↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
@shabahengam•ོ
_ سلام برای مسابقه میخواستم شرڪت کنم.
حقیقتش جالبه بدونید من اصلا سردار رو نمیشناختم💔
کی بودن؟ چیکارا میکردن؟
هیچی درباره ایشون نمیدونستم و نمیشناختم.
اون روزی که سردار شهید شدن ما در منزل اقوام بودیم و هنوز نخوابیده بودیم که از تلویزیون خبر شهادت رو فهمیدیم.پدرم خیلی حالش بد شد آخه ایشون چند بار از نزدیک سردار رو دیده بودن.خیلی خیلی حالشون بد شد و گریه کردن و من حتی نمیدونستم ایشون کی بودن.
با خودم گفتم وا مگه چه اتفاقی افتاده حالا!؟ خلاصه برای زیاد مهم نبود چه اتفاقی افتاده. چند روز بعد، هم همه ی مردم منو خیلی متعجب کرد.
این همه جمعیت برای یک نفر؟
مگه ایشون کی بودن؟
خلاصه رفتم سراغ تحقیق کردن درباره این عزیز.
از مستند های تلویزیون گرفته تا کتاب ها و داستان های ایشون.
من چون خیلی عاشق شهدا بودم بعد از اون اتفاق هرچی کتاب درباره شهدا میخوندم اسم ایشون داخلش بود که ملاقات داشتن با شهدا یا اینکه بعضی از شهدا در بالین ایشون جان سپردن...💔
و اینگونه شهادت ایشون خیلی منو زجر میده💔
و اینکه چقدر ایشون با خانواده های شهدا مهربون و خوش رفتار بودن و این احترامی که به همه میزاشتن مخصوصا خانواده های شهدا منو شگفت زده کرد
شیفته ی ایشون شدم.
ولی هنوز هم که هنوزه کامل با ایشون انس نگرفتم. و در پی این هستم که بیشتر و بیشتر با ایشون آشنا بشم.
🖋• [؛Rasouli🥀]
•
#خاطرات 🍀۱۸
#کپیجایزنیست
شباهنگام
↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
@shabahengam•ོ
_ صبح روز ۱۳ دی ۱۳۹۸ بود ...
مامانجونم خونه ی ما بود .سفره صبحونه وسط خونه بود و صبحونمون رو خورده بودیم...
بابام تلوزیون رو روشن کرد و زد شبکه ی خبر...یه دفعه همه چشماشون به تلوزیون خیره موند....خبر شهادت حاج قاسم ...صبح زود😞
من چیز خیلی خاصی از حاج قاسم نمیدونستم...مامان و مامانجونم و بابام خیلی ناراحت شده بودند و چشمای مامانم خیس شده بود... نه تنها اون روز بلکه یکی دو هفته بعد از شهادت حاج قاسم خونمون نشاط قبلی رو نداشت...من واسم سوال بود که چرا انقدر مامانم ناراحته و الان میفهمم چه بزرگ مردی رو از دست دادیم...بعضی وقتاهم با خودم میگم که کاش این یه دوربین مخفی باشه...
و حاج قاسم هنوز زنده باشه😔💔
🖋• [جباری]
•
#خاطرات 🍀۱۹
#کپیجایزنیست
شباهنگام
↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
@shabahengam•ོ
_ سلام خسته نباشید
سردار...
صبح تازه از خواب بیدار شدم دیدم همه خوابن
رفتم تلویزیون رو روشن کردم
شبکه نسیم...
یه مرور زدم یخورده اینور اونور چرخیدم
دوباره برگشتم شبکه نسیم
دیدم زده--»
انا لله و انا علیه راجعون...
ملت عزیز ایران
شهادت سردار دلها حاج قاسم سلیمانی را به شما تسلیت عرض می نماییم
اولش تعجب کردم
گفتم وا ایشالا که راست نیست
زدم شبکه خبر
اخه طبق روال هر چی خبره مال اونجاست
دیدم زده
متن رهبر خطاب به شهادت حاج قاسم سلیمانی
دیگه باورم شد
مامانم بیدار شد
ناراحت بودم...
به مامانم گفتم ماماااان
ببین چی شده
چشام میسوخت
دیدم سد اشک پشت چشمم شکست
گریم بدجور در اومد
مامانم تعجب کرد
گفت چی شده بگو
گفتم تلویزیون
مامانم خوند
تعجب کرد ، مثل من ...
گریه خیلی خوبه ولی از روی شوقش ولی این گریه خیلی غم پشتش بود
#سردار_دلها ...
🖋• [دلتنگ سردار]
•
#خاطرات 🍀۲۰
#کپیجایزنیست
شباهنگام
↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
@shabahengam•ོ
_ یه شب خوابیدم صبح پاشدم دیدم هیچی سرجاش نیست و یه تیکه از قلب همه ملت کنده شده. کاش هیچوقت پیام سرصبحی دوستمو نمیدیدم.
🖋• [عارفه]
#خاطرات 🍀۲۱
#کپیجایزنیست
شباهنگام
↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
@shabahengam•ོ
_ سلام🌱
صبح روز جمعه💔
اونروز صبح قرار بود به جای خانواده یکی از دوستان صمیمی ام که نمی تونستن برن من و مادرم به همراه همان دوستم میهمان برنامه 《به خانه بر میگردیم》بشیم
از یه هفته قبل همه بر بچه های مدرسه و اقوام رو خبردار کردیم راس ساعت،زنده ما رو از تلوزیون تماشا کنن
برنامه چیده بودیم که حتی چی بپوشیم . چی کار کنیم🌱💔):
حدود ساعت ۵ یا ۶ بود از خواب بلند شدم چون مهمان داشتیم و ایشان خواب بودن تلوزیون رو روشن نکردم
می خواستم کار های مدرسه ام رو انجام بدم که بی هیچ نگرانی بریم صداوسیما
حدودا یک ساعت گذشت و من همه کار هایم را تمام کردم
مادرم وارد اتاقم شدن و گفتن که خـــب گفتی چی میخای بپوشی؟ منم لباس هایی که میخواستم بپوشم رو به مامانم نشون دادم و ایشون هم نظرشون رو گفتن
همه چی مهیا بود....
یک ساعت دیگه هم قرار بود که بریم که یکهو....
مادرم وارد اتاق شدند و گفتند که اینستاگرام پر شده از حاج قاسم. فک کنم یه خبرایی......
بعلهــــــــــ..... 😔 حاج قاسم ساعت ۱:۲٠ دقیقه دیشب تو فرودگاه بغداد تو هوا پیما بودن که با یه موشک کنار چندتا از یارانشون به شهادت میرسن🥀
منم که انقدر واسم تلخ بود میخاستم از واقعیت فرار کنم
به مامانم گفتم شایعس توجهی نکنید
مهمانمون بیدار شده بودن و ایشون، برادرم و پدرم هم تایید میکردن تلوزیون رو روشن کردیم و دیدیم بــــــــــــــله
متاسفانه این شایعه حقیقت داره
دلم به حال فرزندای شهدا کباب میشد که دوباره یتیم شدن😢
اون روزها واقعا از بدترین روز های عمرم بود
🖋• [محمدی]
•
#خاطرات 🍀۲۲
#کپیجایزنیست
شباهنگام
↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
@shabahengam•ོ
_ «ماجرای فهمیدن خبر شهادت حاج قاسم»
طبق معمول روزهایی که به دیدن خانواده میرفتیم ساعتای ۹:۳۰ صبح بود که بیدار شدم برعکس همیشه که تلویزیون دائم روشن بود اون روز سراغ تلویزیون نرفتم...
حاضر شدم و راه افتادیم ضبط ماشین رو گذاشتم روی رادیو و آهنگ های استاد آهنگران داشت پخش میشد گفتم مگه چی شده که این نواهای حزین رو گذاشتن؟...
رسیدیم، همین که وارد خونه عمه خانوم شدیم با عکس حاج قاسم مواجه شدم زیر نویس ها رو که خوندم یهو میخکوب شدم نمیدونستم چیکار کنم.💔
فکر کنم بیست دقیقه جلوی تلویزیون مات و مبهوت واستاده بودم
رفتم بیرون خواستم یکم راه برم شاید حالم بهتر بشه اما هی یه غم دلمو سنگین تر میکرد که من توی خواب ناز بودم که حاجی تو غربت اونم به دست نامرد ترین آدما اربا اربا شده بود😔😔
فقط دعا میکردم خواب باشم یا خبر تکذیب بشه یا یدونه شهید دیگه رو با حاجی اشتباه گرفته بودن...
هنوزم باورم نمیشه که حاجی بین ما نیست😢😢😢
شادی روح حاج قاسم صلوات
🖋• [حسین]
#خاطرات 🍀۲۳
#کپیجایزنیست
شباهنگام
هدایت شده از ↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
@shabahengam•ོ
+ سلام یاوران شباهنگامے•••🌱
بازهم #چالش داریم!
این چالشمون هم مثل چالش دِی ماه سال گذشته، رنگ و بوی عجیبی داره.
⇦۱۳/دے/۱۳۹۸، چطور و از کی خبر شهادت سردار دلهارو شنیدید!؟⇨
🥀
خاطراتتون رو در حد چند خط خلاصه و پر احساس به قلم بکشید.✒️
• توجه کنید که نوشتتون اشتباه املایی یا تایپی نداشته باشه و حتما آخر متن اسم خودتون یا یه نام مستعار بنویسید که با همون اسم منتشر کنیم!
• به احساسیترین نوشته هدیه تعلق میگیره.➣
• ارسال از طریق:
راه های ارتباطی که در توضیحات کانال درج شده!
• زمان: تا سیزدهمین شبِ دِی ماه!
[برای دیدن خاطراتی که سالهای گذشته منتشر شده،
#خاطرات رو تو کانال جست وجو کنید🌹]
#کپیجایزنیست
شباهنگام
↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
🥀•
_ سلام وقت بخیر
در رابطه با چالشتون که خبر شهادت سردار رو چجوری شنیدیم...
من اون چند روز مریضی گوارشی گرفته بودم حالم خیلی بد بود داشتم تو فضای مجازی میچرخیدم که خبر شهادت سردار و دیدم ناراحت شدم گفتم مردم چقدر برای خودشون شایعه درست میکنن اصلا باور نکردم
صبح وقتی بیدارشدم مادرم گفت میدونی کی شهید شده؟ گفتم نه کی! گفت حاج قاسم سلیمانی....
گفتم بابا خبرش دروغه، من دیشب دیدم، شایعه اس
گفت نه تلوزیون از صبح داره پخش میکنه...که حاجی شهید شده
بازم باور نمیشد هرجارو میدیدم چه تلوزیون چه فضای مجازی همه جا عکس حاجی بود و کامنت های گریه😭
خلاصه با کی دل شکستگی گذشت..💔
بخاطر مریضی که داشتم همون روز بیمارستان بستری شدم و از تلوزیون همه چیز رو دیدم و نتونستم برم بدرقه سردار شهیدمون💔
ساعت ۱:۲۰ برای ما حاج قاسمیا ۳ ساله که خیلی دردناکه....💔😭
[Fatemeh]
#خاطرات 🌿
@Shabahengam
--------------------------
↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
🥀•
_ سلام به شما
چی بگم از اون صبح
اون صبح ... که برام به اندازه یک عمر تموم شد.
من هر دو خانواده هام یعنی هم از طرف پدری و هم از طرف مادری اکثرا همه ضد انقلابین اون روز یادم میاد همشون فقط میخندیدن و من فقط مات و مبهوت خبر بودم چقدر سخت بود واقعا.
[بینام]
#خاطرات 🌿
@Shabahengam
--------------------------
↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
🥀•
_ سلام علیکم
شب جمعه بود و رفتیم مسجد المصطفی دعای کمیل حاج میرزا محمدی
دعا که تموم شد حاجی روضه پایانی رو خوندن و چراغای مسجد که روشن شد گوشیم رو روشن کردم تلگرام رو چک کردم یهویی چشمم خورد به یکی از کانالای خبری
که خودروی حامل فرماندهان مقاومت مورد حمله بالگرد های آمریکایی قرار گرفت...
خلاصه تو مسجد غوغایی بپا شد ...😭😭
همه دربه در و دنبال تکذیبیه خبر بودن...🤦♂
حاج میرزا که شنید سریع یه تماس گرفتن دقیق نمیدونم با کی ولی معلوم بود از فرماندهان سپاه بودند...
که یک دفعه حاجی گوشی رو گذاشت روی میز و گفت چراغا رو خاموش کنید
دقیقا تا ده دقیقه بعد از اذان صبح روضه حضرت عباس رو خوندن و مسجد داشت منفجر میشد...
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد ...😭😭
همه انگار خبر فوت یکی از عزیزانشون رو شنیده بودند...
الان که دارم این متن رو مینویسیم اشک و بغض امانم را بریده اما خب ای کاش اون روز یک خواب و رویا بود ولی حیف که نبود...
اون روز از قم به تهران که خواستم برگردم واقعا نمیدونم چطوری اومدم
الان بعد از سه سال نمیدونم با سواری اومدم یا اتوبوس ...
اصلا یادم نیست آنقدر که حالم داغون بود...😭
[سید]
#خاطرات 🌿
@Shabahengam
--------------------------
↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
🥀•
_ سلام علیکم
اون شب دقیقاً همون ساعت داداشم منزل ما بود و ما الکی خوابمون نمیبرد و بغض داشتیم!!
داشتیم عکسهای جنایت اهواز رو میدیدیم که یک بچه ۵ ساله شهید شده بود، بعد داداشم با افتخار گفت حاج قاسم سلیمانی رفت جمعشون کرد پدرشونو درآورد…
انقدر بعض الکی داشتیم که هی اشکمون در میمد، آخرش برادرم یک روضه خوند و ما مفصل گریه کردیم، ولی باز هم خالی نشدیم! بعداز اذان با همون حال خوابیدیم، ساعت ۷ صبح با صدای فریاد برادرم پریدم! دوستش بهش زنگ زده بود و خبر رو گفته بود… گوشی رو پرت کرده بود زمین، داد میزد و گریه میکرد…
تازه دلیل بغض دیشبمونو فهمیدیم!
خلاصه نتونستیم تو خونه بمونیم، پاشدیم رفتیم حرم که دیدم مردم خودجوش جمع شدند حرم شعار میدند… تا مصلی راهپیمایی کردیم و بعداز نماز جمعه هم تا حرم راهپیمایی کردیم.
تا همین الآن هنوز داغش سرد نشده چون هنوز انتقامش گرفته نشده…
[بی نام]
#خاطرات 🌿
@Shabahengam
--------------------------
↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
🥀•
_ساعت حدود ۲:۰۰ نیمه شب بود که ناگهان با صدای ناله پدرم از خواب پریدم!
خیلی ترسیده بودم!
سراسیمه رو به ایشون کردم و جویای احوال شدم؛ که گفتن حاج قاسم سلیمانی رو ترور کردن!
حاجی رو نمیشناختم! فقط چند باری اسمشونو شنیده بودم؛ اما انگار اون لحظه دنیا روی سرم آوار شد! بغضی گلومو میفشرد و اشکم جاری شد و بی اختیار گفتم:«وای من!»
عجیب بود!
تا اون شب، حاجی رو نمیشناختم اما انگار یتیم شده بودم!
جالب تر اینکه این فقط احساس من نبود!
از اون لحظه به بعد هرزمان درباره فرمانده می دیدم یا میشنیدم ، ابر بهار میشدم!
هرچه بیشتر میشناختم، بیشتر میشکستم!
هر لحظه بیشتر حس میکردم پدرم رو از دست دادم!
این درد هر روز سخت تر میشد! و میشود!
فراموش نشدنی است!💔
بعد حاجی،یک ایران یتیم شد!🍂
[فرزند ایران]🍃
#خاطرات 🌿
@Shabahengam
--------------------------