🌇#داستان_تشرفات ☔️#جمعه
تشرف علامه میرجهانی در سرداب مطهر و تصحیح دعای ندبه توسط #امام_زمان (عج)
ایشان فرمودند: شب جمعه ای، در حرم مطهر عسکریین سلام الله علیهما بسیار دعا کرده و زیارت و تشرف خدمت مولایم حضرت صاحب الامر روحی فداه را خواستار شدم. پس از خواندن نماز صبح به سرداب مقدس مشرف شدم 🥲 و چون هنوز آفتاب نزده و هوا تاریک بود، شمعی 🕯 در دست گرفته از پله های سرداب پایین می رفتم.
وقتی به عرصه سرداب رسیدم آنجا بدون چراغ روشن بود 🤩 و آقای بزرگواری نزدیک صفه مخصوص نشسته و مشغول ذکر گفتن بودند. از جلو ایشان گذشتم، سلام کردم و در جلو صفّه ایستادم و زیارت آل یاسین را خواندم سپس همانجا ایستاده و نماز زیارت خواندم در حالیکه مقدم بر ایشان بودم 😓؛ پس از نماز شروع به خواندن دعای ندبه کردم و چون رسیدم به جمله: و "عرجت بروحه" الی سمائک آن بزرگوار فرمودند: «این جمله از ما نرسیده»، بگویید: و "عرجت به" الی سمائک، سپس فرمودند: «در نماز تقدم بر امام معصوم جایز نیست.»
دعا را تمام کردم و ناگهان متوجه این آیات و بیانات شدم.
۱. روشن بودن سرداب بدون چراغ
۲. اصلاح جملهٔ دعای ندبه که گفتند از ما نرسیده!
۳. تذکر اینکه چرا در نماز بر امام مقدم شده ای!
فهمیدم به چه توفیقی دست یافتم و به درخواست خود رسیده ام؛ فورا سر از سجده برداشتم که دیدم سرداب تاریک است و هیچکس در آنجا نیست. 🥺
📚 پرواز در ملکوت / ص ١٣۶
🆔@ShahidBarzegar65
انشایم که تمام شد معلم با خط کش چوبی اش زد پشت دستم و گفت :
جمله هایت زیباست.
گفتم اجازه آقا پس چرا میزنید؟
پوزخند تلخی زد و گفت:
میزنم تا همیشه یادت بماند خوب نوشتن و زیبا فکر کردن در ایندنیا تاوان دارد....
🆔@ShahidBarzegar65
✅#خاطرات_شهدا
🌹🕊 شهید #حاج_قاسم سلیمانی
روزهای ماه مبارک رمضان بود و حلب به شدت درگیر هجوم سخت تروریست ها در محورهای جنوبی، حاجی هم تو منطقه بود. حاجی برای نماز و افطار برگشت قرارگاه.
آشپز کباب برگ آماده کرده بود با مخلفات.
جمعی از رزمنده ها هم در قرارگاه بودن و منتظر دیدن حاجی. بعد از نماز آمد سر سفره، غذا را که دید چهره در هم کرد ولی حرف نزد، همه مشغول افطاری خوردن بودن. همش نگاهم به نگاه حاجی بود، جز سه دونه خرما و چایی و یک قاشق از ظرف یک رزمنده که تعارف کرد، لب به غذا نزد و رفت با بچه های فاطمیون افطاری خورد. البته ساعت ۱۲ شب ...
🆔@ShahidBarzegar65
4.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاییز بهم یاد داد
ریشه ی آدم هاست که مهمه...(:
🆔@ShahidBarzegar65
9.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ
استاد_شجاعی
√ چرا خدا ما رو از بهشت فرستاد زمین، با اینهمه بدبختی و گرفتاری؟
🆔@ShahidBarzegar65
2.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ﺟﺎﺩﻩ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻧﯿﺴﺖ…!
ﭘﯿﭽﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ” ﺷﮑﺴﺖ “
ﺩﻭﺭ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ” ﺳﺮﺩﺭﮔﻤﯽ”
ﺳﺮﻋﺖ ﮔﯿﺮ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ “ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻣﻨﻔﯽ “
ﻭﭼﺮﺍﻍ ﻗﺮﻣﺰ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ “ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ “
ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﯾﺪﮐﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ” ﺍﺭﺍﺩﻩ” ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ
ﻣﻮﺗﻮﺭﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ “ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺖ”
ﻭ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ” ﺍﻣﻴﺪ “
ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ
«ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ» نام دارد
🆔@ShahidBarzegar65
3.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاصاحب الزمان
من گمشده ام
تومرا بخودم برسان....
اللهم عجل لولیک الفرج....
التماس دعا
🆔@ShahidBarzegar65
1.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرار روزانه...
هدیه به اهلبیت (ع)
تعجیل درفرج امام زمان (عج)
وشهدا مخصوصا شهیدبرزگر...
هرچقدر توان یا وقتش رو دارین صلوات محبت کنید...
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
"شهیدبرزگر"💫
🆔@ShahidBarzegar65
#داستان....
در زمانهای قدیم دزد ماهری بود
که با چند نفر از دوستانش باند سرقت
تشکیل داده بودند
روزى با هم نشسته بودند و گپ میزدند
که در حین صحبتهایشان سرکرده آنها گفت:
چرا ما همیشه با فقرا و آدمهای معمولى
سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را
از چنگشان بیرون میآوریم؟
بیائید این بار به خزانه سلطان دستبرد
بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد
البته دسترسى به خزانه سلطان هم
کار آسانى نبود، آنها تمامى راهها
و احتمالاتممکن را بررسى کردند
این کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول
کرده بود تا سرانجام بهترین راه ممکن را
پیدا کردند و خود را به خزانه رساندند
خزانه مملو از پول و جواهرات قیمتى
و اشیاء گرانبها بود
آنها تا میتوانستند از انواع و اقسام طلاجات
و عتیقه جات در کوله بار خود گذاشتند
تا ببرند که ناگهان چشم سر کرده باند
به شىء درخشنده و سفیدى افتاد
که در زیر نور میدرخشید
او گمان کرد که آن شیء گوهر شب چراغ
است نزدیکش رفت آن را برداشت
و براى امتحان به سر زبان زد از شوری آن
فهمید که تکهای نمک سنگ است
بسیار ناراحت و عصبانى شد و از شدت
خشم و غضب دستش را بر پیشانى زد
به طوری که رفقایش متوجه او شدند
و خیال کردند اتفاقى پیش آمده
یا نگهبانان خزانه باخبر شدهاند
خیلى زود خودشان را به او رساندند
و گفتند: چه شده؟ چه حادثهاى اتفاق افتاده؟
او که آثار خشم و ناراحتى در چهرهاش پیدا
بود گفت: افسوس که تمام زحمتهاى چندین
روزه ما به هدر رفت و ما نمک گیر سلطان
شدیم من ندانسته نمکش را چشیدم
دیگر نمیشود مال و دارائی پادشاه را برد
از مردانگى و مروت به دور است
که ما نمک کسى را بخوریم
و نمکدان او را هم بشکنیم و ...
آنها در آن سکوت سهمگین شب
بدون اینکه کسى بوئی ببرد
دست خالى به خانههایشان بازگشتند
صبح که شد چشم نگهبانان به درهاى
باز خزانه افتاد و تازه متوجه شدند
که شب قبل خبرهائی بوده است
سراسیمه خود را به جواهرات سلطنتى
رساندند و دیدند سر جایشان نیستند
اما در آنجا بسته هائی به چشم میخورد
آنها را که باز کردند دیدند جواهرات
در میان بستهها میباشد
بررسى دقیق که کردند دیدند که دزد
خزانه را نبرده است وگرنه الآن خدا میداند
سلطان با ما چه میکرد!
بالاخره خبر به سلطان رسید و خود او آمد
و از نزدیک صحنه را مشاهده کرد
سلطان آنقدر اینکار برایش عجیب
و شگفت آور بود که انگشتش را به دندان
گرفته و با خود میگفت: عجب!
این چگونه دزدى است براى دزدى آمده
و با آنکه میتوانسته همه چیز را ببرد
ولى چیزى نبرده است؟
آخر مگر میشود؟
چرا دلیل این کارشان چه بوده؟!
من هر جور که شده باید ریشه یابى کنم
و ته و توى قضیه را درآورم
و در همان روز اعلام کرد: هر کس شب
گذشته به خزانه آمده در امان است
او میتواند نزد من بیاید من بسیار مایلم
از نزدیک او را ببینم و بشناسم
این اعلامیه سلطان به گوش سرکرده دزدها
رسید دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت:
سلطان به ما امان داده است برویم پیش او
تا ببینیم چه میگوید
آنها نزد سلطان آمده و خود را معرفى کردند
سلطان که باور نمیکرد دوباره با تعجب
پرسید: این کار تو بوده؟ گفت: آرى
سلطان پرسید: چرا آمدى دزدى
و با اینکه میتوانستى همه چیز را ببرى
ولى چیزى را نبردى؟
گفت: چون نمک شما را چشیدم و نمک گیر
شدم و بعد جریان را مفصل براى سلطان گفت
سلطان به قدرى عاشق و شیفته کرم
و جوانمردی او شد که گفت: حیف است
جاى انسان نمکشناسى مثل تو
جاى دیگرى باشد
تو باید در دستگاه حکومت من
کار مهمى را بر عهده بگیرى
و سپس حکم خزانه داری را براى او صادر کرد
آرى او یعقوب لیث بود و چند سالى
حکمرانى کرد و سلسله صفاریان را
تأسیس نمود
آیا ما هم امروزه حرمت نمک کسی را
نگه میداریم؟ حرمت نمک خدا را چطور!؟
🆔@ShahidBarzegar65
4.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۹دی
یاد کنیم از بسیجی گمنام که بدست نااهلان آتش زدند وبه شهادت رسید
ودرعاشورای حسینی جشن گرفتند
🎥🔞تصاویر به آتش کشیدن
❣جوان بسیجی،
🔥توسط فتنهگران درسال 88
⭕️رهبرانقلاب اسلامی:
ملت با کسانی که در روزعاشورا جوان بسیجی را با بی حیایی لخت کردندوکتک زدند، آشتی نمیکنند!
شهید#سیدعلیرضا_ستاری🕊🌹
🆔@shahidBarzegar65