| همیشه روی لبش لبخند بود. نه از این بابت که مشکلی ندارد. من خبر داشتم که او با کوهی از مشکلات دست و پنجه نرم می کرد. اما هادی مصداق واقعی همان حدیثی بود که می فرماید: مومن شادی هایش در چهره اش و حزن و اندوهش در درونش می باشد. همه ی رفقای ما او را به همین خصلت می شناختند. از طرفی بسیار هم بذله گو و اهل شوخی و خنده بود. رفاقت با او هیچ کس را خسته نمی کرد. در این شوخی ها نیز دقت می کرد که گناهی از او سر نزند. یادم هست هر وقت خسته می شدیم، هادی با کار ها و شیطنت های مخصوص به خود، خستگی را از جمع ما خارج می کرد.
روایتداریمکهاغلبجهنمۍها،
جهنمۍزبانهستند.
فکرنکنیدهمهشرابمۍخورند
وازدیوارمردمبـٰالامۍرونـد.
یکمشتمومنِمقـدّسرا
مۍآورندجھنم.
اۍآقاتوکههمیشههیئتبـودیۍ
مسجدبودۍ! 😏
درصفنمازجماعتمۍنشینندوآبـرو
مۍبرند.
"آیتاللهفاطمۍنیا🌿"
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
≼𑁍بِسمِ اللٰه الرَحمٰن رَحیم𑁍≽
دَرهَیاهویِ دنیایی پٌـرازجمعیٺ
سَلٰام بَـراوکہ جـایَش، هَمہ جـٰاخـٰالۍاست..!
اَللّٰھُم؏َـجَلَ لَوِلیِّڪَ الفَࢪَجِ💚
ذڪرروز"چہآرشنبہ"
《یٰاحـَۍُویٰاقَیـوم》
ا؎زندهوپـآیـنده💙
مژدهآمدنتقیمتِجآنمیارزد
تاریازمویِتوآقابهجهآنمیارزد..
💙🍃
#السلامعلیڪیابقیةالله
2.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلپرزخمزمینگفتهکسیمیاید...🙂✨
بهقلمحقیر✍🏻...
کنارمودمنشستهبودم.دوتااز
چراغهایشروشنبود!گاهیاوقات
چشمکمیزداماروشننمیشد.خودرا
مشغولکارهایدیگرمیکردمو
انتظارداشتموقتیمودمرانگاه
میکنمبایدوصلشدهباشد!اما
اینگونهنبود!انتظاربیجاییبود.
خودمرابهآبوآتشزدمتاوصل
شود.همانجانشستهبودمولحظه
شماریمیکردمکههرچهزودتروصل
شود.خودمانیماماتابهحالانقدر
منتظرنبودم.چراغدومیخاموش
شد.خاموششدنچراغتلنگریبود
بهخودم!
گفتم؛بندهخدا!
توبرایوصلشدننتکلیتلاش
کردی.صبرکردی،انتظارکشیدی!
خودترابهآبوآتشزدی،
حالااینوبگو...
برایمهدیفاطمهچهکردی؟
تلاشکردی؟انتظارکشیدی؟
صبرکردی؟
رفیق!
مخاطبحرفماولخودمم...
اگراونقدریکهبرایوصلشدننت
صبرکردیم،انتظارکشیدیمو...
حتینصفاینهارووقفآقامون
کردهبودیم،الانآقامونظهورکرده
بود!
ایکاشاونقدریکهنتبرامونمهمه،
غریببودنمولایبیابوننشینمون
هممهمباشه...
بیایمتلاشکنیمنتمونروبه
مهدیفاطمهوصلکنیم :)!
بهاُمیدظھورش ♥️🌱
[اللھمعجللولیكالفرج!]