به اعتقادِ من امروزه ذکر مستحبی
بعد از نمـاز، کارِ فرهنگی و جهـادی
در فضـاےِ مجازی است.
[آسِد علی خامنهای]
#تلنگرانه
یکبار به من گفت:اگر کسی مراقب باشد و سه روز گناه نکند،خداوند اولین سرچشمه ارتباط با امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به او نشان میدهد...
#بیایدسهروزگناهنکنیم🙂
و اگه این ترک گناه به هفت روز برسه چیزهای بهتری خواهد دید تا اینکه به مشاهده در بیداری منجر خواهد شد
#چیازاینبهتر؟(:
اینجا.گنـاه.ممــنوع📗🖇
𑁍 ⊱
------------------✨----------------
برای ترک گناه، هنوز #دیر_نشده
#همین_الان_ترڪش_ڪن💥💪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگحرمتم..
بهکیبگم:)؟💔
میگفتن مزدور و جیرهخور نظامه.
حکومتیه و از حکومت بودجه میگیرن
کاش نامردا یه روز مهمان خونشون میشدن وضع زندگیشو میدیدن
شهید #روح_الله_عجمیان
✍حسیندارابی 👈 عضوشوید
@hosein_darabi
بچــھ هـٰارو با شوخـے بیدار مےکرد
تا نمـٰاز شـب بخونـن . .
مثلـا یکـے رو بیـدار مےکـرد و مےگفت :
[ بابا پـاشو من میخوام نماز شب بخونم ،
هیـچ کس نیست نگام کنـھ :|😂
یا مےگفت :
پاشـو جونِ مـن ؛
اسـم سـھ چھـٰارتا مومـن رو بگو
تو قنوت نماز شب کـم آوردم😂!
#شھـیدمسعـوداحمـدیـٰان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پایغمتگیرم"حسیـــــن"علیہالسلام
#تلنگرانه⚡
سرِ دوراهیِ گُناه و ثَواب
به حُب شَهادت فِكر ڪُن ...
به نِگاه امام زَمانت فكر ڪُن ...
بِبين میتونی از گُناه بِگذَری ...؟!
از گُناه كه گُذشتی ...
از جونِت هَم میگذَری ...🌿
ᴀɴᴏɴʏᴍᴏᴜsᴍᴀʀᴛʏʀ|³¹³
وقت اذان است🗣 حے الصلاه🌹 بشتابید به سوی نماز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسید ببینید 😂
خاطره دزدی که به سردار رادان زده بودن 😂
🎥روایت حاج مهدی رسولی از کسی که حاج قاسم را دفن کرده
نصف شبی رفته بودمسر مزار حاجی
اهل دلی، که حاج قاسم به اون وصیت کرده بود دفنش کنه هم سر مزار بوده
بهش گفتم حاجی!
حاجقاسمرو دیدی؟!
گفت بله
ایشان را در خواب دیدم و از ایشان سوالاتی کردم که مهم ترین سوالم از حاج قاسم این بود که لحظه انفجار چه حالی داشتی حاجی؟
حاجی جواب داد...
دارم میرم که بچم تو سرزمین خودم روسی حرف نزنه!:))🙂👌🏻🇮🇷
#داستان_کوتاه
🌹تو مبین اندر درختی یا چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه🌹
پیرمرد تهیدستی زندگی را در فقر و تنگدستی میگذراند و به سختی برای زن و فرزندانش قوت و غذایی ناچیز فراهم میساخت.
از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقانی مقداری گندم در دامن لباسش ریخت.
پیرمرد خوشحال شد و گوشههای دامن را گره زد و به سوی خانه دوید.
در همان حال با پروردگار از مشکلات خود سخن میگفت و برای گشایش آنها فرج میطلبید و تکرار میکرد:
"ای گشاینده گرههای ناگشوده، عنایتی فرما و گرهای از گرههای زندگی ما بگشای."
پیرمرد در همین حال بود که ناگهان گرهای از گرههایش باز شد و تمامی گندمها به زمین ریخت.
او به شدت ناراحت و غمگین شد و رو به خدا کرد و گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز؟
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟!
پیرمرد بسیار ناراحت نشست، تا گندمها را از زمین جمع کند، ولی در کمال ناباوری دید دانههای گندم روی ظرفی از "طلا" ریختهاند...
"تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه"
مولانای جان