بعضیا انقدر خوبن که شهادتشون رو از امام حسین میگیرن
اونوقت ما هنوز کربلامونو هم نتونستیم بگیریم...:)
تا که مهرت وسط سینه من شعله فکند
قلمم نام تو را با سر تعظیم نگاشت..
#شاه_نجف
۴ کتابی که امروز رهبر انقلاب از نشر معارف خریداری کردند
کتابهای «قاره سبز» نوشتهٔ مریم نقاشان، «ستارهها چیدنی نیستند» که برگرفته از زندگی یک دختر آمریکایی است به قلم محمدعلی حبیباللهیان، «سواد مطالبه» نوشتهٔ محسن مهدیان و «داعشیهای کراواتی» نوشتهٔ سیدهاشم میرلوحی کتابهایی بودند که رهبر انقلاب صبح امروز خریداری کردند.
•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
تو ۲۰ روز ۷ تا شهید همیشه مظلوم #نیرو_انتظامی
و یکی دیگه
تو ۲۴ روز ۸ تا شهید همیشه مظلوم
#نیرو_انتظامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمدم ک بنگرم گریه نمیدهد امان...
شاهی به تاج و تخت و به ڪاخ بزرگ نیست
هرڪس شده گدای حسن شاه عالم است..
-دوشنبههایامامحسنی-
•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
(وَأَمَّابِنِعْمَةِرَبِّكَفَحَدِّثْ) وَنعمتهاىپروردگارترابازگوكن…
آیاهستنعمتیبالاترازحسين(ع)؟!♥️
•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
آنگاهكهدوستدارىبهآرزويتبرسى بهدرگاهمدعاكنتااجابتكنم…
و من تنها تورا آرزو میکنم امام حسین
یک شب آمد پی ما، گفت شما مال منید
دگر افتاد از آن شب دلِ ما پای حسین..🕊️
#آرام_جانم❤️
سلامورحمت؛
رفقاانشاءاللهامشبمحفلداریم
اگرمیتونیدمنتبزاریدوحتماشرکتکنید
ممنونمیشم...!🌱
برای خیلی ازماها پیش اومده که گاهی اوقات بعداز گناه کردن باخودمون میگیم توبهکنیم!
امابعدش یه حسی بهمون میگه توکه آنقدر گناه کاری به نظرت خدا وامام حسین میبخشن؟
امشب میخوام یه داستانی براتونتعریف کنم...
میخوام راجب یه داش مشتی صحبت کنم!
از اون گنده لاتای تهران !
ماه محرم رسیده بود.مردم تهران مثل همیشه
لباس مشکی به تن وخونه هاشون رو با پارچه های سیاه تزئین کرده بودن...
یکی از شب های محرم مردی با ابهت وقوی هیکل به سمت یکی از هیئت ها میرفت...
اسمش رسول بود واهل تبریز بود.برای همین بهش میگفتن رسول ترک!
مسئول هیئت وشرکت کننده ها از حضور اون
ناراحت بودن.اما رسول دوست نداشت بیکار بشینه برای همین حتی تلاش میکرد که به مجلس نظم بده.اما این کارش بدتر باعث شلوغی میشد!
ناراحتی اونا برای این شلوغی نبود بلکه برای حضور اون ناراحت بودن!
در ظاهر حق با اونا بودچون رسول قلدر ولات ولاابالی بود!
امارسول هرچقدرم بد بود بازم به ارباب احترام میزاشت!
یکی از شب هایی که هیئت رفته بود یه جوونی به جای همه میاد بهش میگه
تودیگه هیئت نیا اینجا جای تو نیست!
همه فکر میکنن الان رسول دعوا راهمیندازه اما نه به حرمت امام حسین بدون حرف مجلس رو ترک کرد ورفت...!
کم کم صبح نزدیک میشه..
تا اینکه در خونه رسول به صدا در میاد!
تعجب میکنه که کیه؟
میره در رو باز میکنه و میبینه که مسئول هیئته!
تا رسول رو میبینه بغلش میکنه وشروع میکنه به بوسیدن و...
طلب بخشش میکنه...
رسول میگه قضیه چیه تا اینکه مسئول هیئت میگه:در عالم رویا در شبی تاریک صحرای کربلا بودم.در طرفی یاران امام حسین و در طرف دیگه
یاران یزید بودن.
تصمیم گرفتم به خیمه ارباب سر بزنم.
میگفت جلو که رفتم متوجه یه سگی شدم.
هرچی سعی کردم نزدیکبشم اون سگنزاشت.
میگفت داشتم تلاش میکردم که یه چیز عجیب
دیدم.
میگفت به جای سرو صورت سگ،سروصورت
توروی بدن سگ بود!
درواقع این رسول بود که درحال پاسداری از
خیمه ارباب بود!
این اتفاق باعث شد که رسول ۱۸۰ درجه تغییر
کنه و بشه یکی از دلسوخته ترین نوکرای حضرت سیدالشهدا!