eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
15هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
9هزار ویدیو
2 فایل
صاحبِ کتاب از قفس تا پرواز(شهید محمدعلی برزگر): ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 کانال شهیدبرزگر https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
قصه۳رفیق 🍁ما سه رفیق بودیم والبته همرزم وهم محلی. درسته شهیدازلحاظ سنی کوچکترازمابود ولی استاداخلاقمون شد . 🍁یادمه به پیشنهادشهید اشتراکی یه دوربین عکاسی خریدیم تا لحظاتی ازخودمون روبه یادگاربگذاریم. 🍁هروقت می خواستیم عکس بگیریم شهیدمی گفت: توروخدا لبخندبزنید تابعدازشهادتمون حس خوب به دیگران منتقل کنیم. 🍁دوربین نوبتی چرخید رسیدبه شهید. واون گمنام شد. ولی عکسها؛لبخندهاش یادگارموند. همونطوری که خودش که میخاست. 📚خاطراتی ازشهیدبرزگر راوی:قربان علی امروزی تصویربالا: سمت راست:آقای امروزی وسط:شهیدبرزگر سمت چپ:محمدسعیدی "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞باز پنجشنبه باز دلتنگی 🍂نمیدانم تا کی این دوری ادامه دارد اما رفته ی خوبم تمام خاطراتت هرروز در ذهنم تکرار میگردد 🍂بخودم که می آیم صورتم پر از اشک است و هق هق کنان خودم را لا به لای عطرپیراهنت پیدا می کنم 🍂اما ن از درد دوری "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وهرکس‌خدارا‌شناخت؛ دیگررغبتی‌به‌چیزهای‌دیگر برایش‌نمی‌ماند!... ســـردار دلـــهـا ..🌷🕊 شبتون بخیر عاقبتتان_شهدایی "شهیدبرزگر"💫 @shahidBarzegar65
🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃 🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸 سلام معبود بی‌همتایم 🎁صبحی دگر رسید و من به شکرانه رسیدنش هزار شکر می‌گویمت پروردگارم 🖼 امروزم را به دستان پر مهرت می‌سپارم الهی دل‌های دنیائی ما را آرام کن به عشق آسمانیت 🖼 و یاریم کن تا دریابم که سراسراین هستی بیکران گذرگاهیست 🖼 که باید از آن عبور کنم و بگذرم و هر چه هست را به تو بسپارم رنج‌هایم، نگرانی‌هایم، ترس‌هایم 🖼 تو کنارم باش که داشتنت مرا بس است "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🌴بعد از عملیات خیبر ؛ فرماندهان را بردند زیارت امام رضا(ع)...وقتی مهدی برگشت توی پد پنج بودیم... 🌴برایم سوغاتی جانماز و دو حبه قند و نمک تبرکی آورده بود. نمکش را همان روز زدیم به آبگوشت ناهارمان. 🌴اما مهدی حال همیشگی را نداشت! گفتم: «تو از ضامن آهو چه خواسته‌ای که این چنین شده ای!! نابودی کفار؟ پیروزی رزمندگان؟ سلامتی امام؟» چیزی نمی‌گفت. 🌴 به جان امام قسمش دادم، گفت: فقط یک چیز. گفتم: چه چیز؟ گفت: «مصطفی! دیگر نمیتوانم بمانم. باور کن. 🌴همین‌را به امام‌رضا(ع) گفتم. گفتم: واسطه شو این عملیات، آخرین عملیات مهدی باشد». عجیب بود. قبلا هروقت حرف از شهادت می‌شد، می گفت برای چه شهید شویم؟ 🌴شهادت خوب است؛ اما دعا کنید پیروز شویم. صرف اینکه دعا کنیم تا شهید شویم یعنی‌چه؟ اما دیگر ازهمه چیز بریده بود.... 🌴امام رضا (ع) هم خیلی معطلش نکرد و بدر شد آخرین عملیاتش.... 📚راوی: مصطفی مولوی کتاب: نمی توانست زنده بماند خاطراتی از شهید مهدی باکری نویسنده: علی اکبری ناشر: صیام ،صفحه ۹۸٫ "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای آمدنت يک کار کرديم ( دعا ) و برای نيامدن هزار کار ( گناه )    آقا اجازه☝️ دل زده ام از تمام شهر  بی تو دلم گرفته از اين ازدحام شهر  آقا اجازه ⁉️ دست خودم نيست خسته ام  در درس عشق ، من صف آخر نشسته ام 😭 در اين کلاس ، عاطفه معنا نمي دهد  اینجا کسی برای تو برپا نمي دهد  آقا اجازه ☝️ بغض گرفته گلویمان  آنقدر رد شديم که رفت آبرویمان😞  خوش به حال آنانکه در کلاس غيبت ، حتی يک لحظه هم غايب نبوده اند "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🌹آخرین پیام بیسیم چی گردان حنظله به شهید همت: 💧 این عکس یکی ازدردناکترین و در عین حال حماسی‌ترین لحظات فکه، ماجرای گردان حنظله است که ٣٠٠ نفر از نیروهایش درون یک کانال به محاصره عراقی ها در می‌آیند. 💧 آنها چند روز با تکیه بر ایمان خود به مقاومت ادامه می‌دهند و به مرور همگی توسط آتش دشمن و یا عطش بیش ازحد به شهادت می‌ﺭﺳﻨﺪ، 💧ساعات آخر بیسیم چی گردان، همت را خواست، حاجی پای بیسیم آمد، صدای ضعیفی را از آن سوی خط شنید که میگوید: 💧 احمد رفت،حسین هم رفت، باطری بی‌سیم دارد، تمام می‌شود عراقی ها عنقریب می‌آیند تا ما را خلاص کنند، من هم خداحافظی میکنم 💧 از قول ما به امام بگویید، همان طور که فرمودید حسین‌وار مقاومت کردیم، ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ایستادیم.... آیاماهم پشت اماممان هستیم؟! ✍️مهدی توفیق حق "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🌸به آنهايي كه دوستشان دارید بي بهانه بگویید: دوســتت دارم 🌸در بزنید و بگویید در این دنیاي شلوغ سنجاقشان کرده اید به دلتان! 🌸بگویید فرصت با هم بودنمان ، کوتاهتر از عمر شکوفه هاست! "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
❤️شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند 🥀عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ 🥀عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته. 🥀اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. 🥀گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. 🥀یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دو ویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود… 🥀پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن.. حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچ وجه با عراقی ها درگیر نمی شید. 🥀فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره… 🥀تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند 🥀گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد. 🥀گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده! پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید… 🥀عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. 🥀پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه… اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭 🥀جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه… 🥀مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین. یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. 🥀مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید. 🥀و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد… شادی روح پاک  شهدا ♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌ لِوَلیــِـــڪَ الفَـرَج شهید 🕊 "شهیدبرزگر"💫 🌷@shahidBarzegar65