهیم گمنامی بود.حالا هم مزار یادبود او روی قبر یکی گمنام ساخته میشد.در واقع یکی ازشهدای گمنام به واسطه ابراهیم تکریم میشد.این ماجرا گذشت تا اینکه به کنار بود او رفتم.روزی که برای اولین بار در مقابل مزار ابراهیم قرار گرفتم، یکباره بدنم لرزید! رنگم پرید و با به اطراف نگاه کردم! چند نفر از بستگان ما هم همین حال را داشتند! ما به یاد یک ماجرا افتادیم که سی سال قبل در همین# نقطه اتفاق افتاده بود! 🔱درست بعد از آزادی خرمشهر، پسر عموی مادرم، شهید حسن سراجیان به رسید.آن زمان ابراهیم مجروح بود و با عصا راه می رفت. اما بخاطر ایشان به بهشت زهرا 🌷(س) آمد.وقتی حسن را دفن کردند، ابراهیم جلو آمد و گفت: ♨️ خوش به حالت ، چه جای خوبی هستی! ۲۶ و کنار خیابان اصلی . هرکی از اینجا رد میشه یه فاتحه برات می خونه 🏠و تو رو یاد میکنه . بعد ادامه داد: من هم باید بیام پیش تو! دعا 🤲کن من هم بیام همینجا، بعد هم با عصای خودش به زمین زد و چند قبر آن طرف تر از رانشان داد! چند سال بعد، درست همان جایی که ابراهیم نشان داده بود، یک گمنام دفن شد.و بعد به طرز عجیبی یاد بود ابراهیم در همان مکان که خودش دوست داشت قرار گرفت!!!💥 🌷
📆شنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۷، آغاز هفته فقط 😢بود و اشک... 🖇اما دیگر هم مرهمی بر قلب❣ های سوخته مان نبود. عزیزمان در اهواز مظلومانه در خون 💔خود غلتیدند و همین بس که بارها از خدا خواستم، کاش من جای آنها می رفتم اما مظلومانه شما عزیزان، آن هم یک روز بعدِ حسینی، غبطه خوردنی است.😔 🖇لعنت خدا بر همه ها و حرامیان. شنبه خونین گریه کردم برای سربازی که در خون خود غلتید و تمام آرزوهایش برای آینده اش را ندید. برای که همچون فرشته 👶از این دنیا پرواز 🦋کرد و فرداها را ندید. برای همه کادری که با جان و دل برای این انقلاب زحمت کشیده بودند و دیگر نیستند. شهیدمحمد طاها اقدامی، کوچکترین شهید تروریستی اهواز بود. 🖇محمد طاهای عزیزم، مظلومانه ات قلبم 💓را سخت به درد آورده است. عزیز دلم، نازنینم با 😭 هایت، گریه کردم و از خدا تمنا کردم تا مرا به جای تو از این دنیا می برد. ای کاش آن تیرها ☄به تن من می نشست و تو اکنون در آغوش مادر و پدرت بودی. آن تن زخمی ات، فدای اشکهایت، فدای مظلومیتت. 🖇ت🥀و هستی که با شهادت مظلومانه ات، قلب همه را به درد آوردی. ای تو که در کنار علی اصغر (ع) امام حسین (ع) هستی، برای مادر و پدر و خواهرت دعا کن تا امام حسین (ع) قلبشان را آرام کند. محمد عزیزم، اشکهایم برایت تمامی ندارد ولی انتقام تو را از خواهیم گرفت.✔️ 🖇درست است که 💥 به تن تو نشست اما همان تیرها اینجا جگر مرا آتش زد و هنوز هم بی قرار آن اشکهایت هستم. آن دنیا شفیع من هم باش ✍پ. ن. سی و یکم شهریور؛ محمدطاها اقدامی و مظلوم حادثه تروریستی اهواز 🌷
♨️ماجرای زرین را شهید خرازی اینگونہ نقل ڪرده است: "من خودم بعد از عملیات طریق القدس نزدیڪ ایشان بودم، با یڪ و روحیہ خیلی بالایی ایشان داشت ڪارش را انجام میداد... ♨️من دیدم ڪه را ایشان هدفشان میگرفت و آنها بہ زمین میخوردند. در این موقع بود ڪه جایی ڪه او شلیڪ ☄میڪرد توسط عراقیها ڪشف شد و یڪ تیر رها شد. ڪنار زرین ایستاده بودم ڪه این آمد و از ڪنار گوش ایشان رد شد و لالہ گوش زرین را سوراخ ڪرد؛ ♨️اما خم بہ ابرو نیاورد و ڪارش را با جدیت بیشتر ادامہ داد ..." شخصیت ڪه جزو یڪی از اسطوره های ڪشورمان است گمنام مانده است . بعد از شهادت ایشان رادیو دشمن 🐲با شادی اعلام ڪرد خمینی را زدیم ... ♨️شهید زرین در خیبر بہ شهادت رسید...🕊 یاد همہ ی شهدا و عملیات خیبر را گرامی می داریم ... 🌷
🌷 💢هر سه شب قدرِ✨ سال ۹۶، مهمان بهشت 🌸زهرا بودیم. از بعد افطار می رفتیم تا سحر. آقانوید اهل یک جا نبود. به مزار خیلی از شهدا سر می زد. .شب 🌙۲۱ ام اما بیشتر، کنار مزار  نشسته بود، شاید سه ساعت⏰ پایین پایِ بود، گاهی سر به سنگِ کربلایی شهید میگذاشت و نجوا میکرد و با صورت خیس از اشک،😢 سر بلند می کرد. ♨️گاهی گوشی📱 به دست دعا می خواند و در عین هم که داشت اگر رفیقی رو سر مزار می دید تعریف و سر به سر هم به راه بود… سرمزار چه گفت و چه چیزهایی شنید، نمیدانم، اما هرچه بود، رزق رو برای سالش بگیره و تنها امضای سرنوشت سازِ حضرت صاحب الامر(عج)، پایین برگه تقدیرش نیاز بود… 💢شب 🌟۲۳ ام، بعد از اتمام مراسمِ حاج  راهی  شدیم. نزدیکِ اذان صبح 🌥 بود که رفتیم کنارمزار  . این شهید عزیز سحرگاه ۲۴ رمضان سال ۹۲ شدند. گفتیم نزدیک سالگرد شهادتش هست و به برکت این روز، ان شالله به ما عنایت می کنه.اونجا آقانوید با حال منقلبی زیارت و روضه خواند و بعد گفت بریم به شهدا سر بزنیم. ♨️بین الطلوعین⛅️ آن روز، فرصت و نهایی بود. تک تکِ مزار شهدای مدافع حرم و که بهشون ارادت خاص 🌷داشت، باهم رفتیم. تک تکِ این مزارها رو خم می شد، بوسید و براشون سوره قدرمیخواند و زیر لب چیزی میگفت. آخرین مزار مزار  بود، اولین شهیدِمدافع حرم. 💢بعد از سوره قدر، آهی کشید و اینبار بلند گفت: " شهدا اومدم تک تک تون رو ، هدیه دادم بهتون و خواستم واسطه بشید. دعاکنید🤲 برای ما هم امضا کنند….." حتما همان لحظه ها، سالش به محضرِ امام زمان (عج) رسیده و مولا با لبخندی شیرین، ♨️شهادت در معرکه را همانطور که دوست داشت، برایش امضا کردند… ان شاﺀالله سال ما هم لبخند☺️ به لب مولامون آورده باشه✨ 🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸