#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هجدهم
#گره_گشا
(برادرشهید)
هادی بعد از دورانی که در فلافل فروشی کار می کرد، با معرفی یکی از دوستانش راهی بازار شد. در حجره یکی از آهن فروشان پامنار کار می کرد.⛓🛠
او در مدت کوتاهی توانایی خود را نشان داد. صاحبکار او از هادی خیلی خوشش آمد. خیلی به او اعتماد داشت. هنوز مدت کوتاهی نگذشته بود که مسئول کارهای مالی شد.💰
چک ها و حساب های مالی صاحبکار خودش را وصول می کرد. اینقدر به هادی اعتماد داشتند که چک های سنگین و مبالغ بالا را در اختیار او قرار می دادند.💷
هادی عصرها بعد از پایان کار، سوار موتور خودش می شد و با موتور کار می کرد. 🏍درآمد خوبی در آن دوران داشت و هزینه زیادی نداشت. از همان ایام بود که با درآمد خودش، گره از مشکلات بسیاری از دوستان و آشنایان باز کرد.✨
به بسیاری از رفقا قرض داده بود. بعضی ها پول او را پس می دادند و بعضی ها هم بعد از شهادت هادی ...
@ShahidMohammadHadizolfaghari