🌼🍃🌼🍃🌼
#شهید_مجید_قنبری
...🌹🕊روز اعزام بهش گفتم: "مجيد من دوست ندارم تو رو دست و پا شكسته ببين ما مواظب خودت باش نری و درب و داغون برگردی"
خنديد و گفت: "نه مامان #خيالت_راحت من جوری ميرم كه ديگه حتی #جنازه ام هم به دستت نرسه..."
به شوخی گفتم: "لال شی اين چه حرفيه می زنی؟"
چيزی نگفت و ساكت ماند...
موقع اعزام تقريباً تمام مادرها توی محوطه چمن پادگان، كنار بچه هاشون بودند کم کم موقع رفتن شد اومد و باهام روبوسی كرد و گفت: "مامان وقتی سوار شديم، من #وسط_اتوبوس وایميستم، من تو رو نگاه می كنم و تو هم من رو نگاه كن تا جايی كه ميشه همديگه رو نگاه كنيم"
وقتی ماشين حركت كرد تا لحظه آخر براش دست تكون می دادم #مجید هم برام دست تكون می داد تا جايی كه ديگه همديگه رو نديديم اين آخرين ديدارمون بود پسرم هنوز که #هنوزه برنگشته...
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
#جواب_پدرمان_را_میتوانیم_بدهیم
🌹مهدی به همراه برادر كوچكترش #مجید كه مسئول اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشكر علیبن ابیطالب(ع) بود جهت شناسایی منطقه عملیاتی از كرمانشاه به سمت سردشت حركت میكنند. موقعی كه عازم منطقه میشوند رانندهشان را پیاده كرده و میگویند: خودمان میرویم. حتی در مقابل اصرار یكی از رزمندگان مبنی بر همراه شدن با آنها میگوید: تو اگر شهید بشوی جواب عمویت را نمیتوانیم بدهیم اما ما دو برادر اگر شهید شویم #جواب_پدرمان را میتوانیم بدهیم.
🌹غروب در راه به كمین ضدانقلاب میخورند. #موشك آر.پی.جی به سقف ماشین اصابت میكند و مجید به شهادت میرسد و مهدی پیاده شده تا در پناهگاهی قرار بگیرد كه از پشت مورد #اصابت_رگبار گلوله قرار میگیرد. فردا وقتی نیروهای خودی میرسند دو نفر را میبینند كه به آنها تیر خلاص زدهاند. چندان قابل شناسایی نبودند وقتی قبض پرداخت #خمس در داشبورد ماشین پیدا میشود مطمئن میشوند كه خود شهید مهدی زینالدین است.
"شهید مهدی زین الدین"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab