فرازی از وصیتنامه
برادر و خواهر اداري ميزي كه پشت آن نشسته اي خونبهاي شهدا است حواست را جمع كن كه چه مي كني جواب مردم را سريعتر بدهيد و مردم را ناراضي و سرگردان ننمائيد.
كسبه و كشاورزان عزيز شما تنها نفع خود را در نظر نگيريد به فكر انقلاب و جامعه باشيد كاري كنيد كه خودكفا و آزاد بشويم.
خانمها و خواهران شما با حجاب اسلاميتان مشت محكمي به دهان ياوه گويان شرق و غرب بزنيد، و شما كه آرزوي زيارت حسين (ع) را داريد و دست شما به قبر آن بزرگوار نمي رسد شب هر جمعه به زيارت شهدا برويد.
آنهايي كه پشت به انقلاب و امام و به حركت شهدا و رزمندگان سرد برخورد مي كنند و قبول ندارند دو چهره هستند در تشييع جنازه ها شركت نكنند و در عزاي ما هم نباشند.
"شهید سيد مهدي تقوي"
#سالروز_شهادت
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبری: شهید سلیمانی هم شجاع بود، هم با تدبیر بود، از همه اینها بالاتر، اخلاص او بود، ابزار شجاعت و تدبیر رو برای خدا خرج میکرد!
#مکتب_حاج_قاسم
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
پیامبر اکرم (ص)می فرمایند:
رائحة الانبیاء رائحة السفرجل ورائحة الحور العین رائحة الآس ورائحة الملائکة رائحة الورد ورائحة ابنتی فاطمة الزهراء رائحة السفرجل والآس والورد ...
بوی پیامبران بوی به و بوی حورالعین بوی آس و بوی فرشتگان بوی گل سرخ است، ولی بوی دخترم فاطمه علیها السلام بوی به و آس و گل سرخ روی هم است.
بحارالانوار، ج ۶۶، ص۱۷۷
#حدیث_روز
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فرازی از وصیت نامه
بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است و هر گناه ما، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه)
سه چیز را هر روز تلاوت کنید
زیارت عاشورا، نافله، زیارت جامعه کبیره
اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم.
من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود.
خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است ... همه شما را به جان حضرت_زهرا(س) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم.
"شهید سجاد زبرجدی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
مادرم اين آسمان محراب توست
ساز روح و جان من مضراب توست
اين زمين در زير پايت كوچك است
آسماني هم برايت اندك است
ضرب اهنگ دلم از نام توست
حرمت عشق از دل بي نام توست
آسمان هر شبت پر نور باد
لحظه ها با نام تو مستور باد
تو ز گلبرگ اقاقيها سري
تو ز عطر گلعذاران برتري
وه چه زيبا شد بهار از نام تو
جام زرين بهار شد نام تو
عشق ز چشمان تو آرامش گرفت
ابر ز شوق روي تو بارش گرفت
#روز_مادر
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#برشی_از_کتاب #رفیق_مثل_رسول با امین و مهدی هماهنگ کردم که سمت میدان هفت تیر برویم. با موتور به
#برشی_از_کتاب
#رفیق_مثل_رسول
با تمام شدن غائله انتخابات، با ثبات بیشتری پیگیر کار و ادامه تحصیل شدم. اگر قرار بود نسبت به علاقه شخصی ام یگان خدمتم را انتخاب کنم، حتما تاکتیک انتخاب می کردم اما بدلیل زمان اعلام نیاز و انتخاب مسئول رده بالاترم وارد یگان تخریب شدم.
با شروع شدن بهار عربی و متشنج شدن اوضاع کشورهای همسایه کار ما هم وارد فاز جدیدی شد و آن قدرت تحلیلی مسائل منطقه بود.
بحث حفظ و حراست مقدسات دینی از جمله حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) دفاع از مظلوم، حفظ خط مقابله با اسرائیل و مهار کردن دشمن در بیرون از مرزهای کشور برش های پازلی بود که لزوم حضور ما در کشور سوریه را تعریف می کرد.
اولین گروهی که از ایران اعزام شدند، وظیفه داشتند با حفظ این اصول که اجازه حضور فیزیکی نداریم، ثبات و آرامش را در شهرهای مهم مثل دمشق و حلب را برقرار کنیم.
اوایل دی ماه که مصادف با اوایل ماه صفر بود گروه بعدی انتخاب و اعزام شد. در این گروه من و محرم و ترک هم بودیم. ما به محض ورود مباحثی مثل دعوت مردم برای کمک به حفظ کشور و آموزش های اولیه، مقابله با دشمن و امنیت راه ها را آموزش می دادیم.
روز بعد شروع کلاس ها جزوه مبحث تخریب محرم را به امانت گرفتم که بتوانم نکات ریزی که محرم بارها در آموزش هایش به آنها اشاره کرده بود را یاد بگیرم و بتوانم از روی جزوه کپی بگیرم.
روز ۲۵ ماه صفر و درست روز آخر ماموریتمان محرم شهید شد.
بنابر شرایط موجود خبر شهادت و محل شهادت محرم جز به خانواده و تعداد محدودی از دوستان اعلام نشد و به قول قدیمی ترها آستین بر دهان گذاشتیم و آرام گریه کردیم تا این خبر به گوش نااهلان نرسد.
روز مراسم تشییع به واسطه حسین با محمد آشنا شدم.
جزوه محرم تنها یادگاری روز های سخت و غریبانه حضور ما در سوریه، دست من امانت ماند.
بعد از شهادت محرم تصمیم گرفتم دوره های آموزشم را به بالاترین درجه طی کنم. سر کلاس های غواصی عمق و تاکتیک بیشتر به چشم اساتید آمدم و این را از تعریف های حامد فهمیدم.
حس می کردم مدیریت نظامی؛ یعنی تسلط کامل داشتن روی مباحث علمی، عملی و این تسلط با تحقیق و تمرین امکان پذیر بود.
حامد از وقتی باخبر شده بود هزار بار تاکید می کرد؛ رسول مراقب خودت باش.
#ادامه_دارد
#Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#برشی_از_کتاب #رفیق_مثل_رسول با تمام شدن غائله انتخابات، با ثبات بیشتری پیگیر کار و ادامه تحصیل
#برشی_از_کتاب
#رفیق_مثل_رسول
محل کار از هر فرصتی استفاده می کردم تا از حامد کار یاد بگیرم یا به جواب سوالی برسم.
_رسول جان می شه همون زمینه کاریت که تخریبه رو تحقیق کنی؟ این جوری منم با خیال راحت کار می کنم.
نگاهی به او کردم و گفتم: حامد جان ما به کسانی آموزش می دیم و اون ها را تبدیل به نیروهای کار بلد و حرفه ای می کنیم که حتی سلاح دست گرفتن بلد نیستند. اگه به عنوان رده بالاتر من بگی که دنبالش نباشم، منم اطاعت می کنم.
حامد سرش را به شانه من تکیه داد و گفت: باشه تا جایی که بتونم کمکت می کنم.
همیشه سعی می کردم حرمت رفاقت را حفظ کنم. با وجود رفاقت و صمیمیتی که بین ما بود، همیشه بزرگ تر بودن حامد برایم یک اصل بود و تمام سعی خودم را می کردم که رفاقت جای خودش و احترام به بزرگ تری و مسئول بودن حامد جای خودش را داشته باشد. برای همین به خیلی از مسائل ورود پیدا نمی کردم.
نزدیک به شب های قدر بودیم که تاریخ اعزام ما مشخص شد. فقط بحث مطرح کردن ماموریتم به خانواده می ماند.
شب که رسیدم خانه با روح الله صحبت کردم و قرار شد برای مطرح کردنش به من کمک کند.
سفره سحری که پهن شد به بهانه کمک کردن به آشپزخانه رفتم. سر سفره روح الله گفت: اگه پوتین یا لباس دوخت خوب می خوای، یه سری به مغازه مهدی بزن.
مامان نگاهی کرد و گفت: میخوای بری ماموریت؟
قبل جواب دادن من روح الله گفت: بله قراره بره ماموریت.
بابا لیوان آب را زمین گذاشت و گفت: دسته ساکت را دادم تعمیر کنند امروز می رم ببینم اگه آماده شده بگیرم. کی راهی می شی؟
_همین امروز و فردا.
صبح با حسین تماس گرفتم و به مغازه ای که روح الله معرفی کرده بود رفتیم. از محل کار تماس گرفتند و گفتند: هماهنگی ها انجام شده، بعد از نماز صبح باید فرودگاه باشیم.
بعد از نماز صبح مامان سینی آب و قرآن را دست گرفت همان لحظه دلم برای اینکه مثل بچگی هایم در بغلش خودم را جا کنم و فرصت بوسیدنش را داشته باشم تنگ شد. بغض در گلویش را پنهان کرد و گفت: در پناه خدا رفتی حرم التماس دعا.
بابا کوله ام را تا جلوی آسانسور آورد. خداراشکر کردم هزار بار که حلال ترین لقمه های دنیا را بر سر سفره ما آورده است.
روح الله موقع خداحافظی گفت: رسول مراقب خودت باش.
#ادامه_دارد
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی والیبال منزل شهید مهندس ابومهدی دربغداد با حضور شهید سلیمانی و شهید پورجعفری
خود روی موجود همان خودروی شهادت هست
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
نکتهای کوتاه خطاب به سیاسیون کشور دارم: چه آنهایی [که] اصلاحطلب خود را مینامند و چه آنهایی که اصولگرا. آنچه پیوسته در رنج بودم اینکه عموماً ما در دو مقطع، خدا و قرآن و ارزشها را فراموش میکنیم، بلکه فدا میکنیم. عزیزان، هر رقابتی با هم میکنید و هر جدلی با هم دارید، اما اگر عمل شما و کاملا شما یا مناظرههایتان به نحوی تضعیف کننده دین و انقلاب بود، بدانید شما مغضوب نبی مکرم اسلام و شهدای این راه هستید؛ مرزها را تفکیک کنید.
"شهید قاسم سلیمانی"
#انتخابات
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فرازی از وصیتنامه
وصیتم به مردم ایران و در بعضی از قسمت ها برای مردم عراق این است که... مشکلات خارج کشور بیشتر از داخل کشور است، قدر کشورمان را بدانند و پست سر ولی فقیه باشند. با بصیرت باشند؛ چون همین ولی فقیه است که باعث شده ایران از مشکلات بیرون بیاید.
وصیت من به طلاب این است که اگر برای رضای خدا درس می خوانند و هدف دارند، بخوانند. اگر اینطور نیست نخوانند. چون می شود کار شیطانی. بعد شهریه امام را هم می گیرند؛ دیگر حرام در حرام می شود و مسئولیت دارد.
اگر می توانند درس بخوانند و ادامه بدهند، البته همه اش درس نیست، عبودیت هم هست باید مقداری از وقت خود را صرف عبادت کنند؛ چون طلبه های با تقوا کم داریم اول تزکیه ی نفس بعد درس.
"شهید محمدهادی ذوالفقاری"
#سالروز_شهادت
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
امام صادق(ع) میفرمایند:
مَا مِنْ شَيْءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِيئَةٍ إِنَّ الْقَلْبَ لَيُوَاقِعُ الْخَطِيئَةَ فَمَا تَزَالُ بِهِ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَيْهِ فَيَصِيرَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ
هيچ چيز به اندازه خطا و گناه، قلب انسان را فاسد نمي كند. گناه بر قلب وارد مي شود و با اوست تا اینکه بر او غلبه كند. پس آن را واژگون مي سازد
حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۳۰۱
#حدیث_روز
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
دختران حواستان باشد
حجاب حجاب حجاب
حواستان به فضای مجازی باشد…
دخترانی را میبینیم که عکسهایشان را با نامحرمان به اشتراک میگذراند
من منظورم با همه نیست
من هم از فیسبوک استفاده میکنم اما تاکنون همچین اتفاقاتی رخ نداده….
مبادا پروفایل نامحرم را مجـوز ورود بدانی هر چند اگر عکسش چادرخاکی کوچه های مدینه باشد…
آری … دردودل کردن تو را امیدوار میکند
اما یادت نرود این گفتگو تو را از خاک سوریه و شام … به سواحل آنتالیا میکشاند..
رفته رفته آرزوی شهادتت به رابطه ی پنهانی تبدیل میشود اندک اندک جای عکس دوستان شهید، عکس نامحرم جایگزین میشود
طرز فکرت عوض میشود
تا جایی ک میگویی: جهاد برای خودشان ما در داخل دفاع خواهیم کرد، اگر دفاعی درکار باشد…
برادر هوشیار باش؛ دلسرد شدنت را احساس میکنی...
"شهید احمد مشلب"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
یکبار با حمید آقا داشتیم میرفتیم
بیرون که بحث تقلب در امتحانات شد
من گفتم:
دانشگاه اگه تقلب نکنی که اصلا نمیشه!
حمید سریع گفت: نباید تقلب کنیی، مخصوصا تو دانشگاه حتی
اگه رد بشی چون تاثیر مدرک روی حقوق میاد و حقوقت از نظر شرعی مشکل پیدا میکنه...
"شهید حمید سیاهکالی مرادی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#برشی_از_کتاب #رفیق_مثل_رسول محل کار از هر فرصتی استفاده می کردم تا از حامد کار یاد بگیرم یا به
#برشی_از_کتاب
#رفیق_مثل_رسول
دفترم را بستم و کناری گذاشتم، سعی کردم بیشتر چیزهایی که یادم آمد را بنویسم و این نوشتن در این روزهای سخت به من کمک کرد تا تمام کسانیکه واقعا از ته دل دوستشان دارم را در ذهنم مرور کنم و با همین بهانه از دل تنگی های اینجا گذر کردم.
اواخر شهریور بود و هوا رو به خنکی می رفت، با حامد برای رفتن به حرم هماهنگ کردم، یک ساعتی وقت داشتم تا خودم را به ماشین های سرویس حرم برسانم. لباس هایم را شسته بودم یک اتوی هل هلکی زدم و آماده شدم حامد خندید و گفت: حالا تیپ نزنی نمی شه؟
گفتم: نه؛ بعد هم نگاهی به حامد کردم و گفتم حامد بیا یک اسم جهادی برای خودت انتخاب کن.
_ اسم جهادی برای چی؟
_یک چیزی که اینجا بچه ها صدات بزنند. میدونی حامد، من حسنا را خیلی دوست دارم، اسمت را بذار ابوحسنا.
حامد سری تکان داد و گفت: از دست تو هر چی تو بگی ابوحسنا.
از خیابان که رد شدم، گوشی را برداشت و گفت: همه چیز خوبه؟
من هم گفتم: همه چیز ردیفه ابوحسنا.
پیش خودم گفتم: عجب اسم قشنگی انتخاب کردم.
با هر بار صدا زدن تصویر صورت زیبای حسنا دختر حامد جلوی چشم هایم می آمد.
تا رسیدن ماشین یکی دوبار دیگر مسیر را چک کردیم. به ایستگاه که رسیدم، تعدادی زن و بچه منتظر ایستاده بودند. گوشی ام زنگ خورد قبل اینکه فرصت جواب دادن داشته باشم صدای انفجار بلند شد.
#ادامه_دارد
#Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#برشی_از_کتاب #رفیق_مثل_رسول دفترم را بستم و کناری گذاشتم، سعی کردم بیشتر چیزهایی که یادم آمد را
#برشی_از_کتاب
#رفیق_مثل_رسول
راننده سریع ماشین را نگه داشت و از ماشین پیاده شد. صدای جیغ و فریاد زن ها و بچه هایی که داخل ماشین بودند بلند شد. همه می خواستند از ماشین پیاده شوند. من به کمک مردی که داخل ماشین بود، از آن ها خواستیم که نترسند و برای پیاده شدن عجله نکنند، اما کسی گوش نمی داد. از لرزش گوشی در دستم متوجه شدم که بچه ها دو مرتبه تماس گرفتند.
گوشی را جواب دادم و گفتم: یک ماشین نزدیک ما منفجر شد.
محسن پرسید: خودت خوبی؟
از ماشین پیاده شدم و گفتم: خوبم، جای نگرانی نیست.
هنوز حرفم تمام نشده بود که حس کردم کسی محکم به پای من چسبیده، نگاه کردم، دیدم یک بچه حدوداً پنج ساله محکم پای من را گرفته، خم شدم و بغلش کردم.
قلبش مثل گنجشکی که ترسیده باشد، به تندی می زد. به سینه خودم چسباندمش و نوازشش کردم. آرام در گوشش گفتم: نترس همه چیز تموم می شه.
وقتی که خوب نگاهش کردم پیش خودم گفتم: یک حمام و یک دست لباس تمیز اونو به یکی از خوشگل ترین بچه های دنیا شبیه می کنه.
زنی سراسیمه و گریه کنان به سمت ما آمد. ازحال مضطربی که داشت، مشخص بود باید مادر این پسربچه باشد. بچه را از بغلم زمین گذاشتم و فاصله گرفتم. زن یکی دو قدم باقیمانده را بُدو خودش را به بچه رساند، و محکم بغلش کرد راننده سوار ماشین شد، من هم به همراه بقیه مسافرها سوار شدیم.
وارد حرم مطهر که شدم، گوشه دنجی برای نماز و دعا خواندن پیدا کردم درحال و هوای خودم بودم که حس کردم کسی سرشانه ام می زند، سرم را بالا اوردم چشم های ریز سید علی را دیدم.
_به به سلام رسیدن به خیر،
سرم را تکان دادم و گفتم: خوبی تو اینجا چیکار میکنی؟
کنارم نشست و گفت: اومدم زیارت.
سید علی شروع کرد به روضه خواندن و چقدر این روضه به جانم نشست
از او خداحافظی کردم و به خانه برگشتم. شکر خدا نزدیک به دو ماه و نیم وظیفه امنیت سفارت را به خوبی انجام دادیم. به ما پایان ماموریت را اعلام کردند.
نیروهای جایگزین ما درخانه مستقر شدند و دو روز آخر فرصت کردم یک خرید جزئی بکنم، یک هدیه خاص برای روح الله که روی تمام وسایلم گذاشتم و زیپ کوله ام را بستم.
#ادامه_دارد
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فرازی از وصیتنامه
از دانش آموزان حزبالله مىخواهم که همانطور که سنگرهاى رزم را پر کردهاند حفاظت سنگرهاى دانشگاه و مدارس را فراموش نکنند، زیرا همانطور که امام عزیز فرمودهاند اگر دانشگاهها اصلاح شوند جامعه اصلاح مىشود
بر شماست که دانشگاهها را پر کنید و تخصصهاى مورد نیاز مسلمین را یاد بگیرید تا مسلمین از متخصصین منحرف و غیر متعهد بىنیاز شوند.
از امت اسلام مىخواهم ... حراست از خون شهدا و دستاوردهاى انقلاب را وظیفه خود بدانند
"شهید امیرابوالفضل سپهری"
#سالروز_شهادت
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
مهم این است كه مردم علاوه بر همت بر حضور، همت بر انتخابِ خوب هم داشته باشند...یك انتخاب خوب، یك انتخاب درست، نه فقط در طول چهار سال، گاهی در طول دهها سال تأثیراتش برای كشور باقی میماند. برای انتخابِ خوب باید فكر كرد، باید معیارها را شناخت... معیار اصلی این است كه كسانی سر كار بیایند كه همتشان بر حفظ عزت و حركت كشور در جهت هدفهای انقلاب باشد.
هر جائی كه ما كم آوردیم، عقب ماندیم، شكست خوردیم، به خاطر غفلت از هدفهای انقلاب اسلامی و هدفهای اسلامی بوده است.
كسانی سر كار بیایند كه مصداق: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا» باشند؛ اهل استقامت، اهل ایستادگی باشند؛
شعارها را نگاه كنید، ببیند شعارهائی كه تعیین میكنند، چه جور شعارهائی است؟ گاهی بعضیها - البته اشتباه میكنند - برای جلب آراء، شعارهائی میدهند كه این شعارها از حدود قدرت و اختیاراتشان بیرون است؛ اینها را مردم هوشمند ما میتوانند بشناسند، مراقبت كنند، دقت كنند.
آنچه كه برای مردم لازم است، آنچه كه فوریت بیشتری دارد، آنچه كه با واقعیات و امكانات كشور سازگار است، آنچه كه به افزایش قدرت درونی ملت میانجامد، آنها را در شعارهایشان بگنجانند؛ این یكی از معیارها است.
"مقام معظم رهبری"
#انتخابات
#انتخاب_اصلح
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab