Mehdi Chenari - Shahid Gomnam 128.mp3
5.57M
وقتی تو میآیی تمام مادرانِ شهر
انگار میخواهند ای گل! مادرت باشند
گمنامی اما نامداران جهان باید
هر دَم فدای همتِ نام آورت باشند
حرفی بزن! ای خون تازه در رگِ میهن!
چیزی بگو! همسنگرِ مردان با ایمان!
ماه کدام ام البنینی؟ اسوهی غیرت!
نورِ کدامین چشمهای سالها گریان؟
این قاصدکهای سپید این استخوانهایت
از #شوق_پرواز 🕊تو از دنیا خبر دارند
پیراهن یوسف به کنعان آمده اما
چشمان یعقوب از خبر آیا خبر دارند؟
وقتی نسیمِ خاکی صحرا انیسِ توست
نام بلندت را کسی از ما نمیداند
تو همنشینِ مادرت زهرایی آن کس که
دنیا نشان مرقد او را نمیداند
دنیا بنازد غیرتت را مرد میدانها!
ای پهلوانِ سربلند از جنگ برگشته!
این استخوانها گرچه بی نام و نشان اما
با ربنای مادری دلتنگ برگشته
فرقیندارد خانهات هرجای اینخاک است
جای قدمهای تو روی چشمهای ماست
فرزند روحالله کی گمنام میماند؟
نام تو بین یاوران یوسف زهراست
ایتا
@shoghparwaz🕊
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترتیل_قران
ترتیل آیه ۲۲سوره حدید توسط شهید ابومهدی المهندس را خواهید دید.
مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنْفُسِکمْ إِلَّا فِی کتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِک عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ
هر رنج و مصیبتی که در زمین (از قحطی و آفت و فقر و ستم) یا در نفس خویش (چون ترس و غم و درد و الم) به شما رسد همه در کتاب (لوح محفوظ ما) پیش از آنکه همه را (در دنیا) ایجاد کنیم ثبت است و البته این کار بر خدا آسان است.-
ایتا
@shoghparwaz🕊
#سالروز_شهادت
#بیست_و_هفت_آذر
🔹شهادت محرم علی هرجپور (استان مازندران، شهرستان چالوس) (۱۳۵۷ ه. ش)
🔹 شهادت محمدرضا اخوان (استان قم، شهرستان قم) (۱۳۵۷ ه. ش)
🔹 شهادت آیتالله دکتر محمد مفتح (استان همدان، شهرستان فامنین) (۱۳۵۸ ه. ش)
🔹 شهادت جواد بهمنی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۸ ه. ش)
🔹شهادت اصغر نعمتی رادمطلقی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۸ ه. ش)
🔹شهادت ابراهیم شهرکی آقاخانی (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۵۹ ه. ش)
🔹 شهادت اسدالله یوسفیان (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۰ ه. ش)
🔹 شهادت محمدعلی حسینقلی (استان قزوین، شهرستان قزوین) (۱۳۶۰ ه. ش)
🔹 شهادت محمد اسماعیل رفیعی (استان مرکزی، شهرستان خمین، روستای ماهورزان) (۱۳۶۰ ه. ش)
🔹 شهادت سیدمحمود للهی (استان خراسان جنوبی، شهرستان قائنات) (۱۳۶۰ ه. ش)
🔹 شهادت حسین خلفی (استان خوزستان، شهرستان کارون) (۱۳۶۰ ه. ش)
🔹 شهادت محمد حدادی (استان فارس، شهر اشکنان) (۱۳۶۱ ه. ش)
🔹 شهادت محمد حسینی (استان مرکزی، شهرستان اراک) (۱۳۶۱ ه. ش)
🔹 شهادت عباس کدفرد (استان تهران، شهرستان ری) (۱۳۶۱ ه. ش)
🔹شهادت امیرحسین یعقوبی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۲ ه. ش)
🔹شهادت مهران نعمتی ماهفروجکی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۲ ه. ش)
🔹شهادت صفدر احدی (استان زنجان، شهرستان زنجان، روستای یوسف آباد) (۱۳۶۲ ه. ش)
🔹شهادت احمد طیبی نژاد (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۶۲ ه. ش)
🔹شهادت منصور منصوری (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۴ ه. ش)
🔹 شهادت یوسف عبدالله پور (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۶۵ ه. ش)
🔹 ش
شوق پرواز🕊
#سالروز_شهادت #بیست_و_هفت_آذر 🔹شهادت محرم علی هرجپور (استان مازندران، شهرستان چالوس) (۱۳۵۷ ه. ش) 🔹
ادامه ؛#سالروز_شهادت
🔹 شهادت یوسف عبدالله پور (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۶۵ ه. ش)
🔹 شهادت احمد جعفری (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۶ ه. ش)
🔹 شهادت علی رضا مالکی (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۶۶ ه. ش)
🔹 شهادت سیدرحیم رضوی (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۶۶ ه. ش)
🔹 شهادت حاج محمود اکبریان (استان یزد، شهرستان بافق) (۱۳۶۷ ه. ش)
🔹 شهادت فضلالله فرج پور کامی (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۷۳ ه. ش)
🔹 شهادت مدافع حرم مهرداد قاجاری (استان فارس، شهرستان ممسنی، روستای خومهزار علیا) (۱۳۹۴ ه. ش)
ایتا
@shoghparwaz🕊
شوق پرواز🕊
ادامه ؛#سالروز_شهادت 🔹 شهادت یوسف عبدالله پور (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۶۵ ه. ش) 🔹 شهادت ا
شهید #مدافع_حرم
مهردادقاجاری
او مثل همهی دهه شصتیها چیز زیادی از دفاعمقدس و حالوهوای جبههها به یاد نداشت،اما از همان کودکی محب #اهلل_بیت و #سرباز_ولایت بود و حضور مستمر ایشان در جمع بسیجیان پایگاه،فرهنگ مقاومت،ایثار و شهادت را در او بوجود آورد…
ایتا
@shoghparwaz🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دیدار_اخر
اخرین دیدار شهید قاجاری با دخترش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرائتی
سخنان ؛قابل تامل ؛ اقای قرائتی ؛در مورد منزل شهید
ایتا
@shoghparwaz🕊
#بیست_هشتم_آذر
ساروزحمله موشکی رژیم بعثی عراق به شهر قهرمانپرور دزفول (1361 ه.ش)
ایتا
@shoghparwaz🕊
#علت_بدبختى
دنیاى امروز این است که عقل، خانه نشین شده و نفس بر اریکهی سلطنت نشسته است.
🌱 عارف الهی آیت الله حق شناس
ایتا
@shoghparwaz🕊
شوق پرواز🕊
#بیست_هشتم_آذر ساروزحمله موشکی رژیم بعثی عراق به شهر قهرمانپرور دزفول (1361 ه.ش) ایتا @shoghparwaz
در بیست و هشتم آذر ماه سال 1361 در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، بر اثر برخورد دو فروند موشک رژیم بعث عراق به مناطق مسکونی شهر دزفول، 62 #غیر_نظامی_شهید و 287 تن #زخمی شدند.
ایتا
@shoghparwaz🕊
پائیز سال 1361 بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نَقل همه ی مجالس #توسل های ابراهیم به #حضرت_زهرا علیها سلام بود. هرجا میرفتیم حرف از او بود!
خیلی از بچه ها داستان ها و حماسه آفرینی های او را در عملیات ها تعریف می کردند. همه ی آن ها با توسل به حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام انجام شده بود.
به منطقه ی سومار رفتیم. به هر سنگری می رفتیم از ابراهیم می خواستند که برای آن ها مداحی کند و ازحضرت زهرا علیها سلام بخواند.
شب بود. ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود!
بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.
آن شب قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم!
هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت.
آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم!
ساعت یک نیمه شب بود.خسته و کوفته خوابیدم.
قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه.
من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه خستگی یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز.
ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد.
بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا علیها سلام!!
اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم.
بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کار های عجیب او بودم.
ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!
گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن.
بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام تشریف آوردند و گفتند:
نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم.
هرکه گفت بخوان تو هم بخوان
دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد.
ایتا
@shoghparwaz🕊
اون شب همه بعد از خوردن شام با فرمانده گردان و بقيه به چادر فرماندهى و سپس تبليغات رفتيم تا #شب_يلدا كنار هم باشيم.
خيلى عجيب بود كه حتى يك لحظه هم از اينكه از خانواده دور هستيم ناراحت نبوديم. وقتى در چادر جمع شديم هر كدام از بچه ها از عمليات هايى كه در آن شركت كرده بودند تعريف ميكردند از شكار تانكها با آر پى جى هفت تا زدن هواپيماهاى دشمن توسط دوشكا …
بسته هاى كوچكى كه از طرف كمك هاى مردمى كه آجيل فرستاده بودند را باز كرديم و از كمپوت ها به عنوان ميوه شب يلدا براى يكديگر تعرف ميكرديم .
آن شب يكى از طلبه ها هم به نام محمود قربانى مهمان ما بود كه از قضاء بچه محله ما نيز بود.
از شب قبل قرار شده بود بچه ها را براى آشنايى منطقه در شب براى مقدمات عمليات آماده كنيم، من كه در طول روز با فرمانده گردان، شهيد ساربان نژاد و مسؤل دسته ها شهيدان رضا عزتى و عادل صراف نژاد و شهيد محمد مظهرى كه مسؤل تعاون بود و چند نفر ديگر براى شناسائى منطقه رفته بوديم و كاملأ از نقطه صفر و نقطه قرمز عبور كرديم و تا نقطه رهائى منطقه را رصد كرده بوديم و با برنامه ريزى قبلى و آمادگى لازم منتظر شديم همه بخوابند ، بدون اينكه خودمان بخوابيم ،حال آنكه بسيار فعاليت كرده بوديم ولى خستگى را نميفهميديم ، بچه ها را بيدار كرديم و به ستون يك در حالى كه بيسم چى در جلو و عقب و من كه آن شب به عنوان بلد چى گردان بودم در كنار فرمانده گردان براى شناسائى منطقه به حركت افتاديم و تا صبح پياده روى كرديم در ميان افراد كه متاسفانه نامشان را فراموش كردم پيرمرد هفتادو پنج ساله و نوجوان چهارده ساله به چشم ميخوردند كه همگى از روحيه اى برخوردار بودند كه انسان در كنار آنها اصلأ احساس خستگى نمیکرد.
ایتا
@shoghparwaz🕊
امیدوارم که حالت خوب باشد، عزیزم یک نامه قبلاً برایت نوشتم امیدوارم بدستت رسیده باشد. عزیزم دلم برای افسانه و خودت خیلی تنگ شده است. عزیزم حال من خوب است و فعلاً هیچگونه نگرانی نیست.
عزیزم خواهش می کنم برایم نامه بنویسی و مرا از حال خودت و افسانه عزیزم باخبر کن. عزیزم مواظب مادر باشی میدانم که ناراحت است ولی بگو ناراحت نباشید. عزیزم از قول من افسانه ببوس تا گریه کند. عزیزم باز هم میگویم خیلی دلم برایتان تنگ شده است.
باور کن هر لحظه جلوی چشمانم هستید و لحظه عکستان را نگاه می کنم و یاد لحظه هایی می افتم که با هم برشت می رفتیم و چه روزهایی خوبی بود. کاش باز هم تکرار شود. عزیزم ازت خواهش می کنم که خودت را نارات نکنی و مواظب افسانه عزیزم باشی.
عزیزم من اینجا خیلی راحت هستم، نگران من نباش عزیزم یک نامه برای محرم نوشته ام، امیدوارم که بدستش رسیده باشد. از قول من به محرم سلام برسان. عزیزم انشاالله وقتی برگشتم به زیارت #امام_رضا(ع) میرویم دعا کن عزیزم از قول من به پدرم بگو اینجا نیاید چون ما هر روز یک جا هستیم و جایمان معلوم نیست از قول من به همه سلام برسان
ادامه
عزیزم وقتی که دم در حیات ی نشینید یاد من باشید مرا مرا فراموش نکنید، عزیزم باور کن خیلی چیزها دوست دارم بنویسم ولی هر چه فکر میکنم نمی توانم عزیزم باز هم میگویم از قول من افسانه را ببوس و نگذارد ناراحتی بکشد عزیزم از قول من به خاله خوشقدم، علی حسین، سلمان، جلیل، افروز، عموجان، علی ، شهرام شیطان، و مهدی و بچه های عمه ات سلام برسان.
عزیزم تا امروز دو عدد تلگراف برایتان فرستاده ام اگر به دستان رسیده برایم بنویسید عزیزم برایم نامه بنویسی و مرا از حال خودتان باخبر کنید.
عزیزم ازت خواهش میکنم برای من گریه نکنی چون من این تنها ناراحتی من دوری از شما عزیزان است دیگر عرضی ندارم با آرزوی موفقیت برای همگی شما.
خیرالله منصوری/ بیست و پنجم مهر 59/ امضاء