#ربی_لاتحرمنی_خدمة_فاطمه
تجربهنگاری خدمت حرم اباعبدالله(ع)
#قسمت۰
آمادهخدمت
از باب القبله وارد حرم می شویم. سلام میدهیم و به نماز می ایستیم.
بعد نماز توجهمان جلب می شود به سخنرانی و روضهای که ایرانیها کوشهدحرم به پا میکنند.
مرسوم است بعد نمازهای صبح حرم ایرانیهاسمت راست باب القبله منبر و روضه دارند.
کمی نشستم پای روضه خوب که حالم خوش شد از سعید جدا شدم و رفتم زیارت.
اطراف ضریح هنوز خلوت بود.
زیارت دلچسبی کردم و آمدم سمت مجلس ایرانیها.
هنوز سینه زنی برپا بود و روزی ما هم شد.
مجلس که تمام شد با سعید رفتیم حرم ابوالفضل العباس(ع) هم زیارت کردیم و از زیر مسقف ۳ برگشتیم سمت حرم امام حسین(ع) که تجدید خاظرهای هم باشد از خدمت اربعین گذشته.
با مسئول گروه خدمتتان چندین بار است که تماس میگیرم و موفق نمیشوم صحبت کنم.
تصمیممان میشود که برویم یک گوشه حرم استراحت کنیم تا کمی سرحال شویم.
از باب قاضی الحاجات وارد می شویم و همان ابتدای کار چشمم می خورد به در سرداب که باز است.
از پلهها پایین می شویم و میرسیم به یک سالن بزرگ خنک.
اصلا انگار دست و پایمان شل می شود.
همه اینجا خوابیدهاند. سبیل به سبیل.
هوا به اندازه کافی خنک است.می گردیم تا یک جای خالی پیدا کنیم که باد مستقیم کولر نخورد.
سعید بنظر خسته تر می رسد و همان لحظه که می رسیم خوابش می برد.
من اما می نشینم به نوشتن.
باید روایت را کامل کنم.
دو سه ساعتی می گذرد و حالا من هم لَختی خوابیده و سرحالتر شدهام.
ساعت تقریبا ۸:۳۰ است که سعید را صدا میکنم.
گوشی امخاموش شده است و لازم است برویم سروقت کیف ها و شارژر یا پاوربانک برداریم.
ممکنه است گروه خادمین تماس بگیرند و تلفنم خاموش باشد.
پاور بانک و شارژر را بر می داریم و حرم را دور می زنیم و میرویم سمت شارع سدره.
صف قیمه نجفی یکی از موکبها یادم می آورد که گرسنه ایم.
غذا و آبی میخوریم می رویم در یکی از مسقفهایی که عتبه حسینی در در شماره سرده بنا کرده تا باز هم کمی استراحت کنیم.
اینجا دیگر من هم که خستهام جلوی باد یک کولر خوابم می برد.
تقریبا دو ساعتی شده که خدام صدایمذن می کنند: زایر صلاة...
نزدیک نماز است و میخواهند صف نماز را بر پا کنند.
سعید میگوید نماز را برویم داخل حرم. حرف خوبی است.بر می خیزیم و وضویی میگیریم و می رویم سمت حرم. حرم شلوغ است و تقریبا مملو از جمعیت.به سختی جایی پیدا میکنیم و می ایستیم به نماز.
نماز که تمام شد سریع شیخی از منبر بالا رفت و شروع به مقتل خوانی کرد.
شهادت حضرت عباس را می خواند. گویا رسمشان است عراقیها.
روز هفتم روضه آقا ابالفضل العباس (ع) میخوانند.
مقتلخوان حرفهای میخواند و مستمع یک دست گریه می کنند.
يا نَفْسُ من بعدِ الحسينِ هُوني
وبعدَهُ لاَ كُنْتِ أنْ تَكوني
هذا حسينٌ واردُ المَنونِ
وتَشْربينَ بارِدَ المَعينِ
تاللهِ ما هذا فِعالُ دِيني
ولا فِعَالُ صَادِقِ اليقينِ
شلون اشرب وخوي حسين عطشان
وسكنة والحرم واطفال رضعان
به اینجا که می رسد غوغا می شود. حتی ایرانیهایی که به نظر از عربی زیاد نمیدانند و متوجه حرفهای روضه خوان نمی شوند زجه می زنند.
یاد ادامه روایتم می افتم و گوشی را بر میدارم و در دل روضه شروع میکنم به نوشتن. متمم خود به خود می رود سمت روضه علی اصغر. انگار دلم روضه روز هفتم ایران خودمان را می خواهد از تلظی می نویسم. همین که نوشتن به پایان می رسد پیام ابوعلی روی گوشی ام مینشیند.
سریع بیایید به آدرسی که میفرستم
جلسه توجیهی خدام است و باید حاضر باشید.
بدو بدو کفش و کیفمان را تحویل میگیریم و در گرمای ظهر خودمان را می رسانیم به شماره محمد امین و به جلسه.
خیلی از خدام آشنا هستند در چایخانه حضرت رضا(ع) یا بینالحرمین سال قبل همخدمتی بودهایم.
خوش و بشی میکنیم و حاضری می زنیم و می نشینیم پای صحبت های ابومهدی ادیب.
نکات نهایی را گوش زد میکند و توضیحات می دهد. و سپس با ابومهدی می نشینند به تقسیم نفرات حاضر.
گویا ما شیفت شب افتادهایم و در یکی از ورودی های حرم امام حسین(ع). یک بار دیگر حضور و غیاب بر اساس شیفتها انجام می شود.
جمعی از خدام در یک اتاق روضهگرفته آمد و بعدش سینهزنی.
خودم را میرسانم و گوشهای مینشینم.
حس و حال روضه عربی را خیلی دوست دارم.
روضه که تمام می شود.یک سفره خودمانی از نان و پنیر و مربی به پا می شود و ناهار را میخوریم.
حالا دیگر همه چیز آماده است و باید بنشینیم منتظر اطلاع مسئولین عتبه برای شروع خدمت.
همه تقریبا آماده میشوند برای خوابیدن الآن منطقیترین کار همین است.
من هم در گوشهاش یک پشتی پیدا میکنم تا استراحت کنم. سپری کردن شیفت ۱۲ ساعته استراحت مفصلی میخواهد.
#ادامه_دارد
کانال #سید_سراج_الدین_جزائری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046