eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
45 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
نوجوان بود ، پشت سرش می ایستادیم به نماز رفتارش آ ن قدر بزرگتر از سنش بود که بعد از شهادتش فکر می کردم آیا ان سال هایی که ما پشت سرش نماز می خواندیم او اصلا به سن تکلیف رسیده بود یا نه؟! "روایت شهید سلیمانی ازشهید حسن یزدانی" @Sedaye_Enghelab
بچه که بود فلج شد نذر حضرت زینب(س) کردمش نذرم قبول شد فرزندم خوب شد... خوبِ خوب آنقدر خوب که مهر نوکری عمه ی سادات روی قلبش حک شد عاقبت هم فدائی بی بی شد.. "شهیدرضاکارگربرزی" @Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_چهل_وسه از کرونا تا بهشت بعداز مدتها ,داخل حرم مولا علی ع یک دلی صفا دادیم,چند بار هی اومدم
از کرونا تابهشت ان مرد اینچین شروع کرد:ای اهل مکه!من فرستاده ی مهدی موعود,منجی زمین هستم.او خطاب به شما می گوید:ما اهل بیت رحمت ومعدن رسالت وخلافت هستیم وما فرزندان محمد صل الله وعلیه واله وسلم وسلاله ی پیامبرانیم وبه راستی که مورد ظلم وستم قرار گرفتیم واز زمانی که پیامبرص از دنیا رفت،تا امروز،حق ما گرفته نشده است. پس اکنون ما شما را به یاری میخوانیم؛ما را یاری کنید... چون این کلام از دهانش خارج شد ,ناگهان گلوله ای که مشخص بود از فاصله ای دورتر شلیک شده,برسینه اش نشست ونگذاشت تا کلامش را تمام وکمال بگوید... ان جوان پاک,در دم جان سپرد,تصویر تلویزیون قطع شد ومن درحالی که خیره به صفحه تلویزیون بودم ,فریاد میزدم:کشتند,کشتند سفیر مولایمان را کشتند.....بی شک یهودیان صهیونیست که مترصد ظهور مولا بودند,قلب سفیر مهدی غریبمان را نشانه گرفتند...اری که این رویداد دربسیاری از منابع وروایات معصومین امده است وازاین سفیر,به نام (نفس زکیه)نام برده است.... خدای من دیگر راهی تا ظهور نمانده....بااین پیغام یعنی مولایم همین امروز وفردا امدنی ست...اشک از چهار گوشه ی چشمانم جاری بود,ساعتها برجای خود نشستم وگریستم...وقت وزمان برایم مفهومی نداشت,تا اینکه با صدای علی به خود امدم.... علی که از قرمزی چشمانش مشخص بود گریه کرده به طرفم امد ,انگار که میدانست ساعتهاست برجایم نشستم,دست مرا گرفت وبا یک یاعلی بلندم کرد.... عقده دلم بر سر علی ترکید وگفتم:دیدی دیدی,سفیر امام را کشتند...انگار تاریخ دارد تکرار میشود,زمانی در ذی الحجه در شهر کوفه, مسلم,سفیر امام حسین ع را کشتند وحالا در مکه در ماه ذی الحجه,سفیر نواده ی امام حسین ع ,مهدی زهراس را کشتند.... باحالتی مستاصل رو به علی کردم یقه اش را در دست گرفتم وفریاد زدم:میترسم علی...میترسم....به خدا میترسم از اینکه ان واقعه تکرار شود.... میترسم با ظهور مولایمان عاشورایی دیگر تکرار شود,میترسم سری بالای نی رود...حال خودم را نمیفهمیدم وبلندتر گفتم:ما ما امام را با عجز ولابه دعوت کردیم...نکند مثل کوفیان هزار وچهارصد سال پیش,بی وفایی کنیم....علی.....امام میاید ایا درامان است؟؟....خداااا علی به سمت اشپزخانه رفت,لیوانی اب اورد وبه لبم نزدیک کردگفت:نترس سلما...اینقدربه خودت استرس نده,امام اخرین ذخیره الهی ست ,خود خدا میداند ومیخواهد که حفظ شود که سلامت بماند تا جهان را سروسامان دهد...خدا هزارواندی سال صبر نکرده تا ذخیره اش را به کشتن دهد,خدا هزاران بار مارا امتحان کرده تا ابدیده شویم,انهایی که پای ارادتشان لنگ میزده,غربال شده اند ,دانه درشتها مانده اند,حبیبها مانده اند ,عباسها برایش اماده ی جانبازی شده...به خدا یارانش چونان نگینی انگشتر,دربرش میگیرند واجازه نمیدهند کوچکترین چشم زخمی به وجود نازنینش وارد شود. حالا برو مثل یه دختر خوب دست وروت رابشور تا یه خبر خوش بهت بدم.... آه آه ای علی چه خبری خوش تر از امدن مولایمان.... علی: برو برو...این خبر راکه خودت میدونستی...یه خبر دیگه... ادامه دارد... @Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_چهل_وچهار از کرونا تابهشت ان مرد اینچین شروع کرد:ای اهل مکه!من فرستاده ی مهدی موعود,منجی زمی
از کرونا تابهشت سریع به سمت روشویی رفتم وابی به سروصورتم زدم وامدم کنارعلی که رومبل نشسته بود,قرارگرفتم وگفتم:چیه علی؟چی شده؟؟ علی:قرار بود خودمون در تعقیب سفیانی به طرف اسراییل بریم ,اما با وجود اتفاق امروز وامدن علنی,سفیر امام,سفیانی خودش به سمت اسراییل گریخته ولشکری را به رهبری خزیمه به سمت عربستان ومکه روانه کرده تا به حساب خودش ,امام را پیدا کنند وبکشند. حالا سربازای شعیب درتعقیب سفیانی به طرف فلسطین اشغالی میرن وما دوتا راه پیش رومون داریم,یکی اینکه همراه لشکر شعیب بریم ویکی هم اینکه به سمت عربستان,درتعقیب خزیمه ...چی میگی سلما؟؟ کلا گیج شده بودم نمیدونستم چکار کنم ,گذاشتم به عهده ی خود علی... من :علی واقعا نمیدونم ,توخودت بگو راه درست تر کدومه؟؟ علی:سلما,به دلت مراجعه کن,دلت چی میگه؟؟ چشمام رابستم وباخودم یه لحظه فکر کردم,دیدم تمام وجودم,تمام فکرم شده مهدی زهراس... من:علی,درسته عباس وزینب جگرگوشه هامونند اما هزاران هزار عباس وزینب فدای یک تار موی مهدی زهراس... علی اشکی را که از گوشه ی چشمش به پایین میغلتید با دست گرفت وگفت:به والله سرباز واقعی مولا تویی...اگه همه همینطور بودند الان سالها بود که مولا قدم رنجه فرموده بود...منتظر واقعی همینه,باید از داشته ها ونداشته هاش در راه محبوب بگذره,باید مصلحت مولا را به مصلحت ومنفعت خودش ترجیح بده... ایا واقعا تمام اونایی که ادعای انتظار و عشق مولا را میکنند اینجور هستند؟؟ علی:پس اینطور که معلومه ,توهم مثل من میخواهی بریم طرف مکه...به نظرمنم این بهترین راهه وما هم باامدن امام ,درکنارش هستیم وهم با دشمنانی مثل خزیمه میجنگیم وهم با مدد امام ,فرزندانمان را پیدا میکنیم. بااین حرف علی ,سرشار از شوق وخوشحالی شدم. قرار شد فردا باعلی راهی عربستان بشویم اما با کی وباچی ,نمیدانستیم... باید خودمان را دست تقدیر میسپردیم... عربستان اوضاعش کلا بهم ریخته بود,از حکومت ال سعود,جز نامی دیگر هیچ باقی نمانده بود,هر شاهزاده سعودی تکه ای از,خاک عربستان را مثل سگی به دندان گرفته بود وسمت خود میکشید,شیعیان عربستان هم با اشکار شدن زمزمه های ظهور و پاشیدن حکومت ال سعود,از جا بلند شده بودند واماده ی خروج مولا ویاری رساندن به حضرتش بودند... وسایل اندکی را برداشتیم وبا اتوبوسی از سربازان ودلسوختگان امام زمان عج راهی مکه شدیم,حسهای خوب وگنگی داشتم که قابل توصیف نبود اما دلچسپ گورا بود... ادامه دارد... @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرح عکس: سربازان بعثی، کلاه‌خود شهدای ایرانی در منطقه "البیضا" را کنار هم قرار داده اند. ۹ اسفند ۱۳۶۲ و همه این کلاه خودها، هر کدام بر سر یکی از فرزندان این آب و خاک بود. بر سر پدری، پسری، همسری، برادری و... و چه بسیار بودند، تن‏هاهای بی‌‏سر سرهای بی‌‏پیکر جنازه‌‏های دربه‌‏در قبرهای بی مادر و امروز کسانی که از پس خون صدها هزار شهید، مجروح و جانباز روی کار آمدند، سهمشان را از سفره انقلاب طلب می‌کنند! و از بیت المال برای خود لقمه می‌گیرند! براستی چه شد که از اخلاص به اختلاس رسیدیم؟ @Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_چهل_وپنج از کرونا تابهشت سریع به سمت روشویی رفتم وابی به سروصورتم زدم وامدم کنارعلی که رومبل
از کرونا تا بهشت یک هفته است که در مکه مستقرشدیم,یک هفته ای که اندازه ی تمام عمرم لذت معنوی بردم,ماه محرم شروع شده واینجا عجب صفایی دارد,من وعلی محرم حرم امن الهی شده ایم ومدام در صحن حرم هستیم, علی معتقد است که همین روزها اقا امدنیست وباید درهمین نزدیکیها باشیم تا از قافله ی عشق عقب نیافتیم. طبق گفته ی علی,سپاه خزیمه به مدینه رسیده وچند روزیست ساکن مدینه النبی شده وطبق خبرهایی که میرسد,خزیمه خیلی از بزرگان شیعه را به خاک وخون کشیده ودرپی لشکر کشی به مکه است,مکه ظاهرا به تصرف شیعیان درامده اما پس مانده های حکومت وهابی سعودی ,هراز چندگاهی اتش افروزی میکنند. اوضاع دنیا کاملا دگرگون است همه جا جنگ وکشتار وبیماری وبلاست,انگار داریم به قیامت کبری نزدیک میشویم ,جهان ابستن حوادث بزرگیست... ومن هنوز,خبری هرچندکوچک از,زینب وعباسم پیدا نکردم,نمیدانم الان کجا هستند,چه میکنند,اصلا زنده هستند یانه؟... روز ده محرم است,ظهر عاشوراست,زیر افتاب حرم امن الهی نزدیک ترین محل به مقام ابراهیم ع بین رکن ومقام، باعلی نشسته ام وبا گریه ی بر حسین ع یاد خاطرات گذشته میکنیم. علی از سربریدن امام ویارانش روضه میخونه ومن یاد سربریدن پدرومادرم میافتم,علی از اسارت زنان هاشمی میگه ومن یاد اسارت خودم ولیلا و ربودن عماد میافتم,علی از دق مرگ شدن وکشته شدن رقیه ورقیه ها میگه ومن یاد مرگ لیلای ناکامم میافتم....وبه راستی که تاریخ همچنان درتکرار وتکرار است ویزیدیان درهر زمانی بوده اندو خواهند بود تا وقتی که منتقم کرار قدم رنجه فرمایند وداد مظلوم از ظالم بستاند.... برای علی از وقتی که بود ونبود گفتم از زمانی که دراین دنیا بود وما فکرمیکردیم نبود,از ویروس کرونا ومریضی زینب گفتم,از استیصال ودرماندگی خودم وقتی که زینب در اغما بود گفتم وعلی درحالیکه خود راشرمنده نشان میداد گفت:من باید میمردم,باید کشته شدن من علنی میشد تا بتوانم خدمتی بزرگ به مسلمانان کنم,من در خیال ان یهودیان مردم تا سراز,سپاه سفیانی دراورم وپرده از رازها وحرکات وجنایاتشان بردارم ودوباره هردو با به یاد اوری جنایات سفیانی وسرهایی که برید وعلمای شیعه ای را که سراز تن جدا کرد به دشت کربلا کشیده شدیم وعلی با بغضی درگلو وکینه ای درسینه گفت: سلما...باورت میشود...الان هزارواندی سال است,هرسال امام زمان عج روز عاشورا را به عینه میبیند,همراه بچه های کربلا تشنه میشود همگام عباس س رنج اهل حرم دل مبارکش را زخم میزند,همراه علی اکبر اربن اربا میشود وبا زینب س بوسه بر رگ بریده میزند...والله خدا امام راحفظ میکند که هرسال درعاشورا ازاین غم عظمی جان سالم به در میبرد واگر امام غریبمان اینچنین غم بزرگی را هرسال تحمل میکند ,تقصیر من وتو وماست...اخر اگر مرد راه بودیم ویار میشدیم برای لشکرش,امام زودتر از اینها ظهور میکرد وارامش وسکینه به جهان وبه قلب امام حاکم میشد... با خود فکر کردم...به خدا علی راست میگوید....قلبم از اینهمه غربت مولایم به درد امده بود که ناگاه.... ادامه دارد... @Sedaye_Enghelab
خوابت هم عبادتــــ مےشود … اگر دغدغہ‌ات ڪار براے خدا باشد ، و سربازے براے مهدی فاطمه هدفِ زندگیت! 🌙⭐️ شادی روح شهید والا مقام خلبان " علیرضا دریانیان" و تمامی شهدایی که امروز سالروز شهادتشان است فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. ان شاءالله دعاگو و شفیع ما در اخرت باشند. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: مَن تَرَكَ التَّزويجَ مَخافَةَ العَيلَةِ فَقَد أساءَ ظَنَّهُ بِاللّهِ عز و جل ، إنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ : «إِن يَكُونُواْ فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ» . هر كس از ترس فقير شدن ازدواج نكند ، به خداوند عز و جل گمان بد بُرده است . خداوند عز و جل مى فرمايد : «اگر تنگ دست اند ، خدا آنان را از فضل خويش ، بى نياز خواهد كرد» . الكافي : ج ۵ ص ۳۳۱ ح ۵ @Sedaye_Enghelab
من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم. علی وار زیستن و علی وار شهید شدن،حسین وار زیستن وحسین وار شهید شدن را دوست می دارم. "شهیدابراهیم همت" @Sedaye_Enghelab
درهشتمین روزکمین،گلوله سمینوف نشست وسط دوابروی رستمعلی وپیشانیش راشكافت. صدای یازهرای اوبلندشد. مغزش پاشید روی تنم وكیسه های كمین،باپشت سر،آرام نشست رویِ زمین،سریع یك عكس ازش گرفتم،چندلحظه بعدبه شهادت رسید. ناگهان ازتو كانال یکی دادزد؛رستمعلی نامه داری!فرمانده نامه رابازکرد، ‏از طرف همسرش بود: رستمعلی جان،امروزپدرشدی. من هول شدم،سلام! وای نمیدونی چقدرقشنگه باباابوالقاسم،نام پسرت روگذاشته مهدی عین خودته؛كشیده وسبزه وناز،کی میای عزیزم؟ ازجهادآمده بودند پی ات.میخوان اخراجت كنند. خنده ام گرفت. مگه نگفتی شان كه جبهه ای؟ "شهیدرستمعلی آقاباباپور" @Sedaye_Enghelab