eitaa logo
یٰآددٰآشْـٺ‌‌℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
380 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
714 ویدیو
62 فایل
ـ﷽ - بیـٰادمَردان‌عآشـق‌و‌بی‌اِدعـآ•• - وَ روایَت‌هایی‌به‌قلـم‌دِل‌•• - هِدیه‌به‌پیشگاه‌ِ مولاٰوصـٰاحِبمـآن‌حَضرت‌مَھـدی‌ِفآطِمـہ (عَجل‌الله‌تعالی‌فَرجه‌الشَریٖف)••|❤ . #کپی‌باذکرصلوات‌برای‌ظھورآقاامام‌زمان‌عج‌آزاد ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
بماند به یادگار بهمن ۱۴۰۱ 📸 رضا احمدی @todaypix
.. - چه می‌جویی؟ عشق؟ همین جاست. چه می جویی؟ انسان؟ اینجاست. همه تاریخ اینجا حاضراست. بدر و حنین و عاشورا اینجاست و شاید آن یار، او هم اینجا باشد. امروز اسفند ۱۴۰۱ @Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ‌‌℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
#سیداهل‌قلم.. - چه می‌جویی؟ عشق؟ همین جاست. چه می جویی؟ انسان؟ اینجاست. همه تاریخ اینجا حاضراست. بد
* ما وارث انبیاء هستیم و آیات الهی آفرینش انسان در وجود ماست که معنی می یابد. ما از مرگ نمی ترسیم که مرگ ما شهادت است و شهادت حیات عندالرب است. عقلهای مهجور و آیینه‌های قیراندود فطرت بشر غربی چگونه خواهند توانست که معنای حیات عندالرب را در یابند. حیات عندالرب نقطه پایانی معراج بشریت است که به آن جز با شهادت دست نمی توان یافت. ماییم که بار تاریخ را بر دوش گرفتیم تا جهان را به سرنوشت مختوم خویش برسانیم. خون سرخ ما فلقی است که پیش از طلوع خورشید عدالت بر آسمان تقدیر نشسته است. * ما همه افق های معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کردیم . ما ایثار را دیدیم که چگونه تمثل می یابد.عشق را هم، امید را هم ، ذوق را هم ، شجاعت را هم ، کرامت را هم ، عزت را هم؛ شوق را هم... و همه آنچه را که دیگران جز در مقام لفظ نشنیدند، ما به چشم دیدیم.ما دیدیم که چگونه کرامات انسانی در عرصه مبارزه به فعلیت می رسند. ما معنی جهاد اصغر و اکبر را درک کردیم. آنچه را که عرفای دل سوخته حتی بر سر دار نیافتند، ما در شبهای عملیات آزمودیم. ما فرشتگان را دیدیم که چه سان عروج و نزول دارند. ما عرش را دیدیم ما زمزمه جویبارهای بهشت را شنیدیم از مائده های بهشتی تناول کردیم و بر سر سفره حضرت ابراهیم نشستیم؛ ما در رکاب امام حسین جنگیدیم؛ ما بی وفایی کوفیان را جبران کردیم. -سیدمرتضی‌آوینی
••• 💯 واکنش جالب رتبه ۱ کنکور تجربی وقتی رتبه اش رو بهش گفتن‌! ✍🏼 مادرش می‌گفت: یکی از دوستان احمدرضا از شمال با منزل همسایه مون تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت. پرسیدم احمدرضا کی بود؟ گفت: یکی از دوستام بود. - چکار داشت؟ - هیچی، خبر قبول شدنم رو در دانشگاه داد. - چی؟! - می‌گه رتبـه‌ ی اول کنکـور رو کسب کردی! من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم: رتبـه ‌ی اول؟!🤩 پـس چرا خوشحـال نیستی؟! احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده که بخوام خوشحال بشم! در همان حال آستین ها رو بالا زد، وضو گرفت و رفت مسجد... پ.ن: یعنـے آدم این قـدر بـزرگ و بـا جنبـه؟!...
- من‌ همانم ‌که ‌نفهمید کسی‌ دردش ‌را!