eitaa logo
•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ•
1.5هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
166 فایل
•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ• - إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ . - به خاطر بهشت عاشق شهادت نباش ! به خاطر قرب الهـی، رسیدن به خدا عاشق شهادت باش '! کپی ؟ صدقه‌جاریست . خادم کانال : @oohhaoo .
مشاهده در ایتا
دانلود
همان روز یکی از دوستان خبر داد در فرودگاه نظامی شهر المثنی، یک کامیون یخچال دار مخصوص حمل پیکر شهدا قرار دارد.🚚 پیکر بیشتر این شهدا از سامرا آمده. در میان آنها یک جنازه وجود دارد که سالم است اما گمنام! او هیچ مشخصه ای ندارد، فقط در دست راست او دو انگشتر عقیق است. تا این را گفت یکباره به یاد هادی افتادم. با سید و دیگر فرماندهان صحبت کردم. همان روز رفتم و کامیون پیکر شهدا را دیدم. خودش بود. اولین شهید شیخ هادی بود که آرام خوابیده بود. صورتش کمی سوخته بود اما کاملاً واضح بود که هادی است. دوست صمیمی من... بالای سر هادی نشستم و... زار زار گریه کردم.😭 یاد روزی افتادم که با هم از سامرا به بغداد بر می گشتیم. هادی می گفت برای شهادت باید از خیلی چیزها گذشت. از برخی گناهان فاصله گرفت و...❌ بعد به من گفت: وضعیت حجاب در بغداد چطوره؟ گفتم: خوب نیست، مثل تهران. گفت: باید چشم را از نامحرم حفظ کرد تا را از دست ندهیم. بعد چفیه اش را انداخت روی سر و صورتش. در کل مدتی که در بغداد بودیم همینطور بود. تا اینکه از شهر خارج شدیم و راهی نجف شدیم.🔆 @ShahidMohammadHadiZolfaghari ❤️
قرار بود برای تصویربرداری به هادی و دوستان ملحق شویم. 📸 روز یکشنبه نتوانستم به سامراء بروم. هرچقدر هم با هادی تماس گرفتم تماس برقرار نمی شد. تا اینکه فردا یکی از دوستان از سامراء برگشت. سلام کردم و گفتم: چه خبر از بچه ها؟ گفت: برای شیخ هادی دعا کن.🕯 ترسیدم و گفتم: چرا؟ مگه زخمی شده؟ دوست من بدون مکث گفت: نه شهید شده.🕊 همانجا شوکه شدم و نشستم. خیلی حال و روز من به هم ریخت. نمی دانستم چه بگویم. اینقدر حالم خراب شد که حتی نتوانستم بپرسم چطور شهید شده. برای ساعاتی فقط فکر هادی بودم. یاد صحبت های آخرش! من شک نداشتم هادی از شهادت خودش خبر داشت. به دوستم گفتم: شیخ هادی به عشقش رسید. او عاشق شهادت بود...❤️ @ShahidMohammadHadiZolfaghari 🦋
حرف از نحوه شهادت شد. او گفت که در جریان یک انفجار انتحاری در شمال سامراء، پیکر هادی از بین رفته و ظاهراً .😞 روز بعد دوربین هادی را آوردند. همین که دوربین را دیدیم همه شوکه شدیم! لنز دوربین آب شده و خود دوربین هم کاملاً منهدم شده بود.📷 با دیدن این صحنه حتی کسانی که هادی را نمی شناختند، فهمیدند که چه انفجار مهیبی رخ داده.💥 از طرفی تمام دوستان ما به دنبال پیکر شیخ هادی بودند. از هر کسی که در آن محور بود و سوال می کردیم نمی دانست و می گفت: تا آخرین لحظه که به یاد ما می آید، هادی مشغول تهیه عکس و فیلم بود.🎥 من خیلی ناراحت بودم. یاد آخرین شبی افتادم که با هادی بودم... هادی به خودش اشاره کرد و به من گفت: برادرت در یک انفجار تکه تکه می شه! اگر چیزی پیدا کردید در نزدیکترین نقطه به حرم امام علی دفنش کنید. نمی دانستم برای هادی چه باید کرد. شنیدم که خانواده او هم از ایران راهی شده اند تا برای مراسم او به نجف بیایند. سه روز از شهادت هادی گذشته بود. من یقین داشتم حتی شده قسمتی از پیکر هادی پیدا می شود. چون او برای خودش قبر آماده کرده بود... @ShahidMohammadHadiZolfaghari ❤️
سه‌شنبه بود. من به جلسه قرآن رفته بودم. 📖 در جلسه قرآن بودم که به من زنگ زدند. 📞 پرسیدند خانه‌ای؟ گفتم نه. بعد گفتند بروید خانه کارتان داریم.🏡 فهمیدم از دوستان هادی هستند و صحبت‌شان درمورد هادی است، اما نگفتند چه کاری دارند. من سریع برگشتم. چند نفر از بچه های مسجد آمدند و گفتند هادی مجروح شده. من اول حرف‌شان را باور کردم؛ گفتم حضرت ابوالفضل(ع) و امام حسین(ع) کمک می‌کنند، عیبی ندارد. اما رفته رفته حرف عوض شد. بعد از دو سه ساعت، همسایه‌ها آمدند و مادر دو تن از شهدای محل مرا در آغوش گرفتند وگفتند هادی به شهادت رسیده.🕊 @ShahidMohammadHadiZolfaghari ❤️
در محل کار معمولاً موبایل را استفاده نمی کنم. 📱این را بیشتر فامیل و دوستانم می دانند. آن روز چند ساعتی توی محوطه بودم. عصر وقتی برگشتم به دفتر، گوشی خودم را از توی کمد برداشتم. باتعجب دیدم که هفده تا تماس بی پاسخ داشتم! 7⃣1⃣ تماس ها از سوی یکی دوتا از بچه های مسجد و دوست هادی بود. سریع زنگ زدم و گفتم: سلام، چی شده؟ گفت: هیچی، هادی مجروح شده، اگه می تونی سریع بیا میدان آیت الله سعیدی باهات کار داریم.گوشی قطع شد. سریع با موتور حرکت کردم. 🛵 توی راه کمی فکر کردم. شک نداشتم که هادی شهید شده. چون به خاطر مجروحیت هفده بار زنگ نمی زدند؟ در ثانی کار عجله ای فقط برای شهادت می تواند باشد و...به محض اینکه به میدان آیت الله سعیدی رسیدم، آقا صادق و چندنفر از بچه های مسجد را دیدم. موتور را پارک کردم و رفتم به سمت آنها.بعد از سلام و احوال پرسی، خیلی بی مقدمه گفتند: می خواستیم بگیم هادی شهید شده و...دیگه چیزی از حرفهای آنها یادم نیست! انگار همه دنیا روی سرم من خراب شد. با اینکه این سالها زیاد او را نمی دیدم اما تازه داشتم طعم بی برادر بودن را حس می کردم.💔 یکدفعه از آنها جدا شدم و آرام آرام دور میدان قدم زدم. می خواستم به حال عادی برگردم. نیم ساعت بعد دوباره با دوستان صحبت کردیم و به مادرم خبر دادیم. روز بعد هم مقدمات سفر فراهم شد و راهی نجف شدیم.🛫 @ShahidMohammadHadiZolfaghari ❤️
زینب، خواهر بزرگتر شهید ذوالفقاری که دیگر مهار کردن اشک‌ها از کنترلش خارج شده است، می‌گوید: «من سرکار بودم از طرف خواهرم برایم پیامک آمد.📩 زنگ زدم.📞 گفت: می‌گویند هادی مجروح شده، پیش خودم گفتم هرچه هست کمک می‌کنیم خوب می‌شود. درون ذهنم تصور کردم هرشرایطی هم پیش آمده باشد کنارش هستیم. دوباره به من زنگ زدند و گفتند: هادی شهید شده، همان موقع با زانو روی آسفالت افتادم. یک جوری گریه می‌کردم که همه نگاهم می‌کردند. نمی‌توانستم باور کنم می‌خواستم فقط فریاد بزنم دوست داشتم یکجوری پرواز کنم🕊 و پیش هادی بروم. تا بتوانم یک لحظه دیگر ببینمش یا او را درون آغوشم بگیرم. اصلا دیگر نمی‌فهمیدم کجا هستم. همه جا برایم تاریک شده بود.🌌 وقتی به خانه رسیدم دیدم کلی کفش زنانه و مردانه جلوی در است تا آن موقع همه‌اش خودم را دلداری می‌دادم می‌گفتم شاید اشتباه شده. باورش برایم سخت بود. با اینکه گفته بود برای من گریه نکنید برای حضرت زهرا(س) گریه کنید اما دلتنگی امان مرا بریده بود. الان شاید ذره ای کوچک و اندک از غم حضرت زینب(س) را بفهمیم که چقدر سختی کشید‌ه‌اند. ما الان در این شرایط داریم جان می‌دهیم حضرت زینب(س) چطور در آن شرایط تحمل کرده‌اند.» @ShahidMohammadHadiZolfaghari ❤️
هادی در سفر آخری که داشت، خیلی تلاش کرد مادرمان را به نجف ببرد، از پدرمان رضایتنامه گرفت و گذرنامه تهیه کرد🔖 اما سفر فراهم نشد... حالا قسمت اینطور بود که شهادت هادی ما را به نجف برساند. ما در مراسم تشییع و تدفین هادی حضور داشتیم. همه می گفتند که این شهید همه چیزش خاص است. از شهادت تا تشییع و تدفین و... @ShahidMohammadHadiZolfaghari ❤️
خبر پیدا شدن پیکر هادی درست زمانی پخش شد که قرار بود در شب جمعه، یعنی شب اول ایام فاطمیه در مسجد موسی ابن جعفر(ع) تهران برای او مراسم برگزار شود.🏴 همزمان با مراسم، اعلام شد که امروز پنجشنبه، برای شهید هادی ذوالفقاری چهار مراسم تشییع برگزار شده!هادی وصیت کرده بود پیکرش را در سامرا، کاظمین، کربلا و نجف طواف دهند. این وصیت بعید بود اجرا شود. چرا که عراقی‌ها شهدای خود را فقط به یکی از حرمین می‌برند و بعد دفن می کنند. اما در مورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد، ابتدا پیکر او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و بین الحرمین پیکر او تشییع شد. بعد هم به نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد.در تمام حرم ها نیز برایش نماز خواندند! پرچم زیبای ایران نیز بر روی پیکر این شهید، حرف های زیادی با خود داشت.🇮🇷 این که مردم ما، برادران شیعه خود را رها نمی کنند.تشییع هادی در نجف بسیار باشکوه بود. چنین جمعیتی حتی در تشییع علما و فرماندهان دیده نشده بود. مرحوم آیت‌الله آصفی (نماینده مقام معظم رهبری ) هم در نجف بر پیکر هادی نماز خواند. در آخر هم تمام جمعیتی که برای تشییع پیکر هادی آمده بودند برای تدفین به سمت وادی‌السلام رفتند.می‌گویند عراقی‌ها در نجف برای شهدای خودشان تشییع خوبی در حرم‌ها راه‌ می‌اندازند، ولی بعد از آن که می‌خواهند شهید را دفن کنند، همه می‌روند و فقط چند نفر می‌مانند. ولی در تشییع پیکر هادی همه چیز فرق کرد. صدها نفر وارد وادی السلام شدند. خود عراقی‌ها هم از شرکت چنین جمعیتی در مراسم تدفین شهید تعجب کرده بودند. 😳 @ShahidMohammadHadiZolfaghari
قطعه شهدای عراق در نجف، از حرم حضرت امیر(ع) فاصله بسیاری دارد اما مزار هادی به حرم حضرت علی(ع) بسیار نزدیک است.💓 این قبر متعلق به یکی از دوستان هادی بود که او هم قبر را برای مادرش در نظر داشت، اما هادی قبل از اعزام با او صحبت کرد. او هم مادرش را راضی نمود تا مزار را برای هادی قرار دهد.🙏🏻 یکی از دوستانش می‌گفت: هادی در این روزهای آخر، بیشتر شبها و سحرها را  بر سر مزاری که برای خودش در نظر گرفته بود حاضر می‌شد و دعا و نماز می‌خواند. 🤲🏻 دست آخر درست در شب جمعه و شب اول فاطمیه، در همان مزار (کمی جلوتر از قبر علامه سیدعلی قاضی) به خاک سپرده شد. @ShahidMohammadHadiZolfaghari ❤️
هفته بعد یکی از دوستان به مسجد آمد و خبر شهادت او را اعلام کرد. من به اعلامیه او نگاه کردم. تصویر خودش بود اما نوشته بود: شیخ هادی ذوالفقاری. اما من او را به نام می شناختم.🤔 بعدها شنیدم که یکی از دوستان شهید او «ابراهیم هادی» نام داشت و هادی به او بسیار علاقمند بود.💞 خبر را در مسجد اعلام کردیم. همه ناراحت شدند. پیکر هادی چند روز بعد به نجف آمد. همه برای تشییع او جمع شدند. وقتی من در خانه گفتم که هادی شهید شده همه خانواده ما ناراحت شدند. همسرم گفت: می خواهم به جای مادرش که در اینجا نیست در تشییع این جوان شرکت کنم. بسیار مراسم باشکوهی برگزار شد. من چنین تشییع باشکوهی را کمتر دیده ام. پیکر او در تمام حرمین طواف داده شد و اینگونه باشکوه در ابتدای وادی السلام به خاک سپرده شد. از آن روز تا حالا هیچ روزی نیست که در منزل ما برای شیخ هادی فاتحه خوانده نشود. همیشه به یاد او هستیم. لوله کشی آب منزل ما یادگار اوست.💐 یادم نمی رود. یک هفته بعد از شهادت، خوابش را دیدم. در خواب نمی دانستم هادی شهید شده. گفتم: شما کجایی، چی شد، نیستی؟ گفت:الحمدلله به رسیدم ❤️ @ShahidMohammadHadiZolfaghari 🦋
زمانی که هادی شهید شد، چند نفر از طلبه ها آمدند و خاطرات خود را از هادی بیان کردند. یکی می گفت: این عبایی که دارم را هادی برایم خرید، دیگری به نعلین خود اشاره کرد. یکی دیگر از آنها از لوله کشی آب خانه اش می گفت و... هادی برای تأمین هزینه این کارها در نجف کار می کرد. ❤️ @ShahidMohammadHadizolfaghari 🦋
"ناشر" هادی بعد از پایان خدمت چندین کار مختلف را تجربه کرد و بعد از آن راهی حوزه علمیه شد... تابستان سال ۹۱ در نجف گوشه حرم حضرت علی او را دیدم یک دشداشه عربی پوشیده بود و به همراه چند طلبه دیگر مباحثه میکرد🗣 گفتم: هادی خودتی؟!🤩 بلند شد و به سمت من آمد و همدیگر را در آغوش گرفتیم. با تعجب گفتم: اینجا چیکار می کنی؟ بدون مکث و با همان لبخند همیشگی گفت: ✨اومدم اینجا برا شهادت! خندیدم و به شوخی گفتم: برو بابا جمع کن این حرفا رو، درِ باغ و بستن کلیدشم نیست! دیگه تموم شد حرفشم نزن! دو سال از این قضیه گذشت... یکی از دوستان پیامکی برای من فرستاد که حالم را دگرگون کرد📩 نوشته بود: هادی ذوالفقاری از شهر سامرا به کاروان شهیدان پیوست🕊 برای شهادت هادی گریه نکردم چون عقیده داشت فقط باید در عزای حضرت زهرا اشک ریخت، اما خیلی درباره او فکر کردم! چه کار کرد؟ از کجا به کجا رسید؟ چگونه مسیر رسیدن به مقصد را برای خودش هموار کرد؟! در اولین مصاحبه یکی از دوستان روحانی مطلبی گفته جواب این سوالات بود. برای معرفی هادی ذوالفقاری گفت: 🔴وقتی انسان کارهایش را برای خدا و پنهانی انجام دهد خداوند در همین دنیا آن را آشکار می‌کند" هادی مصداق همین مطلب است. او گمنام فعالیت کرد و مظلومانه شهید شد به همین دلیل است که بعد از شهادت شما از هادی ذوالفقاری زیاد شنیده اید و بعد از این بیشتر خواهید شنید! 📢هادی مصداق این شعر زیبا بود: دنبال شُهرتیم و پی اسم و رسم و نام غافل از اینکه فاطمه میخرد🍃 @ShahidMohammadHadiZolfaghari ❤️