🌹به خانه که آمد، مغموم به نظر میرسید. پرسش گرانه نگاهش کردم. گفت:
_فردی بیماریه که برای درمانش به پول نیاز داره.
لختی سکوت کرد و آنگاه گفت: _حاضری طلاهاتو بفروشی و هزینه ی درمان اونو فراهم کنی؟ قول میدم در اولین فرصت آنچه را فروخته ام، برات بخرم.
و من چنان کردم که او میخواست.
#شهید_جعفر_ناوی_پور 🕊
شادی روح مطهرشان صلوات🌹
🌷@ShahadatNameOshagh