eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
45 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم امام سجاد علیه السلام: 🌹أنا مندهش لتجنب شخص يتجنب تناول الطعام ، ولكن من الخطيئة ، وهو ما لا يشدد على وصمة العار. 🌸در شگفتم از کسی که از خوردن غذایی که برایش ضرر دارد پرهیز می کند، اما از گناه، که مایه ننگ ورسوایے استپرهیز نمی کند. 📚میزان الحکمه جلد۴ صفحه ۲۶۴ @Sedaye_Enghelab
🌹مدت ها بود از او بی خبر بودیم. همرزمانش که آمدند، گفتند: «دیدیم خاکریز را پشت سر گذاشت و داشت میرفت طرف عراقی‌ها که تیر خورد. نفهمیدیم شهید شد یا اسیر». 🌹در اضطرابی دائمی به سر می بردم. نگرانی تاب و توانم را برده بود. همسایه ها گفتند: «دعانویسی در چناران هست. برو پیش اون. بهت میگه پسرت در چه حالیه». بی آنکه به احدی از اهل خانه حرفی بزنم، رفتم چناران پیش دعانویس. آخه میترسیدم متهم به خرافات شوم. رمال دعایی داد و گفت: «پیراهن پسرتو رو به قبله آویزان کن. وقتی باد بهش بوزه، بچهت پیدا میشه». دور از چشم دیگران این کار را کردم. 🌹چند روز گذشت. عروسم آمد سراغم و گفت: «شما رفته بودین پیش دعانویس؟» رفتنم را انکار کردم. ولی او با اطمینان گفت: «چرا! رفته بودین. دیشب حسن اومد به خوابم و منو با خودش برد پشت بوم. جایی که پیرهنش رو آویزون کردین. گفت ببین مادرم چقدر خرافاتی شده! بهش بگو پیرهنمو ورداره و عکس مو که توی صندوق گذاشته، در بیاره و بذاره روی طاقچه». "شهید حسن جام خورشید" ✍راوی: مادر شهید @Sedaye_Enghelab
🌹با هم به مدرسه ی علمیه ی نواب صفوی، واقع در بالاخیابان مشهد درس خواندیم، او به مرادش شهید نواب صفوی اقتدا کرده و آذان‌های سه گانه را به وقتش می گفت. ما هم عادت کرده بودیم صبح با صدای اذان او بیدار شویم. سال ها گذشت. مدتها بود از او بی خبر بودم. 🌹در جبهه ی ذوالفقاریه‌ی آبادان بودم که ناگاه با صدای اذان بیدار شدم. صدا خیلی آشنا بود. بایگانی حافظه ام را زیرورو کردم. بالاخره یادم آمد. او بود! محمدمهدی. صدای جان بخش اذان او همهی نیروهای مقر را بیدار کرد. در همین موقع متوجه تحرکات دشمن شدیم. آنها قصد حمله داشتند که با هوشیاری بموقع رزمندگان عملیاتشان نافرجام ماند. "شهید محمد مهدی رحیمی" ✍راوی : دوست و همرزم شهید @Sedaye_Enghelab
🌹وقتى ديدم دين در خطر افتاد رفتم تا دين خدا را يارى كنم تا در آينده, شما در پناه دين زندگى كنيد و دين مبين اسلام را راهنماى خود قرار بدهيد. در آينده به پاس شهدا از دين پاسدارى كنيد و آنچه را كه دين اسلام مى پذيرد, عمل كنيد و آنچنان زندگى كنيد كه مادرتان زندگى كرد. آنچنان انتخاب كنيد كه فاطمه زهرا و زينب(س) انتخاب كردند و هميشه يار حسين باشيد و مونس على. از اصحاب محمد باشيد و سردار اسلام. پروردگارا فرزندانم را به تو مى سپارم و از تو مى خواهم آن گونه كه خودت مى خواهى هدايتشان كنى و آن گونه كه ميبينى راهنمايى شان نمايى. "شهيد حشمت الله طاهرى" @Sedaye_Enghelab
🌹تازه از رُفت و روب خانه فارغ شده بودم. رفتم توی حیاط که دست و رویم را بشویم. دیدم حسین بالای درخت است و دارد توت جمع می کند. بنای داد و بیداد گذاشتم. - تازه حیاط و جارو کردم. اگه بیای پایین حساب تو میرسم. 🌹با گردن کج گفت: «خودم دوباره حیاط رو جارو می کنم. دارم برای پیرمردهایی که توی کوچه نشستن توت جمع می کنم. اونا که نمیتونن برن بالای درخت». از آن بالا نگاهی انداخت به من و ادامه داد: - وقتی براشون توت میبرم دعام می کنن. "شهید حسین شرشری مقدم" ✍راوی :خواهر شهید @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 و ای مهربان همسرم که نام نیکویت در سایه سار خاندان علی(ع) و فاطمه(س) خوش درخشیده است و می‌باید بوسه زد بر دستان پدر و مادرت که چونان نام پر عظمتی را برایت به هدیه داده‌اند؛ و بر توست که مانند نامت رفتار نمایی و زینب‌وار لقا مرا بپذیری و رفتنم را همچون هدیه‌ایی از جانب خدا بدانی و مانند او مردانه و استوار در برابر مشکلات ایستادگی نمایی و فرزندانم را به لطف و یاری خدا چونان تربیت نمایی که برای اسلام و سرزمین پاکمان سربازانی در خور افتخار باشند. "شهیدمحمد حسین فاضلی" @Sedaye_Enghelab
🌹کبوتر و دو پلاک و دو ساک خالی تو دلم دوباره گرفته ز بی خیالی تو تو التماس نگاه کدام پنجره‌ای که نقش بسته نگاهم به طرح قالی تو ⭐️🌙 شادی روح شهید والا مقام "شهید عقیل بختیاری" فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله. @Sedaye_Enghelab
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم حضرت زهرا درود الله علیها: من يأخذ عبادته النقية إلى بوابة الله ؛ الله يرسل له أفضل شيء بالنسبة له ... هر كه پرستش خالصانه خودرا بـه درگاه خدا ببرد ؛ خداوند عز و جل بهترين چيزى را كه بـه صلاح اوست برايش فرو می‌فرستد… تنبيه الخواطر : ۲/۱۰۸ @Sedaye_Enghelab
🌹آخرین اعزامش بود. ساکش را بست و آماده‌ی رفتن شد. ولی این پا و آن پا می کرد. بالاخره به حرف آمد. - مهدیه و وحید رو بیر بیرون که رفتن منو نبینن و دنبالم گریه نکنن. 🌹بچه ها را بردم خانه ی همسایه و از همان جا کوچه را پاییدم. ولی هرچه منتظر شدم، از خانه بیرون نیامد. برگشتم. دیدم قنداقه ی دختر هفده روزه مان را بغل گرفته و گریه می کند و با او حرف می زند 🌹۔ اسمتو فاطمه گذاشتم تا در پناه حضرت فاطمه (س) باشی..... منو ببخش بابا که پدر خوبی برات نبوده جلو رفتم و در حالی که سعی می کردم جلوی گریه ام را بگیرم، گفتم: «با بچه حرف میزنی؟ اون که نمی فهمه!» اشک هایش را پاک کرد و گفت: «چطور نمیفهمه!؟ ببین چه خوب داره گوش می ده». قنداق دختر کوچولویمان را از آغوشش بیرون کشیدم تا بتواند از او دل بکند "شهید حسین مرشدلو" ✍راوی: همسر شهید @Sedaye_Enghelab
🌹شبی که می خواست برود جبهه، خواهرش بنای داد و بیداد را گذاشت. - فردا میرم سپاه سر و صدا می کنم. میگم بابام هیچ وقت خونه نیس سرپرست ما محمده. نبرینش. محمد صبر کرد تا عصبانیت و جوش و خروش خواهرش فروکش کرد. 🌹آن وقت با خونسردی گفت: «اگه این کارو بکنی، میرم شهر دیگه ای و از اونجا اعزام میشم. این جوری اگه شهید بشم، مفقودالاثر اعلام میشم و شماها هیچ رد و نشونی ازم ندارین». او سکوت کرد و بعد از مدتی ادامه داد: - بذارین از شهر خودم با آبرو و نام و نشون برم. 🌹صبح با خواهرش رفتیم سپاه که محل اعزام بود. هر چه گردن کشیدیم، او را ندیدیم. درست وقتی که اتوبوس آماده‌ی حرکت شد، نمیدانم از کجا پرید بیرون. چفیه دور گردنش بود. جلو آمد. دست انداخت گردنم و آخرین بوسه را بر صورتم نشاند و دوید طرف اتوبوس. "شهید محمد لعلی" 😔راوی: مادر شهید @Sedaye_Enghelab