#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هشتاد_ويكم
#شب_آخر2
شب آخر به سراغ پیرمرد نابینایی رفت که مدتها با او دوست بود. پیرمرد را با خودش به مسجد آورد. با این پیرمرد هم خداحافظی کرد و حلالیت طلبید...
دیدم که با آن پیرمرد نابینا خداحافظی می کرد. پیرمرد باصفایی که هرشب منتظر بود تا هادی به دنبال او بیاید و به مسجد بروند. 🕌
قبر هم که قبلاً با یک شیخ نجفی صحبت کرده بود و یک قبر در ابتدای وادی السلام از او گرفته بود.
برخی دوستان، هادی را بارها در کنار مزار خودش دیده بودند که مشغول عبادت و دعا بود!!🤲🏻
هادی تکلیف تمام امور دنیایی خودش را مشخص کرد و آماده سفر شد. معمولاً وقتی به جای مهمی می رفت بهترین لباس هایش را می پوشید، برای سفر آخر هم بهترین لباس ها را پوشید و حرکت کرد...👣
@ShahidMohammadHadiZolfaghari ❤️
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹