✍وقتی نماز جماعت تمام شد و همه رفتند محمدرضا سر گذاشت به سجده و مدتی همان جور ماند.
خشکش زده بود هرچه صبر کردند او سر از سجده بر نداشت یکی از بچه ها گفت:خیال کردیم مرده.
وقتی بلند شد صورتش غرق اشک بود از اشک او فرش مسجد خیس شده بود.
🍃پیرمردی جلو آمد و پرسید:بابا.چیزی گم کرده ای؟ چیزی می خواهی پدرت برایت نخریده؟
سری تکان داد که نه.
پرسید: پس چرا اینجور گریه می کنی؟
🍃گفت: پدر جان، روی نیاز ما به خداست اگر من در سجده مرادم را نگیرم پس کی بگیرم؟
#شهید_محمد_رضا_حقیقی🕊
#سالگرد شهادت 🥀
#شادی روح مطهرشان صلوات 🌷
@ShahadatNameOshagh