eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
38 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹ايشان مانند رودي خروشان و دريايي متلاطم در تکاپو و تلاش و حرکت بود. 🌹اساس جديت او، ايمان، عشق و علاقه به اسلام، انقلاب، امام و مردم مستضعف و مظلوم بود. 🌹وی فردي خاکي، مردمي، خوش برخورد، متواضع، خودماني، صريح اللهجه، انتقادپذير و در کار و مسئوليت جدي، قاطع، صبور و مقاوم بود. هيچ گاه به واسطه مشکلات، از زير بار مسئوليتها شانه خالي نمي کرد و سعي مي کرد با مشکلات دست و پنجه نرم کند. 🌹او عموماً به تدبير، راه حل مناسبي جهت رفع موانع پيدا مي کرد. زود از کوره در نمي رفت و کمتر ديده مي شد که عصباني شود، همواره چهره اي خندان و بشاش داشت. 🌹کارهايش را روي نظم و انضباط انجام مي داد و براي بيت المال اهميت و حساسيت خاصي قايل بود. 🌹نحوه برخورد و سلوک او با اقوام و دوستان و همکاران باعث شده بود که مورد علاقه و احترام همه باشد. نسبت به والدين خود احترام و محبت وافري داشت و هيچگاه جلوتر از آنها قدم برنمي داشت. ✍ روای یکی از مسئولان "شهید سید کاظم کاظمی" @Sedaye_Engelab
🌹 گله‌ی شترهایمان گم شده بود. با محمدرضا رفتیم پیدایشان کنیم همه‌ی کوه و کمر را گشتیم، اثری از آنها نبود. هوا داشت تاریک می شد. 🌹کم کم ترس بر من غلبه کرد. - رضا! بیا برگردیم. من ... من می ترسم. نگاهی به صورت ترسانم انداخت و گفت: «داداش! اگه برگردی کی شترامونو پیدا کنه و اونا رو برگردونه؟ این کار خودمونه!» ولی من نمی رفت. محمدرضا این را فهمید. 🌹- تو همین جا بمون. من میرم اونارو پیدا می کنم. و رفت توی جنگلی که تاریکی شب داشت بر آن مستولی می شد. 🌹 ساعتی بعد صدای زنگ شترها ترس را از من گرفت. محمدرضا بود و گله‌ی شترهای گمشده. "شهید محمدرضا جعفری بروانلو" ✍راوی برادر شهید @Sedaye_Enghelab
🌹ای برادران عزیزم، پیوسته در راه اعتلای اسلام عزیز کوشا باشید و تمامی فرامین امام را به جان دل پذیرا باشید که زمان حسین است و ایام عاشورا. ای خواهران عزیزم،حجاب و عفت و پاکدامنی را سرلوحه زندگی خود قرار دهید و همیشه فاطمه وار و زینب گونه زندگی و مبارزه کنید. "شهید امرالله نریمانی " @Sedaye_Enghelab
🌹 گل اشکم شبی وا میشد‌ ای کاش همه دردم مداوا میشد‌ ای کاش به هر کس قسمتی دادی خدایا شهادت قسمت ما میشد‌ ای کاش ⭐️🌙 شادی روح شهدا والا مقام " شهید سید کاظم کاظمی" فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله. @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹مراسم تشییع شهید خادم الرقیه کربلایی پاسدار«محمد اسلامی»،که سحرگاه امروز چهارشنبه ۲ شهریور در ماموریتی به فیض عظیم شهادت نائل آمد به همراه همرزمش شهید«محمد سجادی زاده» فردا پنجشنبه سوم شهریورماه در حرم مطهر حضرت شاهچراغ (ع) برگزار می شود. @Sedaye_Enghelab
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم امام علی علیه السلام: 🌹الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ، فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ حكمت گمشده مؤمن است، حكمت را فراگير هر چند از منافقان باشد. 📚نهج‌الباغه :حکمت ۸۰ @Sedaye_Enghelab
🌹از بازار برگشته بودیم و داشتیم با ذوق و شوق لباس هایی را که برای محمد حسین خریده بودیم، به تنش پرو می کردیم. گشاد بود و به تنش زار می زد. 🌹 از تماشای صورت گرد و کوچولویش توی آن لباس های گل و گشاد خنده مان گرفته بود. بالاخره یکی اندازه درآمد. سورمه ای بود با گل های قرمزی روی سینه. 🌹ناگهان مریم یک دستش را با دست دیگر محکم گرفت و ناله کرد. - آخ دستم! آخ! ... آخ! دستمو بگیر! خیلی درد می کنه! با پریشانی دستش را گرفتم و شروع کردم به ماساژ دادن آن. ناله ی مریم دوباره بلند شد. 🌹- حسين! ... مطمئنم که دست حسین طوری شده... نکنه جن توی دستش منفجر شده... آخ! خدا! دستم... ماتم برد. 🌹همه ی فامیل می گفتند مریم و حسین یک روحاند در دو بدن. ولی من باور نمی کردم. 🌹در بیم و امید به سر می بردیم که مادر آمد. شکمان داشت به یقین تبدیل می شد. او آمده بود بگوید حسین در جین آموزش نارنجک در دستش منفجر شده و مریم و پسر کوچولویش - محمد حسين - را تنها گذاشته است. "شهید حسین زینلی" ✍راوی: خواهر همسر شهید @Sedaye_Enghelab
‏مادرشهید پاشاپور به"فرمانده شهید" میگوید: هماهنگ کن فرزندم بیاید ایران فرمانده میپرسد: فرزند شما چه کاره است؟ او میگوید:در سوریه لباس میدهد دستِ رزمنده ها فرمانده پاسخ میدهد: اصغر نباشد چه کسی لباس بدهددستِ رزمنده ها؟ تا روزِ شهادت کسی نمیدانست نصفِ محورهای سوریه دستِ اصغر است ✍اقای تحلیلگر @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹سید سیرت نیا وقتی شهید شد در مجتمعی که زندگی می کردیم، وقتی آوردنش ، کلی با شهید حرف زد و گریه کرد، و همش می گفت؛ سید خیلی بی معرفتی، سید رفتی چرا مرا با خودت نبردی و از این دست کلمات بر زبانش جاری بود. 🌹وقتی حبیب روحی به شهادت رسید، حال جهان از این رو به آن رو شد چون ایشان یکی از نیروهای خودش بود و حساسیتش نسبت به او صد چندان شده بود، همین که رسید سر پیکر گفت حبیب خیلی نامردی  اینقدر گفت گفت تا راه برای خودش باز شد. 🌹هر وقت به ماموریت می‌رفت و تنها می‌شدم و می خواست مرا آرام کند، می‌گفت؛ من وقتی خدمت می‌کنم ۷۰ درصد ثوابش مال تو ۳۰ درصد مال من، فقط تو راضی باش، منم به این حرف هایش افتخار می‌کردم ، همش می‌گفتم چه کار بزرگی می‌کنم ، زحمت او میکشید  همه کار او میکرد  واقعا چه ثوابی من میتوانستم ببرم، حتی از ثوابی هم که میخواست ببرد می گذشت. ✍راوی همسر شهید "شهید مدافع حرم جهانگیر جعفری‌نیا" @Sedaye_Engelab