eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
45 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق علیه السلام میفرمایند : قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا سَديرُ تُكثِرُ مِن زِيارَةِ قَبرِ أبي عَبدِ اللّهِ الحُسَينِ؟ قُلتُ : إنَّهُ مِنَ الشُّغُلِ . فَقالَ : ألا اُعَلِّمُكَ شَيئا إذا أنتَ فَعَلتَهُ كَتَبَ اللّهُ لَكَ بِذلِكَ الزِّيارَةَ؟. فَقُلتُ : بَلى جُعِلتُ فِداكَ ! فَقالَ لي: اِغتَسِل في مَنزِلِكَ وَاصعَد إلى سَطحِ دارِكَ، وأشِر إلَيهِ بِالسَّلامِ، يُكتَب لَكَ بِذلِكَ الزِّيارَةُ . ـ به نقل از سَدير ـ: امام صادق عليه السلام به من فرمود: «اى سَدير ! قبر حسين عليه السلام را بسيار زيارت مى كنى ؟». گفتم: [ نه ؛ ] چون گرفتارم. امام عليه السلام فرمود : «آيا چيزى به تو نياموزم كه چون آن را انجام دهى ، خداوند ، به خاطر آن برايت زيارت مى نويسد ؟» . گفتم : چرا ؛ فدايت شوم! امام عليه السلام به من فرمود: «در خانه‌ات غسل كن و به بام خانه‌ات برو و با اشاره به او سلام كن كه برايت زيارت نوشته مى‌شود». كامل الزيارات : ص ۴۸۲ ح ۷۳۷ @Sedaye_Enghelab
به دخترم‌ دروغ نگویید؛ نگویید من به سفر رفته ام..نگویید از سفر بازخواهم گشت. نگویید زیباترین هدیه را برایش به ارمغان خواهم آورد. به دخترم واقعیت را بگویید! بگویید به خاطر آزادی تو، هزاران خمپاره دشمن سینه پدرت را نشانه رفته اند. بگویید خون پدرت بر تمام مرزهای غرب و جنوب کشورش پریشان شده است. بگویید موشک های دشمن، انگشتان پدرت را در سومار دست های پدرت را در میمک پاهای پدرت را در موسیان سینه پدرت را در شلمچه چشمان پدرت را در هویزه حنجره پدرت را در ارتفاعات الله اکبر خون پدرت را در رودخانه بهمنشیر و قلب پدرت را در خونین شهر پرپر کرده اند. اما ایمان پدرت در تمامی جبهه ها می‌جنگد. به دخترم واقعیت را بگوبید.. بگذارید قلب کوچک دخترم ترک بردارد و نفرت همیشه ای از استعمار در آن بدواند. "شهیدمحمد شیخ شعاعی" @Sedaye_Enghelab
من برای شهادت اصرار نمی کنم! آنقدر کار می کنم... که لایق شهادت بشوم و خدا من را بخرد... "شهید مرتضی حسین قمی" @Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_چهل_ونه از کرونا تا بهشت حلقه ی اول یاران حضرت دور هم گرد امده بودند,حضرت برایشان موعظه میخو
از کرونا تابهشت نزدیک غروب بود که صدای حزین مولا در بلندگو پیچید: سلام برفرزند پیامبر خاتم سلام برفرزند سرور جانشینان سلام برفرزند فاطمه زهراس سلام بر ان اغشته به خون سلام برانکه حرمت خیمه گاهش دریده شد سلام برغریب غریبان سلام برمقتول دشمنان سلام برلبهای خشکیده سلام بر جسم های عریان وبرهنه سلام بران بدنهای لاغرونحیف سلام بر اعضای قطعه قطعه شده سلام برسرهای بالای نیزه و.... خدای من ,نزدیک غروب عاشورا,همان دمی که زمانی امام مظلوممان را درصحرای کربلا ,سربریدند,انگار که اماممان به عینه داشت میدید.. این حرم امن الهی گویی کربلای دیگری شده بود وامام وهمه ی یارانش ضجه میزدند,ناگاه فریادی بلند شد(یالثارات الحسین)همه باهم تکرار کردیم یا لثارات الحسین ....ودرپی ان برای عرض ارادت وتسلیت, بار دیگر با فریاد (لبیک یامهدی) مولا را چونان نگین انگشتری در برگرفتیم...اری اینک زمان انتقام فرا رسیده...دیگر شیعه مظلوم نیست,دیگر شیعه پدر دارد...دیگر دوران یتیمی به سرامده... درحال وهوای خود غرق بودیم که ندای ملکوتی اذان مغرب در صحن حرم پیچید وبا دلی سرشار از ارادت روبه سوی کعبه پشت سر امام عزیزمان ,یوسف تازه از سفر برگشته به نماز عشق ایستادیم... صبحی دیگر دمید اما بااین تفاوت که ایام غم بسر امده بود ودر معییت مولایمان رهسپار اینده ی زیبا بودیم, به امام خبر رسید که لشکر عظیم سفیانی به فرماندهی خزیمه وارد مدینه شده,قتل وغارت وبی ناموسی میکنند وگویا درپی شنیدن خبر ظهور مولا راهی مکه هستند تا به حساب خودشان با امام ما ,منجی دنیا بجنگند... امام اعلام حرکت به سوی مدینه را داد,چون اوضاع مکه ارام بود ,یکی از یارانش را به فرمانداری مکه قرار دادوبا سپاهی عظیم که بالغ بر ده هزارنفر میشد که هریک خود را به عشق مهدی زهراس از,هرگوشه ی این عالم خاکی به مکه رسانده بودند تا در رکاب مولایشان جانبازی کنند, با ماشینهایی که سرداران حضرت تدارک دیده بودند ,پیش به سوی مدینه حرکت کردیم... به اخرین خروجی مکه رسیده بودیم ,که انگار اتفاقی ناگوار افتاده باشد... ادامه دارد... @Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_پنجاه از کرونا تابهشت نزدیک غروب بود که صدای حزین مولا در بلندگو پیچید: سلام برفرزند پیامبر
انگار اتومبیلی که خودحضرت سوارشون بودند,داشت دور میزد,بعدش متوجه شدیم به حضرت خبر دادند که تا ما حرکت کردیم به سوی مدینه,یه مشت وهابی تکفیری که ادعای مسلمانی داشتند ودرحقیقت از یهودیهای صهیون هستند,پشت سر حرکت لشکر امام,فرماندار انتخابی حضرت راکشتند وبه خیال خودشون شهر را به تصرف خودشان دراوردند... همراه حضرت مجددا به سمت مکه برگشتیم,حضرت نقشه ی ماهرانه ای برای غلبه بر دشمن کشیدند که همه را متعجب نمودند,اما امام ماست وعلم وحکمتش متصل به علم الهی است وجای تعجب ندارد... در کمتراز ساعتی,سران اشوبگران به درک واصل شدند وبقیه ی طرفدارانشان که یک چشمه از مهارت مولا را دیده بودند در لاک خود فرورفتند وبه خانه هایشان پناه بردند وحضرت هم که عطوفتش نشات گرفته از مهربانی خداوندی بود ,به انها امان داد به شرطی که دیگر شورش نکنند وتاکید کرد که واقعه ای را که قرار است درمدینه انجام شود واز طریق دوربین وفیلم و..مخابره میشود را پیگیری نمایند تا به حقیقت اصلی برسند. حضرت ولی عصر شخصی دیگر را به جای فرماندار شهید مکه گماشت وبا اطمینان از دفع خطر شورشیان مکه دوباره به طرف مدینه حرکت نمودیم.... هنوز نیم ساعتی از حرکتمان نگذشته بود که واقعه ای عجیب رخ داد...انگار در راه برپایی حکومت عدل الهی,باید عجایب پشت عجایب ببینیم.. کاروان نظامی ما همینطور در حرکت بود که نا گاه یک ماشین جنگی که باسرعتی سرسام اور در حرکت بود وپرچم سرخ سفیانی بر روی ان در تلالو بود به طرفمان میامد,چند نفر از افراد لشکر با مهارتی خاص ماشین را متوقف کردند,بعداز توقف ماشین ,از انچه که میدیدم وحشت کردیم,دونفر از افراد سپاه خزیمه بودند که انگار واقعه ای خارق العاده برای انها بوجود امده بود,هردو,از هول وهراس صحنه ای که دیده بودند سرشان طوری به عقب برگشته بود که بیننده را از دیدن همچنین انسانهایی هراس در دل میافتاد. ابتدا قادر به سخن گفتن نبودند اما بعداز اینکه کمی اب به سرورویشان زدیم ونزد امام بردیمشان,زبان باز کردند واینچنین گفتند:ما سپاه سفیانی درپی جنگ با امام مهدی عج بودیم وبه سمت مکه درحرکت بودیم وخزیمه تمام مارا مطمین میساخت که در این جنگ ما برنده ایم,چون ما از همه طرف حمایت میشدیم وتمام قدرتهای بزرگ دنیا برای پیروزی ما هر نوع امکاناتی که فکرش را بکنید تحت اختیارمان قرار داده بودند با خوشحالی وبه خیال خودمان پیش به سوی پیروزی درحرکت بودیم تا به منطقه ای دربین مکه ومدینه به نام(بیدا)رسیدیم,دراین منطقه همه چی برعکس شد ,ناگهان طوفانی از شن به هوا بلند شد ولرزه های زمین ترسی در دل همه ی سپاه انداخت اول فکر کردیم مورد حمله ی سپاه امام قرارگرفتیم اما بعد از لحظه ای شکافی در دل زمین بوجود امد واین شکاف هی عمیق وعمیق تر شد به طوریکه همه ی سپاه خزیمه در درون این شکاف فرورفت و سپس ان شکاف همانطور که بوجود امده بود ,همانگونه بهم امد واز انهمه سپاه وتجهیزات ده هزارنفری خزیمه ,فقط ما دونفر ماندیم که وضعمان اینچنین است واز ترس دیدن اندصحنه, رویمان برگشته وصورتمان درعقب سرمان قرارگرفته.... در این هنگام حضرت لبخندی زد وفرمودند:(خسف بیدا)این همان وعده ی خداوند است که محقق شد,فرو رفتن لشکر کفار در دل زمین ,این معجزه ای الهی ست تا معاندان به دعوت حق وحقیقت ما پی ببرند ودست از مبارزه وعناد بردارند وبه این دین مهربان خدا بپیونند.. ودرتمام این لحظات دوربینهای لشکر این صحبتها وواقعه ها را شکار میکردبه تمام دنیا مخابره میکرد تا همه بدانند قراراست کل دنیا زیر لوای اسلام,این دین پراز مهر وعطوفت وعدالت وبرادری ,دراید... با احساساتی سرشار از امید به مدینه النبی رسیدیم... نمی دانستیم به کدام سو برویم که حضرت خود, راه را نشانمان داد... ادامه دارد.... @Sedaye_Enghelab
بخشی از وصیت نامه از آقا حلالیت می‌طلبم که نتوانستم سرباز خوبی باشم، عشق به ولایت و تبعیت از ایشان، سعادتمندی را به همراه دارد. مثل گذشته بدهکار انقلابیم نه طلبکار. "شهیدحاج حسین همدانی" @Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_پنجاه_ویک انگار اتومبیلی که خودحضرت سوارشون بودند,داشت دور میزد,بعدش متوجه شدیم به حضرت خبر دا
از کرونا تا بهشت حضرت روبه سوی گنبدخضرای رسول کرد ودست به سینه ی مبارکش نهاد وسلام داد وهمه ی لشکر همکلام وهمزمان با حضرت,زیارت حضرت رسول ص را خواندیم وپشت سر حضرت رو به سوی خرابه ای به نا م بقیع، نهادیم.... رعشه تمام وجودم را فراگرفته بود,الان میدانستم هدف حضرت از رفتن به بقیع چیست ,تمام شیعیان از بعد از حادثه ی سقیفه وان درنیم سوخته وان پهلوی شکسته وان صورت نیلی وان مادروسیلی, سالهای سال به اندازه ی هزارو چهارصد سال صبر کرده بودند تا قبر مادرمان آشکار شود,تا این زخم کهنه التیام یابد تا دلمان قرارگیرد.... تمام لشکر حالشان دگرگون شده بود ,برسروسینه میزدیم وباهم تکرار میکردیم,با مهدی زهرا میرویم تا انتقامه سیلی مادر بگیریم....میرویم تا قبر مادرم در بربگیریم.... حضرت برسر قبری بی نشان ایستاد، اشک از چشمان مبارکش فرو میریخت وبا بغض شکسته اش به مادرش زهراس ومادر تمام شیعیان دنیا سلام داد...همه باهم باردیگر زیارت حضرت زهراس را همراه حضرت خواندیم وخیلی از لشکر حالشان دگرگون بود ومدام این فراز از زیارت عاشورا را میخواندند(اللهم العن اول ظالم, ظلم حق محمد وال محمد واخر تابع له علی ذالک,اللهم العنهم جمیعا) با این واقعه ی مبارک والتیام زخم کشته شدن مادر در جوانی وپرپر شدن محسن شش ماهه اش,لشکر روحیه ای دوچندان گرفت... نماز را اقامه کردیم ودوباره پشت سر امام حرکت کردیم... دل در دلم نبود ,نمیدانستم چه قرار است اتفاق بیافتد ,اما میدانستم هرچه هست ,برای ما وکل دنیا حیرت انگیز است... امام امر کردند ان شخصی را که درمسجد الحرام ادعا میکرد حضرت برحق نیست و مذهب او وبزرگان مذهب او, برحقند حاضر کردند. بر سر قبری ایستاد نا گاه با صدایی اسمانی که از دل پراز دردش برمیامد ندا داد یا فلان بن فلان وسه بار تکرار کرد وسه نفر را بعداز گذشت وهزاروچهارصد سال از دل زمین به بیرون فراخواند,گرد بادی به وزیدن گرفت,تمام دوربینها وتمام چشمهای مشتاق درحال ثبت این لحظه بودند,نا گاه سه نفر که اتشی,سوزنده انها را در بر گرفته بود با چهره هایی هراس انگیز در پیش روی حضرت از دل زمین بیرون امدند,حضرت رو به انها کرد وفرمودند:حال که به دیار باقی شتافتید ودستتان از این دنیا کوتاه است,بگوییداز حقی که سالها غصب کردید وپرده بردارید از گمراهیی که مردمان زیادی را در خود فرو برد. با معجزه حضرت وبه اذن خدا مردگان زنده شده به سخن در امدند وگفتند:به راستی ماغصب کردیم چیزی را که از آن مانبود,ما دست درازی کردیم به حقی که از اول افرینش به نام کسی دیگر ثبت شده بود واینک ازاین عملمان سخت پشیمان ونادمیم..... با رو شدن این حقایق ,حضرت باردیگر انان را به قبر خود بازگردانید تا بقیه ی محاکمه درقیامت کبری انجام گیرد وان مرد معاند که با دیدن این واقعه ی عظیم واین معجزه ی حضرت ,ندای حق طلبی درونش بیدارشده بود ,دامن حضرت را گرفت وبه اوایمان اورد وحضرت با عطوفت پدری اش اورا درجمع یارانش پذیرفت ودوربینها تمام این لحظات راثبت کردند وهنوز,ساعتی از این واقعه نگذشته بود که دسته دسته پیامهایی که به حضرت میرسید حاکی از یکدست شدن دین اسلام وبرتری مذهب تشییع میداد وهمه ی مسلمانان حق طلب خود را سربازی در لشکر مهدی زهرای خوانده بودند.... به به عجب روزگار مبارکی شده بود,مکه ومدینه این دومکان مقدس,یک دست شعار (لبیک یا مهدی)سر میدادند... حضرت که انگار کارش در عربستان روبه راه شده بود,دستور داد در ورودی مدینه النبی ,منتظرش باشیم... میدانستیم دوباره واقعه ای عجیب را شاهد خواهیم بود,اما نمیدانستیم که ان واقعه چه میتواند باشد... ادامه دارد... @Sedaye_Enghelab
قرائت زیارت اربعین، همنوا با رهبر انقلاب به یاد آزادکننده راه کربلا، حاج قاسم سلیمانی پنجشنبه ۱۷ مهر، ساعت ۱۰ از شبکه یک @Sedaye_Enghelab
خوابت هم عبادتــــ مےشود … اگر دغدغہ‌ات ڪار براے خدا باشد ، و سربازے براے مهدی فاطمه هدفِ زندگیت! 🌙⭐️ شادی روح " سردار شهید حسین همدانی " و تمامی شهدایی که امروز سالروز شهادتشان است فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. ان شاءالله دعاگو و شفیع ما در اخرت باشند. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا