بیشتر رازهاش رو با خودش برد.
همیشه میگفت: «فقط دو تا دستم میدونن من دارم چکار میکنم.»
بهش گفتم: «خب من رو هم توی کارهای جهادیت شریک کن.»
رضا، برگهی حمایت مالیش از دختربچهی سهسالهی رقیه نامی را توی دستم گذاشت و گفت: «هواش رو داشته باش؛ حتی اگر من نبودم. مثل زهرا و ابوالفضل خودمون.»
📝راوی: همسر #شهید_رضا_اکبرزاده
از شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان
🌷شادی روح جمیع شهدا صلوات
🌱@ShahadatNameOshagh