eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
33 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم امام على عليه السلام : مَنِ اطَّرَحَ الحِقدَ استَراحَ قَلبُهُ ولُبُّهُ آن كه كينه را كنار بگذارد ، قلب و ذهنش آرامش مى يابد 📚غرر الحكم،حدیث ۸۵۸۴ @Sedaye_Enghelab
🌹قلاب آهنی رو انداخت روی یخ و کشید.اولین قالب یخ رو از دهانه تانکر، انداخت توی آب. یه نفر از توی صف جماعت اعتراض کرد که از کله سحر تا حالا ایستادم برا دوتا قالب یخ، مگه نوبتی نیست؟ علی گفت:«اول نوبت گلوی تشنه پسر فاطمه ، بعد نوبت بقیه». با صاحب کارخونه یخ شرط کرده بود که شاگردی می کنه، خیلی هم دنبال مزد نیست اما اول یخ تانکر نذری رو میده، بعد بقیه رو. 🌹خودش هم با خط نه چندان خوبش روی تانکر نوشته بود: سلام به گلوی تشنه حسین  عليه السلام "شهید علی چیت سازیان" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹مادر شهیدمدافع حرمی که خواب شهادت فرزندش را دید شب قبل از شهادت محمدرضا احساس کردم که مهر محمدرضا از دلم جدا شده است آن موقع نصف شب از خواب بیدار شدم حالت غریبی داشتم. آن شب برادر شهیدم در خواب به من گفته بود خواهر نگران نباش محمد رضا پیش من است صبح که از خواب بیدار شدم حالم منقلب بود به بچه ها و همسرم گفتم شما بروید بهشت زهرا من بایدخانه را مرتب کنم.احساس می کردم مهمان داریم عصر بود همسرم ،مهدیه دخترم و پسر کوچکم از بهشت زهرا امدند صدای زنگ در بلند شد 🌹 به همسرم گفتم حاجی قوی باش آمدند خبر شهادت محمدرضا را آورده اند وقتی حاجی برگشت به اتاق به من گفت فاطمه محمدرضا زخمی شده است من می دانستم محمدرضا به آرزویش رسید. ✍ راوی: مادر شهید "شهید محمدرضا دهقان" @Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#شهید_آوینی غایت خلقت جهان،پرورش انسانهایی است که دربرابر شدائد بر هر چه ترس و شک و تردید و تعلق اس
منتظران موعود اهل مبارزه‌‏اند و مى‌‏دانند خلوص عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسر نخواهد شد اما از آن فراتر اهل ولایت و اطاعتند و انتظار مى‌‏کشند تا فرمان چه در رسد.  @Sedaye_Enghelab
🌷🕊🌷🕊🌷 🌷یک روز استاد توی کلاس درس گفت : تمام عضله های بدن از مغز دستور می گیرند . اگر ارتباط مغز با اعضای بدن قطع شود، حرکت و فعالیت آنهامختل می شود و اگر هم واکنش داشته باشند، غیر ارادی و نامنظم است. یکی از دانشجویان که سن بیشتری نسبت به بقیه داشت و همواره ساکت بود ، بلند شد و گفت: ببخشید استاد! وقتی ترکشِ توپ سرِ رفیقِ من را از زیر چشم هایش برد ، زبانش تا یک دقیقه الله اکبر می گفت!🌷 @Sedaye_Enghelab
🌷نمیخواهم عکسش رو ببینم چند روز پیش بچه دار شده بود.دم سنگر که دیدمش،لبه ی پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون. گفتم:"هان،آقا مهدی خبری رسیده؟"چشم هایش برق زد. گفت:" خبر که... راستش عکسش رو فرستادن". خیلی دوست داشتم عکس بچه اش را ببینم.با عجله گفتم:"خب بده، ببینم". گفت:" خودم هنوز ندیدمش". خورد توی ذوقم. قیافه ام را که دید، گفت:" راستش می ترسم؛ می ترسم توی این بحبوحه ی عملیات،اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش". نگاهش کردم.چه می توانستم بگویم؟ گفتم:" خیلی خب،پس باشه هر وقت خودت دیدی، من هم می بینم". "شهید مهدی زین الدین" @Sedaye_Enghelab
🌹خدایا کمک کن اگر در صف شهدا غایبیم، در صف پیام رسانان راهشان غایب نباشیم. ⭐️🌙 شادی روح شهید والا مقام " شهید سید مصطفی محبی پارسا" فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله. @Sedaye_Enghelab
بسم الله الرحمن الرحیم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم : يَلزَمُ اُمَّتِيَ الحَقُّ في أربَعٍ: يُحِبّونَ التّائِبَ، ويُعينونَ المُحسِنَ، ويَستَغفِرونَ لِلمُذنِبِ، ويَدعونَ لِلمَلَأِ امّت من، چهار وظيفه دارند: 🔻توبه كار را دوست بدارند؛ 🔻نيكوكار را يارى برسانند؛ 🔻براى گنهكار آمرزش بطلبند؛ 🔻و براى عموم، دعا كنند 📚مشكاة الأنوار،ص۲۶۳   @Sedaye_Enghelab
🌹آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود. وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده می‌گرفت. با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. 🌹وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد... بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن. 🌹می گفت: اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی. می گفت: شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت. که بالاخره این طور هم شد. "شهید حامد جوانی" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹ساخت سوخت موشک در ماهیتابه 🌷ورودی سال ٧٧ رشته مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف بود. علاوه بر درس، در کانون نهج‌البلاغه و بسیج دانشجویی نیز فعالیت می‌کرد. از سال سوم به دنبال فعالیت‌های پژوهشی بود. یک روز آمده بود توی اتاق و گفت "پاشو بریم یه چیزی نشونت بدم". 🌷یک ماهی‌تابه برداشت و رفتیم توی حیاط خوابگاه. دست کرد توی جیبش و یک پاکت آورد بیرون. ماده خمیری مانند سفیدی را انداخت توی ماهی‌تابه. کبریت بهش زد و گفت «در رو!». 🌷دویدیم پشت درخت‌ها. چند ثانیه بعد یک دفعه ماهی‌تابه گَر گرفت. مثل فشفشه این طرف و آن طرف می‌رفت. آتش که تمام شد، رفتیم سر وقت قابلمه. قدر یک کف دست سوراخ شده بود. مصطفی از اینترنت یک جور سوخت موشک را پیدا کرده بود؛ داشت درصد مواد را آزمایش می‌کرد. "شهید مصطفی احمدی روشن"🌷 @Sedaye_Enghelab
آقای برونسي مي گفت: اولين دفعه كه مي خواستم به جبهه بروم براي خداحافظي به خانه آمدم و ديدم كه خانمم حالت غش به او دست داده و خيلي وضع ناجوري داشت. مي گفت: بالاي سرش ايستادم تا بالاخره به هوش آمد. مادر زنمان هم بود. مانده بوديم كه چه طوري جريان رفتن جبهه را به او بگويم. از طرفي مجبور بودم چون وقت داشت تند تند مي گذشت و بايد خودم سريع به كارهايم مي رساندم. وقتی به خانمم گفتم پرسید: ما را با وضعيت به كي مي سپاري؟ گفتم كه: به خدامي سپارم و حضرت زهرا هم نگهدارتان هست. قبل از اينكه از خانه برود همان حالت مجدد به خانم ايشان دست مي دهد و خلاصه مجبور است كه اين خانم و خانواده را به همين وضعيت با چند بچه رها كند و خودش را به كاروان برساند. مي گفت: بعد از مدتي كه در جبهه بودم با خانواده ام تماس گرفتم و ديدم كه خانواده خيلي خوشحال است. تعجب كردم پرسيدم جريان چيست؟ خانمشان گفت: بعد از اين كه تو رفتي در همان حالي كه من بي هوش بودم، يك كبوتر سفيدي وارد خانه شد و چند دور كنار خانه زد و كنار من نشست. من حركت كردم و به هوش آمدم، ديدم كه اين كبوتر است و نهايتاً پرواز كرد. شهید گفت: از آن لحظه به بعد تا همين الاني كه چند سال مي گذرد و من در جبهه ها هستم خوشبختانه اين مريضي سراغ خانمم نيامده است. "شهید عبدالحسین برونسی" @Sedaye_Enghelab
🌹 خاکی تر از خاک... نصفه شب بود،چشم چشم رو نمى ديد سوار تانک بودیم ، وسط دشت، كنار برجک نشسته بودم. ديدم يكى پياده میاد، به تانک ها نزديک مى شد ، چند لحظه توقف می کرد ، می رفت سراغ بعدی، سمت ما هم اومد. دستش رو دور پايم حلقه كرد. پايم رو بوسيد و گفت: به خدا سپردمتون. گفتم : حاج حسين؟ گفت : هيس! اسم نيار. رفت طرف تانک بعدى. 🌷تازه فهمیدم پای رزمنده هارو می بوسه ! گفت اسمشو نیارم که کسی نفهمه پابوسشون همون حاج حسین خرازی فرماندمونه! آسمون هم در مقابل بزرگی چنین مردانی کم آورده بود.... "شهید حاج حسین خرازی" @Sedaye_Enghelab
🌹عشق را با خون خود کردی تو امضاء‌ای شهید خویش را بردی به اوج عرش اعلاء‌ای شهید ⭐️🌙 شادی روح شهید والا مقام " شهید رضا شجاع" فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله. @Sedaye_Enghelab
بسم الله الرحمن الرحیم امام على عليه السلام :  كُن آخَذَ النّاسِ بِما تَأمُرُ بِهِ ، و أكَفَّ النّاسِ عَمّا تَنهى عَنهُ . به آنچه فرمان مى دهى، خود بيش از همه عمل كن و از آنچه باز مى دارى، خود بيش از همه خوددارى كن 📚ميزان الحكمه ج۷،ص ۳۴۵ #ب @Sedaye_Enghelab
🌹شهیدی که به دلیل نورانیت چهره، منور نام گرفته بود شهید عباسعلی کریم آبادی اینقدر نورانی بود که وقتی وارد اتاق می شد من چراغ را خاموش می کردم دوستان همرزم اعتراض می کردند که چراغ را روشن کن !!! من می گفتم تا وقتی منور هست چراغ لازم نیست . 🌹خداوند بدلیل معصومیت ایشان نوری در چهره او قرار داده بود که بهش می گفتیم " منور " وقتی ایشان به درجه رفیع شهادت نایل آمد دوستان برای اعلام خبر شهادت به خانواده ایشان مراجعه کردند پدرشان گفته بود: قبل از اینکه چگونگی شهادت او را بیان کنید چند سوال می پرسم  ۱. عباس آیا سر به تن دارد ؟ گفتیم نه ۲. آیا دو دست دارد ؟ گفتیم نه پدرشان با یک اطمینان خاطر گفت : خیالم راحت شد پرسیدیم چطور؟؟!! 🌹گفت : دلیل انتخاب نام عباسعلی این بود قبل از اینکه او بدنیا بیاید خواب آقا ابوالفضل العباس (ع) را دیدم و به همین دلیل نام او را عباسعلی گذاشتم و من اطمینان داشتم که او نیز همانند آقا ابوالفضل العباس (ع) به شهادت می رسد . ✍راوی جانبازتخریبچی اویس زکی خانی "شهید عباسعلی کریم آبادی" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهیدی که دهان خود را پر از گِل کرد تا مبادا صدای ناله‌اش موجب لو رفتن معبر شود. 🌷برای شروع عملیات کربلای ۴ به آبادان منتقل شدیم و به عنوان غوّاصان خط ‌شکن به خط دشمن زدیم؛ به هر ترتیبی بود خط دشمن را شکستیم و پاکسازی کردیم، وقتی برای آوردن مجروحان و شهدا وارد معبر شدیم، دیدیم که شهید «سعید حمیدی‌اصیل» هر دو پایش قطع شده و پیکر مطهرش در گوشه‌ای از معبر افتاده است اما آنچه که ما را به تعجب وا داشت، این بود که دهان شهید پر از گِل شده بود. 🌷بعدها متوجه شدیم که وقتی به پاهای سعید ترکش خورد و قطع شد، برای اینکه صدای ناله‌اش بلند نشود و باعث لو رفتن معبر نشود، دهان خود را پر از گِل کرده بود. "شهید سعید حمیدی‌ اصیل"🌷 @Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#شهید_آوینی شهدا،اصحاب آخرالزمانی سیدالشهدا علیه السلام هستند پیام آنها عشق و اطاعت است و وفاداری.
عالم محضر شهداست،اما کو محرمی که این حضور را دریابد و در برابر این خلاء ظاهری خود را نبازد… زمان می­گذرد و مکانها فرو می­شکننداماحقایق باقی است… یم @Sedaye_Enghelab
🌷اوایل دهه هفتاد، وقتی مسعود، سه، چهار ساله بود رفته بودیم مشهد زیارت امام رضا علیه السلام یه روز با پدرم و مسعود رفتیم از موزه حرم دیدن کنیم... سرگرم بازدید از موزه بودیم، حواسمون به مسعود نبود... یکدفعه متوجه شدیم مسعود نیست، گم شده، با پدرم خیلی نگران بودیم داخل موزه رو گشتیم پیداش نکردیم، رفتیم بیرون شروع کردیم گشتن... من که حسابی از گم شدنش ناراحت بودم، توی دفتر خدام پیداش کردم دیدم خیلی خوشحال برای خودش توی دفتر خدام نشسته!!! 🌷به خادم های حرم امام رضا(ع) گفته بود: پدر و مادرم گم شدن، پیداشون کنید. مسعود از کودکی شجاع و نترس بود... "شهید مسعود عسکری" @Sedaye_Enghelab
🌷توجیه انجام شده بود. وظایف گروهان‌ها هم مشخص شده بود. سؤال‌ها هم پرسیده شده بود. حالا فرمانده گردان سؤال می‌پرسید، فرمانده گروهان و معاون‌ها جواب می‌دادند. سؤال آخر: اگه یه جا وقت كم آوردید، به یه چیز حساب نشده‌ای خوردید، میدون مینی، سیم خارداری، چیزی، اون وقت چی می‌كنید؟ سكوت، سكوت، سكوت، آخر یک نفر بلند شد و گفت: حاجی جان، فكر اون جاش رو هم از قبل كرده ایم. كار پیش می‌ره، نگران نباش. پرسید: چه جوری؟ گفت: حاجی بی‌خیال شو. بذار اگه لازم شد، عمل كنیم. چه كار داری شما، اگر لازم هم نشد كه نشده دیگه. اصرار، اصرار، اصرار، بالاخره تسلیم شد. 🌷دیشب بچه‌های ما لیست گرفتند، توی گروهان ما پانزده نفر حاضرند توی میدون مین یا روی سیم خاردار بخوابن تا بقیه رد شن. اگه لازم شه می‌خوابن. شمردم، پانزده تا بود، درست همان پانزده نفر. @Sedaye_Enghelab