eitaa logo
💎 ثروت ایمان 💎
8.2هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
2.8هزار ویدیو
32 فایل
💎 #ثروت_ایمان💎 کوششی همه جانبه جهت رشد و ارتقای فردی 💎 @Servat_iiiman (روبیکا،تلگرام،ایتا) اینستاگرام 👇 https://instagram.com/servat_iman ✍⁦تجربیات اجرای قانون 💎 @Chaleshetaghirat کانال هلال پربرکت💫 @helal1402 🆔 @Gharibtooos
مشاهده در ایتا
دانلود
📓نام کتاب: قصه ی غدیر 🖌نویسنده: نادر فضلی 📠انتشارات:موسسه فرهنگی نباء 📋معرفی کتاب: کتاب ارزشمند قصه ی غدیر توسط جناب آقای نادر فضلی تهیه و تنظیم شده است در این کتاب ابتداء واقعه غدیر خم را آورده و در انتها اشاره ای به سقیفه شده است پس از آن پی نوشتها آمده و در آخر ده سوال را مطرح نموده است این کتاب به صورت ادبی و داستانی است لازم به ذکر است که این کتاب به زبان انگلیسی نیز ترجمه شده است . بخشی از کتاب : دیگر از چکاچک شمشیرها و نعره ی جنگجویان و ناله ی زخمیان و شیهه ی اسبان و گرد و غبار آسمان، خبری نبود. مسلمانان خسته از جنگ، امّا پیروز، در کنار همان چاهی که جنگ در آنجا رخ داده بود ، اردو زدند ، سپاهیان ، خسته و تشنه و گرسنه بودند و نیازمند آب و غذا و استراحت. چاه، کم آب بود و نیازِ به آب ، فراوان . در کنار چاه، ازدحام زیادی بود . سَنان زودتر از دیگران دَلو خود را به چاه انداخت. پس از او جَهجاه دَلوش را به درون چاه فرستاد . یکی از دلوها پر از آب شد و طناب دلوِ دیگر به طناب دلو پر آب پیچید و چون دلوها را بالا کشیدند، میان سنان و جهجاه بر سر اینکه دلو پر از آب از آن کدامیک است ، نزاع برخاست . جهجاه ناگهان با مشت به صورت سَنان کوبید و خون ازبینی اش جاری شد. سنان فریادی از درد کشید و گریبان جهجاه را گرفت و با فریادِ «ای خزرجیان به دادم برسید » انصار را به یاری طلبید . جهت دانلود کتاب به لینک زیر مراجعه کنید: https://khedmatgozaran.com/mag/280457/book-story-ghadir/ 💎@Servat_iiiman
📚کتاب: بی کران (کاوشی در کلمات قصار نهج البلاغه - حکمت 1 تا 20) ✏️نویسنده: سیده ز شیرازی 📇ناشر: انتشارات دلیل ما ————————- 📌معرفی کتاب: کتاب بی کران دريافتی از حکمت‌های نغز و پربار نهج البلاغه است. زبان ساده و گويا، استفاده از مثال‌های متنوع و قابل فهم، و اشاره به برخی مباحث فقهی و اصولی در قالبی رسا و شيوا از ويژگی های اين کتاب به شمار می رود. ————————- 📖بخشی از کتاب: چو در آيينه تاريخ می نگرم، مردمانی را می بينم که تشنه لب به دنبال سراب روانند.. و آن سوتر، اقيانوسی بی کران.. و بزرگ مردی که با نگاهی حسرت بار، مردمانی را به نظاره نشسته، که چون آنان را به خود می خواند، ناديده می انگارندش..چون اقيانوس را به آنان نشان دهد، روی می گردانند.. و زمانی که ندا می دهد «سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی؛ از من بپرسيد، پيش از آن که مرا از دست دهيد..» او را به سخره گيرند..تاريخ کوچکتر از آن است که تو را قدر داند؛ و تو بزرگ‌تر از آن که آدميان بشناسند.. 💎@Servat_iiiman