🔷 بدون فرهنگ ایثار و شهادت نمیتوانیم مسیر موفقیت را طی کنیم
سرلشکر سلامی در کنگره شهدای استان یزد:
🔸بدون فرهنگ ایثار و شهادت نمیتوانیم مسیر موفقیت را طی کنیم ، جهاد و شهادت جامعه را تطهیر میکند.
🔸امروز در نقطهای از زمین به نام یزد رویداد بزرگی در حال رخ دادن است، این رویداد بزرگ تجلیل از چهار هزار ستاره درخشانی است که بر آسمان افتخارات جهان اسلام و سرزمین ایران و سپهر افتخارات استان یزد تا ابد می درخشند .
🔸یزد سرزمین عالمان و فقیهان بزرگی است که همچون استوانه هایی مستحکم، ستون های فقاهت، اجتهاد و معرفت دینی اسلام و ایران را شکل می دهند.
🔸یزد سرزمین جهاد و استقامت است که از ۱۰ فروردین ۵۷ شروع شد و بیرقی از انقلاب بزرگ بر دوش مردم این دیار قرار گرفت، که تا به امروز برافراشته و در اهتزاز باقی مانده است.
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌻🍃🌻🍃🌻
...🕊🌹حمیدآقا بعد از نماز با دستش تسبیحات فاطمه زهرا (س) را می گفت. هنگام ذکر هم انگشت هایش را فشار می داد و در جواب چرایی این کار می گفت بندهای انگشت هایم را فشار می دهم تا یادشان بماند در قیامت گواهی دهند که با این دست ذکر خدا را گفته ام.
"شهید حمید سیاهکالی مرادی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
#حدیث_روز :
امام صادق عليه السلام:
#خودرأى، بر لغزشگاه هاى #خطا ايستاده است
المُستَبِدُّ بِرَأيِهِ مَوقوفٌ عَلى مَداحِضِ الزَّلَلِ
📚 أعلام الدين ، ص ۳۰۴
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
...🕊🌹 از پیام شهید حاج قاسم سلیمانی تا شهید مهدی باکری
نماهنگ اختصاصی سایت رهبر انقلاب درباره پیام شهیدان
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
💐🍃🕊🍃💐
...🕊🌹یک روز خیلی جدی به من گفت مادرجان، پسرت عاقبت فدایی راه عمهمان زینب(س) میشود. بعد گفت دیشب به حضرت زینب(س) گلایه کردم که خانم جان سه ماه است پاسپورتم توی جیبم است و پوتینها در پایم، هنر این نیست که با لیاقتها را ببرید. اعجاز شما این است که بیلیاقتی چون من را ببرید، دم دمهای صبح خوابم برد و بیبی زینب را در عالم رؤیا دیدم که به من گفت: «بالاخره شما هم قبول شدید.» همین خواب باعث شده بود که مجید حتم کند در مسیر دفاع از حرم به شهادت خواهد رسید. تلاشهایش برای اعزام را بیشتر کرد و این بار توانست به خط مقدم جبههها اعزام شود.
من با رفتنش مخالفت کردم، حتی جدی به او گفتم: بروی شیرم را حلالت نمیکنم. از آنجایی که مجید در کودکی بیشتر شیر خشک خورده بود، به شوخی میگفت تو که به من شیر خشک دادی، چطور شیرت را حلال نمیکنی. البته تا لحظه آخر که میرفت چندین و چند بار از من خواست حلالش کنم. عاقبت دوم اردیبهشت ماه ۹۵رفت و ۱۵ روز بعد به شهادت رسید.
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
💐🍃🕊🍃💐
...🕊🌹مهم ترین مسئله این است که دختران وزنان حجاب خود را حفظ کنند.
ودختری که بیرون می آید وبه صورت عادی وبدون زینت در برابر دیدگان مردم برود و نگاه هایش
را به زمین بدوزد واحترام حجاب وعبایش را نگه دارد.
"شهید احمد محمد مشلب"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌼🕊🌼🍃🌼🕊🌼
...🕊🌹شهید علی اکبر دهقان از رزمندگان دفاع مقدس بود که عشق به امام حسین علیه السلام کار او را بدانجا رساند که آرزویش شهادتی همچون مولایش سیدالشهدا بود. حجه الاسلام صادقی سرایانی، از راویان دفاع مقدس نقل می کند که وقتی شهید دهقان و عده ای از برادران رزمنده در جاده بصره-شلمچه در حال حرکت بودند، در پی انفجار های پیاپی دشمن، شهید علی اکبر دهقان از پشت مورد اصابت گلوله قرار گرفت، در همان لحظه همرزمانش که می خواستند به سرعت از منطقه دور شوند متوجه می شوند، در حالیکه بدن این بزرگوار بدون سر می دود، سرش چند دقیقه ای یا حسین گویان روی زمین می غلتید. تمام ده یا پانزده نفری که آنجا بودند دیگر یارای جمع آوری پیکر را نداشتند...
همه داشتند گریه میکردند…
به پیشنهاد یکی از رزمنده ها کوله پشتی اش را باز کردند و وصیت نامه ی این بزرگوار را گشودند.
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
...🕊🌹یک شب بیدار شدم دیدم کسی در اتاق نیست! رفتم بیرون.
چون معمولا" صابون در دستشویی نبود کورمال کورمال به داخل تدارکات دسته رفتم.
ناگهان یکه خوردم.
پشت کارتن های تغذیه قامتی بلند ولی خمیده با گردنی کج دیدم. رفتم داخل.
زیر نور مهتاب چهره ملتهب و گریان و دستان به التماس بلنده شده مسعود شادکام نمایان شد.
مدتی نشستم و با صدای ناله گریه مسعود همنوا شدم.
در قنوتش داشت تند تند با اشک و ناله مناجات شعبانیه را از حفظ می خواند. و اشک میریخت.
دیگر نیازی به صابون نبود شسته شده بودم و پاک ...!!!
"شهید مسعود شادکام"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
حضرت فاطمه سلام الله علیها :
فَرَضَ اللّهُ... العَدلَ فِي الأَحكامِ إيناساً للرَّعِيَّةِ.
خداوند... عدالت در داورىها را براى آرامش مردم، واجب ساخت.
📚كتاب من لا يحضره الفقيه : ج ۳ ص ۵۶۸ ص ۴۹۴۰
#حدیث_روز
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹
«...برای حفظ حیثیت #جمهوری_اسلامی و بنا بر فرامین حضرتِ امام، ما حق نداریم سستی به خرج دهیم. اگر ما ذرّهای از خودمان سستی نشان بدهیم، این در حکم ضربهای است بر ولایت امر، و کفران نعمت تلقّی می شود.
ذرّهای سهل انگاری از جانب ما، در حکم خیانت به امام و انقلاب اسلامی است و باعث میشود تا تن به ذلّت بدهیم و تا ابد نتوانیم سرمان را بلند کنیم!...»
"شهیدحاج محمد ابراهیم همت"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
رضا سگ باز!!!
یه لات بود تو مشهد...
هم سگ خرید و فروش می کرد،
هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن! که دید
یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“
داره تعقیبش میکنه.
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“
- رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!
- چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!
مدتی بعد....
شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!
چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“
رضا شروع کرد به فحش دادن.
(فحشای رکیک!)
اما چمران مشغول نوشتن بود!
وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
”آهای کچل با تو ام.....! “
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت:
بله عزیزم!
چی شده عزیزم؟
چیه آقا رضا؟
چه اتفاقی افتاده؟
- رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!
چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“
چمران و آقا رضا تنها تو سنگر.....
- رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيدهای، چیزی؟!!
- شهید چمران: چرا؟!
- رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!!
- شهید چمران: اشتباه فکر می کنی!!!!
یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!
هِی آبرو بهم میده.....
تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی میکردی ولی اون بهت خوبی میکرده.....!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....!
تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!
رضا جا خورد!....
رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمیرفت، زار زار گریه میکرد!
تو گریه هاش میگفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟
اذان شد.
رضا اولین نماز عمرش بود.
رفت وضو گرفت.
سرِ نماز،
موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!
وسط نماز،
صدای سوت خمپاره اومد.
پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....
رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......!
(فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)
یه توبه و نماز واقعی........
📚 کتاب خاطرات شهید مصطفی چمران
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹
اسلام را در این برهه که تداعی یافته در انقلاب اسلامی و #جمهوری_اسلامی است تنها نگذارید.
دفاع از اسلام نیازمند هوشمندی
و توجّه خاص است
در مسائل سیاسی، آنجا که بحث اسلام،
جمهوری اسلامی، مقدسات و ولایت فقیه مطرح میشود، اینها رنگ خدا هستند،رنگ خدا را بر هر رنگی ترجیح دهید.
جهاد ادامه دارد ریاکاران و خائنین
به زودی رسوا و سرنگون می شوند
قدرت و آینده از آن حزب الله است
"شهید حاج قاسم سلیمانی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فرمانده دست تكان داد. حاجی از راننده خواست بايستد.
از پنجرهي ماشين كه نيمه باز بود، سلام و احوالپرسی كردند. فرمانده به حاجی گفت «اين بسيجی رو هم برسونين پايگاهش.»👌
- حالا برای چی اومده بودی اينجا؟
بسيجی به كفشهاش اشاره كرد و گفت «اينا ديگه داغون شده. اومده بودم اگه بشه يه جفت بگيرم، ولی انگار قسمت نبود.»
حاجي دولا شد. درِ داشبورد ماشين را باز كرد و يك جفت كفش در آورد «بپوش! ببين اندازه است؟»
كفشهاش را كند، و سريع كفشهايی را كه حاجی داده بود پوشيد «به! اندازه است.»
خودم اين كفشها را برای حاجی خريده بودم؛ از انديمشک. كفشهايی را كه به بسيجی ها ميدادند نمی پوشيد. همين امروز پنجاه جفت كفش از انبار گرفته بود. ولي راضی نشد يک جفت برای خودش بردارد.
حاجي لبخندی زد و گفت:«خب پات باشه.»
بسيجی همينطور كه توی جيبهاش دنبال چيزی می گشت
گفت:«حالا پولش چقدر ميشه؟» و حاجی خيلي آرام، انگار به چيزی فكر می كرد گفت «دعا كن به جون صاحبش.»
"شهید محمد ابراهیم همت"
#سالروز_ولادت
#با_شهدا_گم_میشویم
#Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹
باید خاکریزهای جنگ را
بکشانیم به شهر!
یعنی نسل جدید را با شهدا
آشنا کنیم...در نتیجه جامعه
بیمه میشود، و یار برای امام
زمان (عج) تربیت میشود...
"شهید سیدمجتبی علمدار"
#با_شهدا_گم_میشویم
#Sedaye_Enghelab