ساعت ۱۲ظهر؛ ۲تیرماه
آسمان نیلی تهران رنگ خاکستری به خود میگیرد؛ چشمان خواب آلود ابوالفضل
سایه سنگین جنگنده دشمن را که می بیند برمی خیزد؛ و بی هیچ تردیدی
به سمت خوابگاه می دود ؛ دوستانش را بیدارمیکند ؛((حمله کردند...برین بیرون)).
دوستانش فریادمی زدند:
ابوالفضل توهم بیا ؛ ابوالفضل میگوید
نه رفیقم ؛ انتهای سالن؛ خوابه
باید بیدارش کنم؛ بمب آخر را که زدند
ابوالفضل و رفیقش زیر آوار ماندند
شهید ابوالفضل رضایی روشن 🩸۲۱ساله
پنج ماهی بود که در فراجای تهران خدمت می کرد؛ سرباز وظیفه ای ازخطه مازندران؛ودلیر مردی از روستای روشن آباد.
پدرش کشاورز است ؛ کشاورزی که دستانش عطرِ شالیزار می دهد؛ مادرش
ابوالفضل وابراهیم را با جان ودل بزرگ کرد اما رژیم صهیونیستی؛ قاب خانوادگی آنهارا در ۲تیرماه ۴۰۴ تکه تکه کرد.
از این پس نوارمشکی برای ابد روی قاب شیشه ای ؛ روی دیوار خانه شان باقی خواهدماند.
محمدعلی رضایی روشن[پدرشهید] روی پیشانی اش میزند؛ وباچشمانی بغض آلودمیگوید؛ ابوالفضل میگفت:
ما خونمان طبری است؛ طبریها؛ به همین سادگی تسلیم نمی شوند ؛
جنگجویی در خونمان است؛ پای حفاظت از سرزمینمان که به میان بیاید؛ جان میدهیم؛ وقتی گفتم ابوالفضل برگرد؛ گفت: بابا من اهل جازدن نیستم؛ تا آخرش می مانم؛ اگربزنند دست مانیس؛شهیدمیشویم؛
شما #پدرشهید ومادر هم #مادرشهید میشود. 🩸🕊🩸🕊
ابوالفضل رضایی روشن🌹
روز سرباز گرامی باد.
هدیه به شهدای سرباز صلوات
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18913