eitaa logo
"شهید ناصر عبدالی"
371 دنبال‌کننده
928 عکس
637 ویدیو
41 فایل
شهادت هنر مردان خداست کتاب شهید: به بدرقه ام بیا کتاب مادر شهید(شهیده فاطمه همایون مقدم): فرشته ای که بال نداشت کانال با حضور همسر و خانواده محترم شهید ایجاد شده و همسر و دختر شهید عبدالی از ادمین های کانال هستند ادمین کانال @Nosrat14
مشاهده در ایتا
دانلود
Shab1Fatemieh2-1402[03].mp3
8.18M
او ناتوان نبود، ولی ضربه سخت بود (روضه) حاج میثم مطیعی کانال https://eitaa.com/ShahidAbdali
Shab4Fatemieh2-1402[06].mp3
14.48M
نام تو بها داده، استقامت زن را (زمینه) حاج میثم مطیعی کانال https://eitaa.com/ShahidAbdali
چادرت را نتکان، عرش بهم می‌ریزد، چادرِ فضّه خودش روزی ما را بدهد... https://eitaa.com/ShahidAbdali
RuzeShahadat-Fatemieh2-1394[04].mp3
12.22M
سلام ما سلام ما به پهلوى شکسته ات (نوحه سنتی در رثای سلام الله علیها) حاج میثم مطیعی کانال https://eitaa.com/ShahidAbdali
-آقا ناصر سال ۶۱ تو عملیات فتح المبین شرکت کرد، جایی که رزمنده‌ها به حضرت زهرا توسل می‌کردن -رمز عملیات چی بود؟! - یا زهرا -چی شد؟! -آقا ناصر شد شهید ناصر -پیکر شهید رو تشییع کردن به سمت میدان هفت حوض در حالی‌که روضه می‌خوندن شهید عبدالی! برات شهادت رو از مادرت، حضرت زهرا گرفتی؟! کانال https://eitaa.com/ShahidAbdali
33.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این شبا حال و هوای خونمون خیلی عجیبه...😔🖤
کلی سوال توی ذهنش بود و بی تاب دیدن ناصر. به آرامی پرسید - آقا رضا! ناصر کجاست؟ چه طور شما اومدید ناصر نیومد رضا کمی منّ و منّ کرد -زن داداش! راستش مجروحا رو منتقل کردن پشت جبهه. ناصرم... خواست ادامه دهد که سنگینی نگاه مادر ریخت توی تمام تنش. به سختی نفسش را توی سینه حبس کرد و گفت -میارنش حالا.... این را که گفت، مادر دست زینت را گرفت و با هم رفتند توی اتاق. همه مثل مهمان دور تا دور اتاق نشسته بودند. مامان رباب، عموها، زنمو، حسین و دوستان عمو.مادر مثل همیشه چادر مشکی سرش بود و رو گرفته بود. نشست روی صندلی و با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم، شروع کرد به سخنرانی. زینت از این که مادر را در حال سخنرانی می دید، اصلا تعجب نکرد. ایام فاطمیه بود و مادر هم کارش سخنرانی اما این بار انگار طولانی تر از هر وقت دیگری به نظر می رسید.آرام آرام از کربلا گفت و عاشورا تا رسید به طفل رباب و رباب. -حالا زینت، تو شدی مثل رباب و هانیه مثل رقیه... زینت با شنیدن این روضه تازه داشت می فهمید چه اتفاقی افتاده. ناصر شهید شده و مادر می خواهد با این روضه خبر شهادت او را بدهد. نگاهش به گوشه ای خیره ماند و لحظه ای بعد، صدایش توی گلو پیچید و از حال رفت. وقتی به هوش آمد، صدای شیون و زاری خانه را برداشته بود.... رضا داشت وصیت نامه ناصر را با صدای بلندی می خواند برشی از کتاب کانال https://eitaa.com/ShahidAbdali
4_5880011219808552890.mp3
23.44M
روی لبها، نور و قدر و کوثر و طه... مهدی رسولی کانال https://eitaa.com/ShahidAbdali
آتش آغاز شد از پشت در و قلب تنور شعله‌ها دارد تا رؤيت خورشید ظهور اللهم عجل لولیک الفرج کانال https://eitaa.com/ShahidAbdali