🔰🔰🔰
#اشعار_ناب
که من شهر علمم علیّم در ست
درست این سخن قول پیغمبرست
گواهی دهم کاین سخنها ز اوست
تو گویی دو گوشم پرآواز اوست ...
منم بندهٔ اهل بیت نبی
ستایندهٔ خاک و پای وصی ...
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه منست
چنین است و این دین و راه منست
برین زادم و هم برین بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
(فردوسی، شاهنامه، آغاز کتاب)
@Seyed_Alireza_Naghibpour
🌺🌺🌺
#اشعار_ناب
توسل به حضرت مولا #امیرالمؤمنین
چه شود که ز راه وفا اگر، نظری به جانب ما کنی؟
که به کیمیای نظر مگر، مس قلب تیره طلا کنی
یمن از عقیق تو آیتی، چمن از رخ تو رقابتی
شکر از لب تو حکایتی، اگرش چو غنچه تو واکنی
به شکنج طرّه ی عنبرین، که به مِهرِ چهر تو شد قرین
شب و روز تیره ی این حزین، تو بدل به نور و ضیا کنی
بنما ز پسته تبسّمی، بنما زغنچه تکلّمی
به تبسّمی و تکلّمی، همه دردها تو دوا کنی
تو مراد من، تو نجات من، به حیات من، به ممات من
چه زیان کنی؟ چه ضرر بری؟ چو برآوری، چو عطا کنی
تو شهِ سریر ولایتی، تو مَهِ منیر هدایتی
چه شود گهی به عنایتی، نظری به سوی گدا کنی؟
ز غمم چرا نکنی رها، و اگر کنی " فَمَتی، مَتی "
که ز بطن حوت، بسی رها، تو چو یونس بن متی کنی
تو شهی و شهان همه چاکرت، تو مَهی و مهان همه بر درت
که شوند قنبرِ قنبرت، تو قبول اگر ز وفا کنی
تو به شهر علم نبی دری، تو ز انبیا همه بهتری
تو غضنفری و تو صفدری، چو میان معرکه جا کنی
تو چه صادری؟ تو چه مصدری؟ تو چه جلوه یی؟ تو چه مظهری؟
که هم اوّلی و هم آخری، همه جا تو کار خدا کنی؟!
تو تمیز مؤمن و کافری، تو قسیمِ جنّت و آذری
که سعید را تو جزا دهی، که عبید را تو جزا کنی
به خدا " وفاییِ " با خطا، همه خوف او بوَد از بدا
که مباد دست رجای او، ز عطای خود تو رها کنی
میرزا عبدالرحیم سابلاغی (وفایی)
@Seyed_Alireza_Naghibpour
#اشعار_ناب
دیشب به #سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه محراب میزدم
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب میزدم
روی نگار در نظرم جلوه مینمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب میزدم
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ
فالی به چشم و گوش در این باب میزدم
نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه دیده بیخواب میزدم
ساقی به صوت این غزلم کاسه میگرفت
میگفتم این سرود و می ناب میزدم
خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام
بر نام عمر و دولت احباب میزدم
@Seyed_Alireza_Naghibpour
🔰🔰
#اشعار_ناب
به #ژولیده_نیشابوری گفتند " به صورت بداهه شعری بگو درباره حضرت عباس علیه السلام که 5 عدد کلمه "چشم" درش به کار رفته باشد.
" این شاعر اهل بیت(علیهم السلام) شعری سرود که 10 کلمه چشم در آن به کار رفته بود:
چشم ها از هیبت چشمم، به پیچ و تاب بود
محو چشمم، چشم ها و چشم من بر آب بود
چشم گفتم، چشم دادم، چشم پوشیدم ز آب
من سراپا چشم و چشمم جانب ارباب بود
@Seyed_Alireza_Naghibpour
🔰🔰
#اشعار_ناب
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل اهل نظر برد که سریست خدایی
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند
تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان
این توانم که بیایم به محلت به گدایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا
در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد
که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی
خلق گویند برو دل به هوای دگری ده
نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی
#سعدی
@Seyed_Alireza_Naghibpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اشعار_ناب
مدح شهریار ادب درباب مولا
یا علی نام تو بردم نه غمی ماند و نه همّی
بـابـی انـت و امـّی
گوئیا هیچ نه همی به دلم بوده نه غمّی
بـابـی انـت و امّـی
تو که از مرگ و حیات این همه فخری و مبـاهات
علی ای قبله حاجات
گوئی آن دزد شقی، تیغ نیالوده به سمّــی
بـابـی انـت و امّـی
گوئی آن فاجعه دشت بـلا هیچ نبوده است
در این غم نگشوده است
سینه هیچ شهیـدی نخراشیـده به سُمّی
بـابـی انـت و امّـی
حق اگر جلوه با وجه اتـم کرده در انسان
کان نه سهل است و نه آسان
به خود حق کـه تـو آن جـلوه با وجه اتمـّی
بـابـی انـت و امّـی
منکر عید غدیر خم و آن خطبه و تنزیل
کر و کور است و عزازیل
با کـر و کـور چه عید و چه غدیری و چه خمّی
بـابـی انـت و امـّی
در تولا هم اگر سهو ولایت، چه سفاهت؟
اف بر این شم فقاهت
بی ولای علی و آل چه فقهی و چه شمّی
بـابـی انـت و امـّی
آدمی، جامع جمعیت و مـوجود اتم است
گر به معنای اعم است
تو بهین مظهر انسان، بـه معنای اعمـی
بـابـی انـت و امـّی
تو کم و کیف جهانی و به کمبود تو دنیا
از ثـری تا بـه ثریا
شر و شور است و دگر هیچ، نه کیفی و نه کمّی
بـابـی انـت و امّـی
چون بود آدم کامل غرض از خلقت آدم
پس بـه ذریّه آدم
جـز شمـا مهـد نبوت نبـود چیز مهمّی
بـابـی انـت و امّـی
عاشق توست که مستوجب مدح است و معظّم
منکرت مستحق ذم
وز تو بیگانه نیرزد نه به مـدحی نه بذمّی
بـابـی انـت و امّـی
بی تو ای شیر خدا سبحه و دستار مسلمان
شده بازیچه شیـطان
این چه بوزینه که سرها همه بسته به دمّی
بـابـی انـت و امّـی
@Seyed_Alireza_Naghibpour
#اشعار_ناب
تو همچو من سر کویت هزار ها داری
ولی ببین که گدایت فقط تو را دارد ...
#یاامام_حسن
@Seyed_Alireza_Naghibpour
#اشعار_ناب
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت
از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت
از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت...
@Seyed_Alireza_Naghibpour
#اشعار_ناب
رقص و جولان بر سر میدان کنند
#رقص_اندر_خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
مطربانشان از درون دف میزنند
بحرها در شورشان کف میزنند
تو نبینی لیک بهر گوششان
برگها بر شاخها هم کفزنان
تو نبینی برگها را کف زدن
گوش دل باید نه این گوش بدن
گوش سر بر بند از هزل و دروغ
مثنوی معنوی
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
یا موسی بن جعفر (ع)
#اشعار_ناب
🌸تمام کشور من #کاظمین ِکوچک مردی ست
که در هر گوشه ای از خاک ایران بارگاهی داشت
🌸تمام سرزمینم غرق در #موسَیبنجعفر شد
تو حول حالنایی، حال و روزم با تو بهتر شد
🌸تو مثل جان، درون خاکِ من هر گوشه پنهانی
تو شیرازی، خراسانی، قمی، آری تو ایرانی
🌸کنون دریای طوفانی ست #ایران ناخدایی کن!
نمک گیر تبار توست این کشور، دعایی کن!
🌸دلم روشن، نگاهم گرم، حالم احسن الاحوال
به لطف روضه های تو چه سالی می شود امسال
🌸که ایران در تو میبیند بهار سرزمینش را
کنار سفره ی #باب_الحوائج هفت سینش را
#سید_حمیدرضا_برقعی
سالی پر خیر و برکت توام با صحت و سلامتی و سال ظهور امام زمان (عج) برایتان آرزومندیم
@Seyed_Alireza_Naghibpour
یا موسی بن جعفر (ع)
#اشعار_ناب
🌸تمام کشور من #کاظمین ِکوچک مردی ست
که در هر گوشه ای از خاک ایران بارگاهی داشت
🌸تمام سرزمینم غرق در #موسَیبنجعفر شد
تو حول حالنایی، حال و روزم با تو بهتر شد
🌸تو مثل جان، درون خاکِ من هر گوشه پنهانی
تو شیرازی، خراسانی، قمی، آری تو ایرانی
🌸کنون دریای طوفانی ست #ایران ناخدایی کن!
نمک گیر تبار توست این کشور، دعایی کن!
#سید_حمیدرضا_برقعی
@Seyed_Alireza_Naghibpour
#اشعار_ناب
▫️اگر سنگِ مسی را کوه زر کردم ضرر کردم
اگر اینگونه خود را معتبر کردم ضرر کردم
▫️من از “اِلّا جمیلا” یی که #زینب گفت دانستم
به غیر از پرچمت هر جا نظر کردم ضرر کردم
▫️منم آن تاجرِ یوسف فروشی که نفهمیدم
در این بازار سودی هم اگر کردم ضرر کردم
▫️مرا جز بی قراری در هوای تو ، قراری نیست
بجز خاک تو هر خاکی به سر کردم ، ضرر کردم
▫️برایم دشمنی با دشمنانت منفعت ها داشت
اگر از دوستان تو حذر کردم ، ضرر کردم
▫️لفی خسری که حق گفته بُوَد توصیف حال من
که هر لحظه بدون #روضه سر کردم ضرر کردم
▫️به غیر از خاطراتِ راه تو ، ورد زبانم نیست
به غیر از #کربلا ، هر جا سفر کردم ضرر کردم
▫️نکیر و منکر از من هر چه پرسیدند یادم رفت
بجز نام تو هر نامی ز بر کردم ضرر کردم
#عمران_بهروج
@Seyed_Alireza_Naghibpour
#اشعار_ناب
به شیوۀ غزل، اما سپید میآید
صدای جوشش شعری جدید میآید
چه آتشی غم عشق تو زیرِ سر دارد
که باغ شعر تر از آن پدید میآید
نَفَس نفس به امید تو عمر میگذرد
امید میرود آری، امید میآید
برای درد و دل تو مفید نیست کسی
وگرنه نامه برای مفید میآید
مُردّدم که تو با عید میرسی از راه
و یا به یُمن قدوم تو عید میآید؟
کلیدداری کعبه نشانۀ حق نیست
کسیست حق که در آن بیکلید میآید
و حاجیان همه یک روز صبح میگویند:
چقدر بر تن کعبه سفید میآید!
#حسین_بیاتانی
@Seyed_Alireza_Naghibpour
#اشعار_ناب
به شیوه ی غزل
به شیوه ی غزل اما سپید می آید
صدای جوشش شعری جدید می آید
چه آتشی غم تو باز زیرسر دارد
که باغ شعرٍ تر از آن پدید می آید
دوباره سبز شده خاک سرزمین دلم
مگر زخطّه ی چشمت شهید می آید؟
نفس نفس به امید تو عمر می گذرد
امید می رود آری ، امید می آید
برای درد دل تو مفید نیست کسی
وگرنه نامه برای مفید می آید
مردّدم که تو با عید می رسی از راه
و یا به یُمن قدوم تو عید می آید
کلیدداری کعبه نشانه ی حق نیست
کسی است حق که در آن بی کلید می آید
و حاجیان همه یک روز صبح می گویند:
چقدر بر تن کعبه سفید می آید
#حسن_بیاتانی
@Seyed_Alireza_Naghibpour
#اشعار_ناب
نه مثل ساره ای و مریم، نه مثل آسیه و حوّا
فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت، زهرا!
اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه شب قدری
شبیه آیه ی تطهیری، شبیه سوره ی «اعطینا»
شناسنامه ی تو صبح است، پدر؛ تبسم و مادر؛ نور
سلامِ ما به تو ای باران، درودِ ما به تو ای دریا
کبودِ شعله ور آبی! سپیده طلعتِ مهتابی
به خون نشستن تو امروز، به گُل نشستنِ تو فردا
مگر که آب وضوی تو، ز چشمه سارِ فدک باشد
وگرنه راه نخواهی برد، به کربلا و به عاشورا
#علیرضا_قزوه
@Seyed_Alireza_Naghibpour
#اشعار_ناب
(مادر سادات)
دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است
شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است
تاثیر مهر مادریات بوده بر زبان
این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است
مادر! حضور نام تو در شعر های من
لطف خداست شامل حال غزل شده است
غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم
این مسأله میان من و عشق حل شده است
سیاره ای که زهره نشد آه میکشد
آه است و آه آنچه نصیب زحل شده است
زهرایی و تلألو نور محبتت
در سینه ام ز روز ازل لم یزل شده است
با نام تو هوای غزل معنوی شده است
بی اختیار وارد این مثنوی شده است
هرگز نبوده غیر تو مضمون بهتری
تنها تویی که بر سر ذوقم می آوری
نامت مرا مسافر لاهوت کرده است
لاهوت را شکوه تو مبهوت کرده است
از عرش آمدی و زمین آبرو گرفت
باید برای بردن نامت وضو گرفت
نور قریش! تا که تویی صاحب دلم
غرق خداست شعب ابی طالب دلم
عمرت نفس نفس همه تلمیح زندگی ست
حرفت چراغ راه و مفاتیح زندگی ست
از این شکوه ساده نباید عبور کرد
باید مدام زندگیات را مرور کرد
چون زندگیت ساده تر از مختصر شده ست
پیش تجملات، جهازت سپر شده ست
آیینه ای و سنگ صبور پیمبری
در هر نفس برای پدر مثل مادری
اشک شما عذاب بهشت است، خنده کن
لبخندت آفتاب بهشت است، خنده کن
دنیای ما نبوده برازنده ی شما
هجده نفس زمین شده شرمنده ی شما
آیینه ای نهاده خدا بین سینه ام
حس میکنم مزار تو را بین سینه ام
مانند آن خسی که به میقات پر کشید
قلبم به سوی مادر سادات پر کشید.
سید حمیدرضا برقعی
#اشعار_ناب
چو عقول و افئده را نشد ملکوت سر تو منکشف
ز بیان وصف تو هر کسی رقم گمان زده مختلف
همه گفته اند و نگفته شد ز کتاب فضل تو یک الف
فُصحای دهر به عجز خود ز ادای وصف تو معترف
بُلغای عصر به نطق خود شده اند لال تو یا علی
توئی آن که در همه آیتی نگری به چشم خدای بین
توئی آن که از کشف الغطا نشود تو را زیاده یقین
شده از وجود مقدّست همه سِرِّ کَنز خفا مبین
زچه رو دم از انا ربکم نزنی بزن به دلیل این
که به نور حق شده منتهی شرف کمال تو یا علی
توئی آن که مستی ما خلق شده بر عطای تو مستدل
ز محیط جود تو منتشر قطرات جان رشحات دل
به دل تو چون دل عالمی، دل عالمی شده متصل
نه همین منم ز تو مشتعل، نه همین منم به تو مشتغل
دل هر که می نگرم در او، بود اشتعال تو یا علی
به می خم تو سرشته شد گل کاس جان سبو کشان
ز رحیق جام تو سر گران سر سر خوشان دل بیهشان
به پیاله دل عارفان شده ترک چشم تو می فشان
نه منم ز باده عشق تو هله مست و بیدل و بی نشان
همه کس چشیده به قدر خود ز می زلال تو یا علی
توئی آن که سدره منتهی بودت بلندی آشیان
رسد استغاثه قدسیان به درت ز لانه بی نشان
به مکان نیایی و جلوه ات به مکان ز مشرق لا مکان
چو به اوج خود رسیده ای ز علوّ قدر و سُمُوشان
همه هفت کرسی و نه طبق شده پایمال تو یا علی
نه همین بس است که گویمت به وجود جود مُکرّمی
نه همین بس است که خوانمت به ظهور فیض مُقدّمی
تو منزهی ز ثنای من که در اوج قدس قدم نهی
به کمال خویش معرفی به جلال خویش مسلمی
نه مراست قدرت آن که دم زنم از جلال تو یا علی
توئی آن که میم مشیتت زده نقش صورت کاف و نون
فلک و زمین به اراده ات شده بی سکون شده با سکون
به کتاب علم تو مندرج بود آن چه کانَ و ما یکون
توئی آن مصور ما خلق که من الظواهر و البطون
بود این عوالم کن فکان، اثر فعال تو یا علی
تو همان درخت حقیقتی که در این حدیقه دنیوی
ز فروغ نور تو مشتعل شده نار نخله موسوی
انا ربکم تو زنی و بس به لسان تازی و پهلوی
ز تو در لسان موحدین بود این ترانه معنوی
که انا الحق است به حقِّ حق ثمر نهال تو یا علی
توئی آن تجلی ذوالمنن که فروغ عالم و آدمی
ز بروز جلوه ما خَلَق به مقام و رتبه مُقدّمی
هله ای مشیت ذات حق که به ذات خویش مسلمی
به جلال خویش مجلّلی ز نوال خویش منعمی
همه گنج ذات مقدست شده ملک و مال تو یا علی
تو چه بنده ای که خدائیت ز خداست منصب و مرتبت؟
رسدت ز مایه بندگی که رسی به پایه سلطنت
احدی نیافت ز اولیاء چو تو این شرافت و منزلت
همه خاندان تو در صفت چو تواند مشرق معرفت
شده ختم دوره ی علم و دین به کمال آل تو یا علی
تو همان ملیک مهیمنی که بهشت و جنت و نه فلک
شده ذکر نام مقدست همه ورد اَلسنه ملک
پی جستجوی تو سالکان به طریقت آمده یک به یک
به خدا که احمد مصطفی به فلک قدم نزد از سمک
مگر آن که داشت در این سفر طلب وصال تو یا علی
توئی آن که تکیه سلطنت زده ای به تخت موبدی
به فراز فرق مبارکت شده نصب تاج مخلدی
ز شکوه شان تو بر ملا جلوات عز ممجدی
متصرف آمده در یدت ملکوت دولت سرمدی
تو نه آن شهی که ز سلطنت بود اعتزال تو یا علی
توئی آن که ذات کسی قرین نشده است با احدیتت
توئی آن که بر احدیتت شده مستند صمدیتت
نرسیده فردی و جوهری به مقام منفردیتت
نشناخت غیر تو هیچ کس ازلیتت ابدیتت
تو چه مبدای که خبر نشد کسی از مآل تو یا علی
تو که از علایق جان و تن به کمال قدس مجردی
تو که بر سرائر معرفت به جمال اُنس مخلدی
تو که فانی از خود و متّصف به صفات ذات محمدی
به شئون فانی این جهان نه معطلی نه مقیدی
بود این ریاست دنیوی غم و ابتهال تو یا علی
تو همان تجلی ایزدی که فراز عرشی و لا مکان
دهد آن فواد و لسان تو ز فروغ لوح و قلم نشان
خبری ز گردش چشم تو حرکات گردش آسمان
تو که رد شمس کنی عیان به یکی اشاره ابروان
دو مسخر آمده مهر و مه هله بر هلال تو یا علی
هله ای موحد ذات حق که به ذات معنی وحدتی
هله ای ظهور صفات حق که جهان فیضی و رحمتی
به تو گشت خلقت کن فکان که ظهور نور مشیتی
چو تو در مداین علم حق ز شرف مدینه حکمتی
سیلان رحمت حق بود همه از جبال تو یا علی
بنگر فواد شکسته را به درت نشسته به التجا
به سخا و بذل تواش طمع به عطا و فضل تواش رجا
اگرش برانی از آستان کُند آشیان به کدام جا؟
ز پناه ظل وسیع تو هم اگر رود برود کجا؟
که محیط کون و مکان بود فلک ظلال تو یا علی
*فواد کرمانی*
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
عیدتان مبارک
@Seyed_Alireza_Naghibpour
#اشعار_ناب
#حضرت_ابوطالب_علیه_السلام
خدا گر بار ایمان تو را سنجد سرِ مویی
به میزان عمل، سالم نمیماند ترازویی
کنار حسن تو، جنات تجری تحته الانهار
به مشتی سبزه میماند که روئیده لب جویی
قدت در روزگار شعب خم شد لحظه در لحظه
ولی نگذاشتی از غم بیفتد خم بر ابرویی
"علی ابن ابیطالب" علی نامش سه گام از تو
عقب تر گام برمیدارد از روی ادب گویی
تو چون اصحاب کهفی در مثل، تاریخ میگوید:
از اسلامت نبرده هیچ موقع دشمنت بویی
اگر اسلام باقی ماند سویی همتت بود و
خدیجه ثروتش سویی، علی تیغ خمش سویی
غزل را بی تعلل نذر سلطان ادب کردم
مگر بخشد به من عیب قوافی را و پر گویی
#مسعود_یوسف_پور
@Seyed_Alireza_Naghibpour
این روزها مبارک باشد برای شما که انوار مقدس کربلا مهمان دلهاتون بوده
من احتمال میدهم این غزل را جناب حافظ برای سیدالشهدا گفته :
#اشعار_ناب
دل سراپردهٔ محبتِ اوست
دیده آیینه دارِ طلعت اوست
من که سر درنیاورم به دو کون
گردنم زیرِ بارِ منتِ اوست
تو و طوبی و ما و قامتِ یار
فکرِ هر کس به قدرِ همتِ اوست
گر من آلوده دامنم چه عجب
همه عالم گواهِ عصمتِ اوست
من که باشم در آن حرم که صبا
پرده دارِ حریمِ حُرمتِ اوست
بی خیالش مباد منظرِ چشم
زان که این گوشه جایِ خلوتِ اوست
هر گلِ نو که شد چمن آرای
ز اثر رنگ و بویِ صحبتِ اوست
دورِ مجنون گذشت و نوبتِ ماست
هر کسی پنج روز، نوبتِ اوست
مُلکَتِ عاشقی و گنجِ طرب
هر چه دارم ز یُمنِ همتِ اوست
من و دل گر فدا شدیم چه باک؟
غرض اندر میان سلامتِ اوست
فقرِ ظاهر مبین که حافظ را
سینه گنجینهٔ محبتِ اوست
🔰@Seyed_Alireza_Naghibpour
#اشعار_ناب
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی
رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو
میان اهل عالم در وفا ضربالمثل کردی
فرستادی به قربانگاه اسماعیلهایت را
همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی
کشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده، خطی چند
تمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردی
چه شیری دادهای شیران خود را که شهادت را
درون کامشان شیرینتر از شهد و عسل کردی
رباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شد
به تیغ اشک خود، اعرابشان را بیمحل کردی
🔰@Seyed_Alireza_Naghibpour
#اشعار_ناب
غروب، کوه، نسیم، آسمان، ستاره، هلال
دوباره فرصت آن شد که وا کنم پر و بال
به شهر مژدهٔ لبخند ماه خواهم داد
اگر بچینمش از پشت بامِ استهلال
منی که کنج دلم آیه آیه خوف و رجاست
منی روی لبم یا محول الاحوال
رسیده وقت رسیدن! چرا بمانم دور؟
رسیده فصل رسیدن! چرا بمانم کال؟
دل خزانزدهٔ من بیا جوانه بزن
ببر به درک سحرها بهار را امسال
تو میرسی _اگر اینروزها اراده کنی_
به دشتِ ناشدنیها، به قلههای محال
نگاه کن به در خانهاش! ببین باز است!
و آمدهست خود میزبان به استقبال!
عجب شروع قشنگیست ماه مهمانی
تمام سال نو ای کاش بر همین منوال…
✍ #فاطمه_عارف_نژاد
@Seyed_Alireza_Naghibpour
#اشعار_ناب
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم
کوی تو که باغ ارم روضهٔ خلد است
انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم
سد باغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میوهٔ یک باغ نچیدیم ، نچیدیم
سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل
هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم
وحشی سبب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم
#وحشی_بافقی
@Seyed_Alireza_Naghiboour
#اشعار_ناب
توهین نمی کنم به کسی در غزل ولی
هر کس کمی محبت حیدر نداشته است
خود را برای شعله مهیا کند که او
حق را به چشم دیده و باور نداشته است
دیدیم در #غدیر که دنیا به جز علی
آیینهای برای پیامبر نداشته است
#اشعار_ناب
به کدام واژه بخوانمت، به کدام واژۀ نارَسا؟
به کدام جلوه بجویمت؟ متعالیا و مقدّسا!
همهجا نشان جمال تو، همه سو شکوه جلال تو
همه در ثنای تو نغمهخوان، همه در حریم تو جبههسا
ورقی گشوده در این چمن، صفحات دفتر حُسن تو
که شکفته بر لب هر گلی، به ستایشت غزلی رسا
چه خوش است وقت موحدان، به حدیث قدسی زلف تو
چه خوش است صحبت دوستان، به صفای سایۀ این کسا
نه همین تبسم فطرتم، که هزار آینه حیرتم
به کدام جذبه سفر کنم، به رواق مهر تو ذرّهسا
چو نی از ترنّم حزن خود، چه ترانهها که شنیدهام
همه شب در این غم دلنشین، به صباح میرسم از مسا...
سُبُحات روی تو دلنشان، نفحات کوی تو گلفشان
فَبِنور وَجهِکَ غَشِّنی، لِیَصیرَ لیلیَ شامِسا
بِسَماع ذِکرِکَ لَذّتی وَ اِلی هواکَ صَبابتی
فَلَقد قَصَدتُکَ والهاً و لقد أتیتُکَ آنِسا...
به مدیحۀ تو نمیرسم، نه به تازی و نه به پارسی
مگر آنکه وصف تو بشنوم، به زبان مردم پارسا
سخنم تمام و هنوز هم عطشی نهفته به جان من
کلمات افاقه نمیکند؛ به سکوت میرسم ای بسا!
زکریا اخلاقی
@Seyed_Alireza_Naghibpour
#اشعار_ناب
#نظامی_گنجوی
ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایهنشین چند بود آفتاب
منتظران را به لب آمد نفس
ای ز تو فریاد به فریادرس
ملک برآرای و جهان تازه کن
هر دو جهان را پر از آوازه کن
سکّه تو زن تا امرا کم زنند
خطبه تو کن تا خطبا دم زنند
ما همه جسمیم بیا جان تو باش
ما همه موریم سلیمان تو باش
شحنه تویی قافله تنها چراست
قلب تو داری علم آنجا چراست
زآفت این خانهٔ آفتپذیر
دست برآور همه را دست گیر
گر نظر از راه عنایت کنی
جمله مهمات کفایت کنی
🔰@Seyed_Alireza_Naghibpour