eitaa logo
گام _ دوم
509 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
5.7هزار ویدیو
14 فایل
@Scnd_s_rvltion کانال سخنرانی های استادعلی اکبر رائفی پور و دکتر حسن عباسی و... کلیپ های نظامی ، سیاسی ، فرهنگی، اجتماعی بانشرمطالب در اشاعه فرهنگ مهدوی سهیم باشید 💠 ارتباط با ادمین وارسال نظرات وانتقادات: @ansaralhossein این کانال رسمی نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
📨نامه ای به پدر 💐 که آن روزها هنوز کودکی بیش نبود و خواندن و نوشتن نمی دانست❌ حالا که می تواند خوب بنویسد✍ و معنی ها را درست درک کند، برای سید مجتبی اینگونه نامه نوشته است: سلام✋ 📝امیدوارم حالت خوب باشد. حال من خوب است، خوب خوب😍 یادش بخیر! آن روزها که بودم و موقع ظهر به دنبالم می آمدی👤 همیشه خبر آمدنت را خانم مربی ام به من می رساند: سیده زهرا علمدار! بیا آمده دنبالت. و تو در کنار راه پله مهد کودک می نشستی و لحظه ای بعد من در آغوشت💞 بودم. 📝اول سفیدم را به تو می دادم و با حوصله ای به یاد ماندنی👌 آن را بر سرم می گذاشتی و بعد بند کفشهایم👟 را می بستی و در آخر، دست در دستان هم به سوی خانه🏘 می آمدیم و با سر سفره ناهار می نشستیم و چه بامزه بود☺️ 📝راستی چقدر خوب است نامه نوشتن برایت💌 و بعد از آن با صدای بلند، رو به روی ایستادن و خواندن؛ انگار آدم سبک می شود😌 مادر می گوید: بابا خیلی بود، اما خدا از او مهربانتر است✅ و من می خواهم بعد از این نامه ای برای بنویسم 📝و به او بگویم که می خواهم تا آخر آخر با او دوست باشم💖 و اصلاً باهاش نکنم⛔️ اگر موفق شوم به همه بچه ها خواهم گفت که با خدا دوست باشند و فقط با او کنند، ان شاء الله ❣خدانگهدار  سیده زهرا❣
خاطرات_شهدا 🌷 💠 یانگوم سرآشپز😅 🔰فردای روز حمید را برای شام🍲 دعوت کرده بودیم، تازه شروع کرده بودم به سرخ کردن کوکوها🥙 که زنگ خانه به صدا درآمد، می زدم که امروز هم مثل روزهای قبل خیلی زود به خانه ما بیاید🏘 🔰از روزی که شده بودیم هر بار ناهار یا شام دعوت کرده بودیم، زودتر می آمد☺️ دوست داشت هم کاری بکند، این طور نبود که دقیقا وقت ناهار یا شام بیاید❌ 🔰بعد از سلام و احوال پرسی با بقیه، همراه من به آمد و گفت: به به😋 ببین چه کرده سر آشپز! گفتم: نه بابا! زحمت کوکوهارو کشیده، من فقط می خوام سرخشون کنم🍳 🔰روغن که حسابی داغ♨️ شد، شروع کردم به سرخ کردن ، حمید گفت: اگر کمکی از دست من بر میاد بگو، گفتم: مرغ🍗 پاک کردن بلدی⁉️ بابا چنتا گرفته، می خوام پاک کنم، کمی روی صندلی جابه جا شد و گفت: دوست دارم و کمک حالت باشم. 🔰خندیدم و گفتم: معلومه تو خونه ای که کدبانویی مثل من باشه و دختر عمه ها همه ی کارهارو انجام بدن👌 شما نباید هم از خونه داری سر رشته ای داشته باشین😄 گفت: این طورها هم نیست . 🔰باز من پیش بقیه آقایون یه پا حساب میشم😎 وقت هایی که میرم سنبل آباد، آشپزی🍜 می کنم، برادرهام به شوخی بهم میگن 😅 📚کتاب یادت باشد 🌷 زیباست اگر 💖