Γ🌱•
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ
وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ
اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ
وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#امامحسین
#کربلا
#اربعین
بَراۍشَھادَتبـٰایَدچِکـٰارکَرد؟
-نَفـسخودراسـَرببُرید
دُنیـٰارابراۍدُنیـٰاجِدۍنَگیریـم
#تلنگرانھ
وقتی یزید مردم را تشویق به قتل
حسینﷺ و مأمور به خونریزی میکرد
آنان می گفتند: چه مبلغ میدهی؟!
اما انصار حسینﷺ به او گفتند:
ما با تو هستیم
اگر هفتاد بار کشته شویم
باز می خواهیم در رکابت
جنگ کنیم و کشته شویم ..
- قُلْمَايَعْبَأُبِكُمْرَبِّيلَوْلَادُعَاؤُكُمْ
بگو:اگردعاۍشمانباشد،پروردگارم!
هیچاعتنایۍبہشمانمۍکند.🤍🌿
- لَيَجْمَعَنَّكُمْإِلَىٰيَوْمِالْقِيَامَةِ لَارَيْبَفِيهِ ۗ وَمَنْأَصْدَقُمِنَاللَّهِحَدِيثًا
وبہیقین،همہشمارادرروزرستاخیز
-کہشکیدرآننیس-
جمعمیکند!
وکیستکہازخداوند،
راستگوترباشد🤎🔓
< اَنْتَکَهْفۍحینَتُعْیینِۍ..
توپناهِمنۍوقتۍخستہاممیکنند >🌱💁🏻♂
🌸 با ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چه اتفاقات زیبا و عجیبی دهد؟!
1- علم به اوج خود می رسد و جهل و نادانی از بین می رود
3- بسیاری از گمراهان هدایت می شوند
4- ظلم و جور برطرف شود و عدالت و امنیت تمام جهان را فرا گیرد
5- زمین گنج ها و برکات خود را آشکار می کند
6- تمام فقرا بی نیاز می شوند به طوری که کسی برای گرفتن خمس و زکات پیدا نشود
7- تمام مریض ها خوب می شوند و کورها بینا می گردند
8- باران به قدر کفایت ببارد و کره زمین سبز و خرم شده و تمام درختها میوه دار شوند
9- بدنها سالم و عمرها طولانی شود
10- ويرانه اي روي زمين نمي ماند مگر اينکه حضرت مهدي (عج) آن را آباد ميسازد.
11- اشرار نابود شوند و اخیار (خوبان) باقی بماند
12- کینه از دل مردم برود و دلها با هم مهربان گردد
13- رحمت خداوند متعال و گشایش الهی مردم را فرا گیرد
14- امام زمان در هر سال دو عطیه و در هر ماه دو شهریه به مردم پرداخت می نماید
15- به مردم مومن به اندازه چهل نفر نیرو داده خواهد شد و دل او مانند پاره آهن می گردد
16- درندگان و حيوانات با هم صلح نمايند و بچه ها با مار و عقرب بازی می کنند و ضرری به ان ها نمی رسد .
17- شیعیان از راه دور امام زمان را می بینند و با آن حضرت صحبت می کنند
18- تمام مرزها برداشته شده و همه ی کره زمين تحت يک حکومت خواهد بود.
19- گروهی از مومنین زنده شده و برای یاری امام به دنیا بر میگردند
20- هر مرد مومن از شير دليرتر و از نيزه کاری تر می شودا
📚برگرفته از کتاب مکیال المکارم
@shahidSeyedMohsenGhoreishi
#تلنگرانه
میدونے
اولینکسیکهپروفایلتومیبینه 📱
امامزمانه!
اولینکسیکهبیوتومیخونه ✉️
امامزمانه!
اولینکسیکهاستوریهاوپستاتومیبینه ✍🏻
امامزمانه!
امامزمانمیبـینهبهچیاتـوگوشـینگاهمیکنےوفکرکردن
بههمینچیزبرایاینکهفکرگناهازسرمونبپرهکافیه:)
بیایم بهحرمتامامزمان
پروفایلها،استوریها، وضعیتها، بیوها، پستامونوگوشیمونجوریباشهکه
وقتیامامزمانمیبینهلبخندبزنه... 😉
@shahidSeyedMohsenGhoreishi
حواستباشه
غروریکهمیگهمنخیلےخوبمواونیکیبده
توروبهفلاکتوبدبختےمیکشونه...
همیشهاینویادتباشه
توهیچےنیستی
هیچِهیچِهیییییچ !!
هرچےهستےازصفرتاصدروخدابهتداده
پسبهداشتههایےکهمالخودتنیستمغرورنشو 🙂☝️🏽
@shahidSeyedMohsenGhoreishi
ـ‹‹👀📌››
یکی بہ آیٺ اللّٰھ بهاءالدّینی گفت:
حاجآقا ! دعا کنيد من آدم بشم ؛
ایشون با خندهیِ مليحی گفتن :
با دعای خالی کسی آدم نمیشه .. !
باید زحمت بکشید .
@shahidSeyedMohsenGhoreishi
آقا جون...
این ࢪوزا هࢪ کے ࢪو میبینم یا تو کࢪبلاس
یا داࢪھ آمادھ میشہ بࢪھ کࢪبلا.💔
آقایعنۍمن زیادۍ بودم؟
قࢪبونت بشم دلم گࢪفتہ دعوتم کن🙂
#کربلا
@shahidSeyedMohsenGhoreishi
۩؎هرشب در پایان شب دست بر سینه گذاشته و به زیارت آقا #امام_حسین(عليهالسلام) می رویم :
۩؎اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُم
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
آقاجان عرض سلام در بین الحرمین رو قسمت هممون قرار بده
#ٵݪݪہم_عجݪ_ݪۅݪێڪ_ٵݪفࢪج
Γ🌱•
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ
وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ
اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ
وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اربعین
#کربلا
'|شهیدسیدمحسنقریشی|'
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋 رمان شب #بدون_تو_هرگز 18 💢 علی مشکوک میزنه! 🔸 من برگشتم دبیرستان ... زمانی که من نب
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋
رمان شب #بدون_تو_هرگز 19
هم راز علی
🔺حسابی جا خورد و خنده اش کور شد ...
زینب رو گذاشت زمین ...
- اتفاقی افتاده؟ ...😢
رفتم تو اتاق، سر کمد و علی دنبالم ...
از لای ساک لباس گرم ها، برگه ها رو کشیدم بیرون ...
- اینها چیه علی؟ ...😒⁉️
رنگش پرید ...
- تو اونها رو چطوری پیدا کردی؟ ...😢
- من میگم اینها چیه؟ ... تو می پرسی چطور پیداشون کردم؟😤
🔷 با ناراحتی اومد سمتم و برگه ها رو از دستم گرفت ...
- هانیه جان؛ شما خودت رو قاطی این کارها نکن ...☺️
💢 با عصبانیت گفتم ... یعنی چی خودم رو قاطی نکنم؟😤
می فهمی اگر ساواک شک کنه و بریزه توی خونه مثل آب خوردن اینها رو پیدا می کنه ... بعد هم می برنت داغت می مونه روی دلم ... 💔
🔺نازدونه علی به شدت ترسیده بود ... اصلا حواسم بهش نبود... اومد جلو و عبای علی رو گرفت ...
بغض کرده و با چشم های پر اشک خودش رو چسبوند به علی ...
با دیدن این حالتش بدجور دلم سوخت ... بغض گلوی خودم رو هم گرفت...😓
🔷خم شد و زینب رو بغل کرد و بوسیدش ... چرخید سمتم و دوباره با محبت بهم نگاه کرد ... اشکم منتظر یه پخ بود که از چشمم بریزه پایین!
- عمر دست خداست هانیه جان ... اینها رو همین امشب می برم ... شرمنده نگرانت کردم...دیگه نمیارمشون خونه...زینب رو گذاشت زمین و سریع مشغول جمع کردن شد...حسابی لجم گرفته بود... 😤
- من رو به یه پیرمرد فروختی؟ 😒
خنده اش گرفت ... رفتم نشستم کنارش ...
- این طوری ببندی شون لو میری ... بده من می بندم روی شکمم ... هر کی ببینه فکر می کنه باردارم ...
- خوب اینطوری یکی دو ماه دیگه نمیگن بچه چی شد؟ ⁉️😊
خطر داره ... نمی خوام پای شما کشیده بشه وسط ...
توی چشم هاش نگاه کردم ...
- نه نمیگن ... واقعا دو ماهی میشه که باردارم ...😊❣️
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
✨کانال شهید سید محسن قریشی✨🌿
@shahidSeyedMohsenGhoreishi
'|شهیدسیدمحسنقریشی|'
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋 رمان شب #بدون_تو_هرگز 19 هم راز علی 🔺حسابی جا خورد و خنده اش کور شد ... زینب رو گذاشت
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋
رمان #بدون_تو_هرگز 20
"شکنجه های ساواک"
🔷 سه ماه قبل از تولد دو سالگی زینب، دومین دخترمون هم به دنیا اومد ...👼🏻
این بار هم علی نبود ... اما برعکس دفعه قبل... اصلا علی نیومد ...
🔺 این بار هم گریه می کردم ... اما نه به خاطر بچه ای که دختر بود ...
به خاطر علی که هیچ کسی از سرنوشت خبری نداشت ...
🔷 تا یه ماهگی هیچ اسمی روش نگذاشتم ... کارم اشک بود و اشک ...😭
🔸مادر علی ازمون مراقبت می کرد ... من می زدم زیر گریه، اونم پا به پای من گریه می کرد ...
زینب بابا هم با دلتنگی ها و بهانه گیری های کودکانه اش روی زخم دلم نمک می پاشید ...
🔸از طرفی، پدرم هیچ سراغی از ما نمی گرفت ... زبانی هم گفته بود از ارث محرومم کرده ... توی اون شرایط، جواب کنکور هم اومد ... تهران، پرستاری قبول شده بودم ...
💢یه سال تمام از علی هیچ خبری نبود ...
هر چند وقت یه بار، ساواکی ها مثل وحشی ها و قوم مغول، می ریختن توی خونه ...
همه چیز رو بهم می ریختن ... خیلی از وسایل مون توی اون مدت شکست ... زینب با وحشت به من می چسبید و گریه می کرد ... 😭
🔸 چند بار، من رو هم با خودشون بردن ولی بعد از یکی دو روز، کتک خورده ولم می کردن ...
🔷 روزهای سیاه و سخت ما می گذشت ...
پدر علی سعی می کرد کمک خرج مون باشه ولی دست اونها هم تنگ بود ...
درس می خوندم و خیاطی می کردم تا خرج زندگی رو در بیارم ... اما روزهای سخت تری انتظار ما رو می کشید ...
ترم سوم دانشگاه ... سر کلاس نشسته بودم که یهو ساواکی ها ریختن تو ... دست ها و چشم هام رو بستن و من رو بردن ...
اول فکر می کردم مثل دفعات قبله اما این بار فرق داشت ...
چطور و از کجا؟ ... اما من هم لو رفته بودم ... چشم باز کردم دیدم توی اتاق بازجویی ساواکم ... روزگارم با طعم شکنجه شروع شد ...
کتک خوردن با کابل، ساده ترین بلایی بود که سرم می اومد ...
💢 چند ماه که گذشت تازه فهمیدم اونها هیچ مدرکی علیه من ندارن ... به خاطر یه شک ساده، کارم به اتاق شکنجه ساواک کشیده بود ...
⭕️ اما حقیقت این بود ... همیشه می تونه بدتری هم وجود داشته باشه ... و بدترین قسمت زندگی من تا اون لحظه ... توی اون روز شوم شکل گرفت ...
💢 دوباره من رو کشون کشون به اتاق بازجویی بردن ...
🔺 چشم که باز کردم ... علی جلوی من بود ... 😢
بعد از دو سال ... که نمی دونستم زنده است یا اونو کشتن ... زخمی و داغون ... جلوی من نشسته بود ...
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
✨کانال شهید سید محسن قریشی✨🌿
@shahidSeyedMohsenGhoreishi
'|شهیدسیدمحسنقریشی|'
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋 رمان #بدون_تو_هرگز 20 "شکنجه های ساواک" 🔷 سه ماه قبل از تولد دو سالگی زینب، دومین دخ
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋
رمان شب #بدون_تو_هرگز 21
"استقامت"
🔹اول اصلا نشناختمش ... چشمش که بهم افتاد رنگش پرید...
لب هاش می لرزید ... چشم هاش پر از اشک شده بود...
اما من بی اختیار از خوشحالی گریه می کردم ...😭
💢 از خوشحالی زنده بودن علی ... فقط گریه می کردم ... اما این خوشحالی زیاد طول نکشید ...
🔹اون لحظات و ثانیه های شیرین ... جاش رو به شوم ترین لحظه های زندگیم داد ... قبل از اینکه حتی بتونیم با هم صحبت کنیم ... شکنجه گرها اومدن تو ...
⭕️ من رو آورده بودن تا جلوی چشم های علی شکنجه کنن ...
💢 علی هیچ طور حاضر به همکاری نشده بود ... سرسخت و محکم استقامت کرده بود ... و این ترفند جدیدشون بود.😒
🔹اونها، من رو جلوی چشم های علی شکنجه می کردن ... و اون ضجه می زد و فریاد می کشید ...
صدای یازهرا گفتنش یه لحظه قطع نمی شد ...
🔹با تمام وجود، خودم رو کنترل می کردم ... می ترسیدم ... می ترسیدم حتی با گفتن یه آخ کوچیک ... دل علی بلرزه و حرف بزنه ...
🔸 با چشم هام به علی التماس می کردم ... و ته دلم خدا خدا می گفتم ... نه برای خودم ... نه برای درد ... نه برای نجات مون ...
به خدا التماس می کردم به علی کمک کنه ...
التماس می کردم مبادا به حرف بیاد ... التماس می کردم که ...
💢 بوی گوشت سوخته بدن من ... کل اتاق رو پر کرده بود ...
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
✨کانال شهید سید محسن قریشی✨🌿
@shahidSeyedMohsenGhoreishi
'|شهیدسیدمحسنقریشی|'
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋 رمان شب #بدون_تو_هرگز 21 "استقامت" 🔹اول اصلا نشناختمش ... چشمش که بهم افتاد رنگش پرید.
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋
رمان شب #بدون_تو_هرگز 22
"علی زنده است"
🔹 ثانیه ها به اندازه یک روز ...
و روزها به اندازه یک قرن طول می کشید ... ما همدیگه رو می دیدیم ...
⭕️ اما هیچ حرفی بین ما رد و بدل نمی شد ... از یک طرف دیدن علی خوشحالم می کرد ...
🔸 از طرف دیگه، دیدنش به مفهوم شکنجه های سخت تر بود ...
هر چند، بیشتر از زجر شکنجه ... درد دیدن علی توی اون شرایط آزارم می داد ...
فقط به خدا التماس می کردم.
- خدایا ... حتی اگر توی این شرایط بمیرم برام مهم نیست😢 به علی کمک کن طاقت بیاره ... علی رو نجات بده ...
✅ بالاخره به خاطر فشار تظاهرات و حرکت های مردم ... شاه مجبور شد یه عده از زندانی های سیاسی رو آزاد کنه ...
منم جزء شون بودم ...
⭕️ از زندان، مستقیم من رو بردن بیمارستان ... قدرت اینکه روی پاهام بایستم رو نداشتم ...
تمام هیکلم بوی ادرار ساواکی ها ... و چرک و خون می داد ...
🌷 بعد از 7 ماه، بچه هام رو دیدم ... پدر و مادر علی، به هزار زحمت اونها رو آوردن توی بخش ...
تا چشمم بهشون افتاد...اینها اولین جملات من بود...
💢 علی زنده هست...😭 من علی رو دیدم...علی زنده ست...
بچه هام رو بغل کردم ... فقط گریه می کردم ... همه مون گریه می کردیم ...😭
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
✨کانال شهید سید محسن قریشی✨🌿
@shahidSeyedMohsenGhoreishi
شـھـدا ...
از خواب و خوراك افتادند
تا دنیا خوابمان نڪند...
ۅ این است معناے #مردانگے...
ا؎ ڪاش مردانه
قدر مردانگے هایشان را بدانیم...✋🏻
#تلنگر
@shahidSeyedMohsenGhoreishi
✋تلنـــگر........
نشستنوژستگرفتنسرمزارشھدابرا؎
لایڪجمعڪردن،یعنینہتنھاراهشونو
ادامہنمید؎بلڪهزد؎تـوجادھخاڪۍ💔
-اونجاآتلیہنیستڪه!!
#بہخودمونبیایـم...
#بایدشبیهشهیدانشویم
@shahidSeyedMohsenGhoreishi
سکانس آخر هممون آمبولانسه
کاش آمبولانس ما پلاک نظامی باشه :)
#اللهم_ارزقنا_شهادت
@shahidSeyedMohsenGhoreishi