eitaa logo
کانال سید سراج الدین جزائری
26.5هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
11 فایل
شهیدتر ز شهیدان بی کفن، #شاعر غریب تر ز #نویسنده ها، #کتابفروش . یک جوان نسبتا خییییلی معمولی ارتباط : @seyedseraj اگر حرفی رو نخواستی رو در رو بگی👇 https://eitaayar.ir/anonymous/F902.WG72a ⛔تبلیغات ندارم⛔ ‌. کپی و برداشت از مطالب جایز
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه‌های ما همین قدر ساده و خودمونیه...
در مورد قرعه کشی غدیر هم بگم که ان شاالله بعد عاشورا انجامش میدیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این که میگویند اربعین یک پدیده فراتمدنی است دقیقا همین است. موکب و موکب‌داری چند سالی است که جزئی از آداب و ادبیات دینی و اعتقادی مردم ما شده است. یک محور وحدت و تداعی‌گر جامعه پساظهور. فرهنگی که مردم برای خدمت بی مزد و منت به هم‌نوع خود سر از پا نمی‌شناسند. هم نوعی که نمیشناسدش و گاه در دنیای خودش نمی‌فهمدش. ما در زیست بسته خودمان حتی کمتر می توانیم یک هیئت برای همه سلیقه ها بر پا کنیم. موکب اما ظرفیت عظیمی است که باید قدر بدانیمش و مراقبش باشیم که نسوزانیمش... خیلی از این‌ها در طول سال شاید هیچ وقت کنار من ریشوی یقه دیپلمات تعریف نشوند الا اینجا. به راستی که حب الحسین یجمعنا... اینجا همان موکب دیشب است. خیابان کاشانی شهرکرد...
راه گریز اغلب «قاضی شریح»‌ها آن روز در بد آمدن استخاره بود ✍استاد مجاهدی (پروانه) کانال 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
از مرزِ ظریف کفر و ایمان می گفت از آدم و دام های شیطان می گفت در کرب و بلا حسین را می کشتند در گوشهٔ حجره خواجه عرفان می گفت ✍سید محمدمهدی شفیعی کانال 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
پرده صفر این دو روز سخنران روضه هیئت قاف (دکتر محسن ابراهیمی) موضوع خوبی برای سخنرانی انتخاب کرده بود. موضوعی که تا باحال از این زاویه به آن نگاه نکرده بودم: ماهیت واقعه عاشورا رسانه بود. پرده دوم امروز عصر به دعوت هیئت دانش‌آموزی دختران شهرستان بن ساعت ۱۶:۳۰ از دفتر راهی شدم تا برایشان از شهدا بگویم. در خیابان‌های شهرکرد و چالشتر و ... و در روستاها و شهرهای مسیر، شور‌ و حال موکب‌ها و ایستگاه‌های صلواتی خیلی برایم جذاب و البته عجیب بود. تعدادشان نسبت به سال‌های قبل خیلی بیشتر شده بود. تنوعشان هم و البته تنوع مخاطبشان. پرده سوم: امشب که برای شرکت در هیئت انصارالمهدی(عج) شهرکرد راهی مدرسه الهام شدم خیابان‌های شهر را در حالی دیدم که کمتر در این همگرایی و هم‌نوایی و یکرنگی می شد دیدش حتی در محرم‌های قبلی... همه این‌ها عبارت را در ذهنم پررنگ تر و وزین‌تر کرد تا شاید مجاب شوم کمی در موردش بنویسم. اما اجالتا باید بگویم که کمپین امام‌حسین(ع) اساسی گرفته است و انگار مردم گروه گروه دارند در کانال کربلا join می شوند... باید برای دنیای اربعینی امام حسین(ع) آماده شویم. دنیایی که رؤیای پساظهور ما را ترسیم می‌کند. خوش بحال کسانی که مقداری از این جام می چشند. کانال 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
بار دیگر شهری که دوستش دارم... زیبایی شهرکرد فقط به طبیعت و پارک و سرسبزی خیابان‌ها خلاصه نمی شود... شهر من یعنی شهرکرد زیبایی اش را مدیون مردمانش است... کانال 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از زیبایی های شهرمان گفتم دلم نیامد این را هم نبینیم.این ویدئو را از صفحه رسمی حرم در اینستاگرام برداشته‌ام. عزاداری مردمان شهرم زیر باران در صحن‌و سرای باصفای حضرت سلطان ابالحسن(ع) آیین گِل زنی از رسوم دیرینه اهالی شهر بِن (۲۰ کیلومتری شمالغرب شهرکرد) است که در عزاداری روز عاشورا برگزار می شود کانال 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
این که چرا تا الان بیدارم هم حکایتی داره... شوق یه هدیه خوب که حتما درش سهیم خواهید بود، نذاشته پلک رو هم بذارم. توفیق یه سفر یهویی نصیبم شده. البته در فکر این سفر بودم اما فکر نمی‌کردم به این شکل و با این کیفیت فراهم بشه... از اون سفرهاست که شما هم دوست دارید همراهم باشید. اصلا یکی از دلایلی که میگم تو فکر این سفر بودم این بود که برای شما روایت کنم و حسم اینه که اصلا بخاطر شما این سفر من حیث لایحتسب ویژه‌تر هم شد. اینجا زیاد در موردش می‌نویسم و ان شاءالله فیلم و عکس میذارم...
آخرین تلاش‌ها برای تضعیف یک جریان در عراق ▪️یک منبع آگاه در کاخ ابن‌زیاد به رسانه‌ها گفته پیش از آن‌که شمربن‌ذی‌الجوشن راهی کربلا شود، به‌همراه یکی از هم‌قبیله‌ای‌هایش از حاکم خود خواسته‌اند به ۴ تن از خواهرزاده‌های آن‌ها که در سپاه بنی‌هاشم هستند امان‌نامه بدهد که با موافقت ابن‌زیاد مواجه شده است. ▪️امان‌نامه در واقع قول‌نامه‌ای است که طی آن حاکم به فرد مقابل تعهد می‌دهد که درصورت تسلیم‌شدن، جانش در امان باشد و تحت تعقیب قرار نگیرد. ▪️شمر با امان‌نامه‌ای که گرفته بودند، به سراغ سپاه بنی‌هاشم رفته و خواهرزاده‌های خود را صدا می‌زند. گفتنی است منظور آن‌ها از خواهرزاده فرزندان زنی به نام ام‌البنین است که با آن‌ها هم‌قبیله‌ای بوده و نسب فامیلی دارد و برای همین او را خواهر می‌خوانند 🔺اخبار تکمیلی متعاقبا اعلام خواهد شد. کانال 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشرق شوید روضه...
اگر شهرکرد هم هستید قدم بر دیده اگر خواستید تشریف بیارید پیام بدید آدرس تقدیم کنم
بسم اللَّه خرجت و على اللَّه توکلت لا حول و لا قوة الا باللَّه و سفر ما آغاز شد...
بالحدود... رسیدیم مرز شلمچه حتما دیگه تا الان فهمیدید داستان چیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرز عراق بیش از یک روز عادی شلوغه هرچند که نسبت به نزدیکی عاشورا می شد انتظار صف‌های شلوغ‌تری هم داشت. کانال 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
(س) تجربه‌نگاری خدمت حرم اباعبدالله(ع) خرمشهر تا همین چند دقیقه پیش مشغول رانندگی بودم. طبق عادت مستقیم باید می رفتیم خانه محمود و ماشین رو می گذاشتیم و می‌رفتیم مرز. اما این بار کمی متفاوت بود. شب‌های محرم است و محمود هم درگیر روضه و مسجد. مستقیم رفتیم مسجد محسنی فر دنبال محمود و از آنجا با هم رفتیم تا خانه‌شان. ماشین را گذاشتیم توی پارکینگ و قرار شد زهرا (دختر محمود) و مادرش را برسانیم یادمان علقمه که بروند هیئت و بعد محمود ما را برساند پایانه. زهرا رسیده- نرسیده سراغ داداش کُپُلی را گرفت. محمدحسین را می‌گفت.چند روز پیش که با محمود خانوادگی مشرف شده بودیم مشهد پسرک حسابی توی دل زهرای ۳ ساله جا باز کرده بود. در همین حیث و بیث رسیدیم علقمه . چقدر نسبت به سال‌های خادمی راهیان‌نورمان تغییر کرده بود. ساعت حدود ۱۰ بود و پایان سخنرانی. محمود می‌گفت تا ساعت ۱ روضه و سینه زنی ادامه دارد... گفتم من یکی که ۳ ساعت روضه و سینه زنی را نمی‌کشم و همین شد دستمایه شوخی نیم ساعته‌مان تا پایانه مرزی... البته بین راه یک فلافل هم میخوریم که شاممان باشد. جاده خرمشهر - شلمچه برای اکیپ سه نفرمان کلی خاطره دارد. چه از راهیان نور و چه از راهیان کربلا... به هر نحو میرسیم پایانه مرزی و وقت خداحافظی است... کانال 👇 https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
تجربه‌نگاری خدمت حرم اباعبدالله(ع) حدود محمود در آخرین نقطه‌ای که می شد ایستاد و پیاده شدیم.خداحافظی کردیم و با سعید راهی سالن پایانه شدیم پنج دقیقه‌ای می‌شود که از محمود جدا شده‌ بودیم و الآن دیگر چند قدمی ورودی سالن رسیده ایم‌. یاد شما می افتم‌ که قول داده‌ام عکس و ‌فیلم برایتان بگذارم تا همسفرم‌ باشید. دست می برم به سمت جیبم تا گوشی را بردارم. ای داد بیداد. گوشی نیست‌. یادم می‌افتد آنجا که خواستم لیموناد محمود را که افتاده بود بردارم گوشی از دستم‌ افتاده بود کف ماشین‌. داستان را به سعید می گویم و او هم سریع به محمود زنگ می زند. گوشی را جواب نداده با خنده می‌گوید چیزی جا گذاشتید. سعید ماجرا را می‌گوید و قرار می شود محمود دور بزند. ما هم. بر می گردیم به نقطه صفر. بچه‌های جنگ بهش می گویند نقطه رهایی یعنی آنجایی که عملیات شروع می شود و دیگر باید آتش به اختیار پیش بروی تا دستور بعدی برسد‌. محمود می رسد و از دور گوشی را نشان می‌دهد و می خندد. گوشی را می‌گیرد و عذرخواهی و خداحافظی مجددی می‌کنم. ساعت ۱۰ شب است و هنوز هرم گرمای جنوب اذیت کننده. سعید پیشنهاد می دهد کفشم را با صندل عوض کنم و جورابهایم را در بیاورم تا گرما را راحت‌تر تحمل کنم. دیده بود که موقع پیاده شدن از ماشین صندلهایم را توی کوله ام گذاشته بودم‌. حرفش منطقی به‌نظر می‌رسید ولی بیرون از خانه بدون جوراب انگار یک چیز گم کرده باشم راحت نیستم. این هم برمی‌گردد به شخصیت بیش از حد رسمی‌ام. کفش و صندل را فوری عوض می‌کنم و می رویم سمت سالن. می رسیم به تابلو سالن و باز یاد شما می افتم. سریع گوشی را از جیبم بیرون می آورم و یک عکس برایتان‌میگیرم و توی کانال پستش میکنم‌. اصلا انگار حواسم‌نیست که مطالب باید پیوستگی زمانی داشته باشد. شوق روایت سفر را دارم. خودتان مقصرید. از بس که با روایت سفر قبلی ارتباط برقرار کرده‌ بودید. بازخورد مثبت داده بودید. داخل سالن می شویم و لذت خنکی هوای کولرها بدنمان را شل می کند سعید به‌شوخی می‌گوید همین‌جا خوب است. بمانیم. سالن خیلی خلوت‌تر از آنی است که تصور می کردم. ساعت را نگاه می‌کنم حدود‌۱۰ است تقریبا مطمئن می شویم که جماعتمان رفته‌اند‌ و حال دیگر باید با ماشین‌های کاراج خودمان را برسانیم کربلا. صفِ کوتاه و روانِ گیت ایران را فوری رد می‌کنیم و میرویم به سمت عراق. صف‌های مهر ورود عراق اما مثل همیشه شلوغ است و کند‌. چند دقیقه‌ای معطلیم، مهر را می زنیم‌و‌ می‌رویم بیرون. همین چند قدمی سالن صداهای آشنایی به گوش می‌رسد: کربلا کربلا کربلا نجف نَفَرین نجف نجف نجف محوطه پر است از ون هر و کمی دورتر هم چند اتوبوس. خبری اما از سواری‌ها نیست. سراغشان را می‌گیرم میگویند باید بروی الساحة. میدان یا ساحة جایی این‌که ماشین های مسافرکش تجمع کرده‌اند. سعید میگویند با همین ون‌ها برویم. گران می گویند. ۲۰ هزار دینار ولی ۳-۴ هزار دینار ارزش جر و بحث و چانه زدن را ندارد. کوله‌ها را روی سقف ون ۱۱ نفره هیوندایی که به جز ما یک نفر دیگر می خواهد برای تکمیل می‌بندیم و منتظر یک نفریم که چند مأمور از راه می رسند‌ و می گویند همه پیاده شوید. ما که هنوز سوار‌نشده بودیم در حیرت و حسرتیم که راننده می‌پرد پایین و ‌می رود سمتشان. به نظر می رسد از قسم آزار الزائرین آمده‌باشند. به راننده می گوید نمی‌توانی مسافر سوار کنی. باید همه را پیاده کنی. سایق(راننده) مدارکش را نشان می‌دهد و توضیح می دهد که مجوز دارم و این هم تمدید باج و … مردی سیاه‌پوشی که به نظر مسئولشان است کمی نرم‌تر شده و شروع می کند به گفتگوی با راننده. گفتگویشان برایم جذاب است. پیش می روم و گوش تیز می‌کنم. می‌پرسد: چقدر کرایه می‌گیری. راننده می‌گوید: عشرین. حرف های جناب مسئول حکمت آمیز است و پندآموز. دارد راننده را که جوانی است ۲۷-۲۸ ساله نصیحت می‌کند و شرافتش را در محضر اباعبدالله گرو می گیرد که این‌ها زائرند. مبادا آزارشان بدهی و بین راه ماشین‌را عوض کنی و باید ببری تا نهایت جایی که می شود برسانی‌شان و … نظرم عوض شد. انگار از قسم دفاع الامنی من حقوق الزائرین البی پناه آمده اند. تا به حال در عراق اینگونه نظارتی ندیده‌بودم. به هر ترتیب مدارک راننده را می دهند و سوار می شویم و حرکت می‌کنیم. ساعت از ۱۱ گذشته و احتمالا ۵ ساعتی راه تا کربلا در پیش داریم‌. خستگی ناشی از رانندگی اجازه نوشتن یادداشت هم نمی‌دهد چه برسد به روایت. گوشی را توی جیبم می گذارم و‌ آماده خواب می شوم هرچند در آن شرایطی که نشسته ام خوابیدن سخت به نظر می رسد. اما چاره‌ای نیست. باید خوابید تا راه نزدیک‌شود. کانال 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همین که از سالن خارج می شوی کلی ون و چندتایی هم اتوبوس ایستاده‌اند و آماده حرکت کانال 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
تجربه‌نگاری خدمت حرم اباعبدالله(ع) رسیدم کربلا الحمدلله... نمیدانم چند بار چشم باز کردم. یک‌بارش را که برای گازوئیل ایستاده بودیم را خوب یادم است. پیاده شدیم و آبی خوردیم و هوایی. حدود ساعت ۱:۳۰ بود و می‌دانستیم که نیمی از راه را طی کرده ایم. خوابیدن در ون‌های ۱۱ نفره سخت است. خصوصا که صندلی متحرکش به من رسیده بود. تازه سوار شدیم راه را ادامه دهیم که یادم افتاد اینترنت همراهم را مهیا نکرده‌ام. *1111# را با خط ایرانسلم گرفتم و مراحل را پیش رفتم و یک بسته اینترنت رومینگ ۱۰ گیگابایت ۱۴ روزه انتخاب کردم. چندین سال است که در تشرف کربلا از این طریق اینترنتم را تأمین میکنم. هم بخش زیادی از هزینه به جیب شرکت ایرانی می رود و هم خدایی کیفیت و بیشتر و البته دسترسی راحت‌تری دارد از خطوط عراقی. این‌بار اما موقع پرداخت پیامک بانکی دیر به دستم می رسید و انجام عملیات پرداخت موفق نمیشد. سعید را صدا کردم تا اینترنت گوشی اش را اشتراک بگذارد و از نرم‌افزار ایرانسل من توانستم همان بسته را با میزبانی آسیاسیل عراق تهیه کنم به ۳۰۰ هزارتومان. یکی از حسن‌های اینترنت خطوط ایرانی در عراق این است که کلیه سایت ها و نرم‌افزار‌های بانکی ایرانی با این شبکه بیگانه نیستند و می توانی کارهایت راهم انجام بدی. خیالم که از اینترنت راحت شد. دوباره مهیا شدم برای خوابیدن. اینبار راحت‌تر و عمیق‌تر خوابیدم. چندباری بیدار شدم اما حس خواب سنگین‌تر را تجربه می کردم که یک باره راننده صدا زد إنزِلوا (پیاده شوید). ساعت گوشی را نگاه کردم ۴:۱۰ دقیقه بود. پیاده شدیم و به سمت حرم . درست نمی‌دانستم کجاییم ولی حسی به من می‌گفت بعد این دیوار روبرو از سیطره که رد شویم باب القبله امام حسین نمایان می شود. همین هم شد... هزار بار هم اگر کربلا مشرف شوی نگاه اول به گنبد در هر سفر همیشه یک حس و حال دیگری دارد. مثل تشنه‌ای که به چشمه برسد، گرسنه‌ای که به سفره طعام برسد. نه هیچکدام حس زائر تازه به کربلا رسیده را ندارد. ماهی... شاید ماهی... ماهی که دقایقی را بیرون آب بوده و از بی آبی به تلظی افتاده بهتر از هر کسی قدر دریا را می داند. هرچند عرب می گوید تلظی آن وقتی است که دیگر ماهی بیرون افتاده از دریا امیدی به پیداکردن آب ندارد و حتی دیگر بدنش تکانی نمی خورد . می گویند در این مرحله حتی اگر ماهی را به آب هم بیندازی دیگر فایده‌ای ندارد و جان می دهد اما این دریایی که من یافته‌ام سفینة النجاتی دارد که هرکس و هرچیز را به سلامت به مقصد می رساند. من به دریایی رسیده ام که دم نجات‌بخش مسیح و ید بیضای موسی و گلستان آتش ابراهیم و کشتی نوح و چه و چه از برکت نام او یعنی شبیر توان گرفته‌اند. کجا دارم می روم... اصلا قرار نبود به این شکل بنویسم. دست خودم نیست، ظهر روز هفتم محرم در حائر حسینی وسط روضه عربی نشسته‌ باشم و بنویسم خود به خود نوشته ام می رود سمت روضه علی اصغر(ع). آخر مقاتل نوشته اند که علی اصغر آن لحظه ها به تلظی افتاده بود. یعنی معلوم هم نبود اگر آب هم می داند طفلکی زنده ‌می‌ماند یا نه.... بگذریم... نم چشمی برای آمرزیدن من و شما بس است. خلاصه که رسیدیم به حرم الحسین(ع). نسیم خنک ورودی حرم مصممان می کند نماز را در حرم بخوانیم. کیف‌هایمان را تحویل امانت داری می دهیم و وضویی تازه می کنیم و میرویم سمت حرم... زیارت حسین (ع) رسیده از راه و با خستگی و گرد سفر مستحب است. شاید همین هم هست که زیارت از راه رسیده بیشتر می چسبد. کانال 👇 https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موکب‌ها اطراف حرم برپاست و مشغول خدمت رسانی به زوار. امروز اینجا در عراق ۷محرم است و در صورتی که ایران ۸ام است هنوز کربلا خیلی شلوغ نشده و جالب است که اغلب زوار امروز ایرانی اند. هرچه به عاشورا نزدیک می شویم رفته رفته جمعیت عراقی‌ها بیشتر می شود... کانال 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046