eitaa logo
شهید مدافع حرم محمد حسن قاسمی
243 دنبال‌کننده
8هزار عکس
9.3هزار ویدیو
32 فایل
کارشناس بیهوشی و مسئول راه اندازی بیمارستانهای میدانی در سوریه که در حین انتقال مجروحین به بیمارستان حلب در حمله تروریستهای تکفیری به آمبولانس به شهادت رسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
به مناسبت هفدهم اسفند سالگرد شهادت سردار رشید اسلام @ShahidMohammadHasanGhasemi
عارفی وارسته، ایثارگری سلحشور و اسوه ای برای دیگران بود كه جز خدا به چیز دیگری نمی اندیشید و به عشق رسیدن به هدف متعالی و كسب رضای خدا شب و روز تلاش می كرد و سخت ترین و مشكل ترین مسؤولیت های نظامی را با كمال خوشرویی و اشتیاق و آرامش خاطر می پذیرفت.  به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohammadHasanGhasemi
درباره او می گوید: « او انسانی بود كه برای خدا كار می كرد و در عمل از ویژگیهای بارز اوست. ایشان یكی از افراد درجه اولی بود كه همیشه مأموریت های سنگین برعهده اش قرار داشت. مثل مالك اشتر بود كه با خضوع و خشوعی كه در مقابل خدا و در برابر دلاورمردان بسیجی داشت، در مقابله با دشمن همچون شیری غرّان از مصادیق «اشداء علی الكفار، رحماء بینهم »بود. كسی بود كه برای این همه چیز خودش را فدا كرد و از زندگیش گذشت. او واقعاً به امر ولایت اعتقاد كامل داشت و حاضر بود در این راه جان بدهد، كه عاقبت هم چنین كرد. همیشه سفارش می كرد كه دستورات را باید مو به مو اجرا كرد. وقتی دستوری هرچند خلاف نظرش به وی ابلاغ می شد، از آن دفاع می كرد. از زمان طفولیت، روحی لطیف، عبادی و نیایشگر داشت.» به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohammadHasanGhasemi
پدر بزرگوارش میگوید :  « از سن 10 سالگی تا لحظه شهادت در تمام فراز و نشیب های سیاسی و نظامی، هرگز ترك نشد. روزی از یك سفر طولانی و خسته كننده به منزل بازگشت. پس از استراحت مختصر، شب فرا رسید. آن شب را با همه خستگی هایش تا پگاه، به و نیایش ایستاد و وقتی مادرش او را به استراحت سفارش نمود، گفت: مادر! حال عجیبی داشتم. ای كاش به سراغم نمی آمدی و آن حالت زیبای روحانی را از من نمی گرفتی.»  این انسان پارسا تا آخرین لحظات حیات خود، دست از دعا و نیایش برنداشت. را بر همه چیز مقدم می شمرد و قرآن و توسل برنامه روزانه او بود. او به راستی همه چیزش را فدای كرده بود. آن چیزی كه برای او مطرح نبود، خواب و خوراك و استراحت بود. هر زمان كه برای دیدار خانواده اش به شهرضا میرفت، در آنجا لحظه ای از گره گشایی مشكلات و گرفتاریهای مردم بازنمی ایستاد و دائماً در اندیشه انجام خدمتی به بود.  به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohammadHasanGhasemi
خاطره ای از   هر وقت با او از صحبت می‌كردیم لبخند می‌زد و می‌گفت‌: "من همسری می‌خواهم كه تا پشت با من باشد، چون بعد از تازه نوبت است‌." فكر می‌كردیم شوخی می‌كند، اما آینده ثابت كرد كه او واقعا چنین می‌خواست‌. در دیماه سال هزار و سیصد و شصت ازدواج كرد‌. همسر او شیرزنی بود، از تبار زینبیان‌. زندگی ساده و پر مشقت آنان تنها دو سال و دو ماه به طول انجامید. از زبان این بانوی استوار شنیدم كه می‌گفت‌:  "عشق دردانه است و من غواص و دریا میكده سر فرو بردم در اینجا تا كجا سر بر كنم  عاشقان را گر در آتش می‌پسندد لطف دوست تنگ چشمم گر نظر در چشمه كوثر كنم  بعد از جاری شدن خطبه عقد به مزار شهدای شهر رفتیم و زیارتی كردیم و بعد راهی سفر شدیم‌. مدتی در پاوه زندگی كردیم و بعد هم بدلیل احساس نیاز به نیروهای رزمنده به جبهه‌های جنوب رفتیم من در دزفول ساكن شدم‌. پس از مدت زیادی گشتن اطاقی برای سكونت پیدا كردیم كه محل نگهداری مرغ و جوجه بود‌. تمیز كردن اطاق مدت زیادی طول كشید و بسیار سخت انجام شد‌. فرش و موكت نداشتیم. كف اطاق را با دو پتوی سربازی پوشاندم و ملحفه سفیدی را دو لایه كردم و به پشت پنجره آویختم‌. به بازار رفتم و یك قوری با دو استكان و دو بشقاب و دو كاسه خریدم‌. تازه پس از گذشت یك ماه سر و سامان می‌گرفتیم؛ اما مشكل عقربها حل نمی‌شد‌. حدود بیست و پنج عقرب در خانه كشتم‌. بدلیل مشغله زیاد اغلب نیمه‌های شب به خانه می‌آمد و سپیده‌دم از خانه خارج می‌شد‌. شاید در این دو سال ما یك ۲۴ ساعت بطور كامل در كنار هم نبودیم‌. این زندگی ساده كه تمام داراییش در صندوق عقب یك ماشین جای می‌گرفت، همین قدر كوتاه بود‌."  به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohammadHasanGhasemi
از ، برخورد دوستانه او با جان برکف بود. به عشق می ورزید و همواره در سخنانش از این تمجید و قدرشناسی می کرد. می گفت: « من خاک پای بسیجی ها هم نمیشوم. ای کاش من یک بسیجی بودم و در سنگر نبرد از آنان جدا نمی شدم.» وقتی در سنگرهای نبرد، غذای گرم برای می آوردند، سؤال می کرد: آیا نیروهای و دیگر اعضای همرزممان در سنگرها همین غذا را میخورند یا خیر؟ تا مطمئن نمی شد دست به غذا نمی زد. همواره برای رعایت حقوق بسیجیان به مسؤلان امر تأکید و توصیه داشت. او که از کم نظیری برخوردار بود، با برخوردها و صفات اخلاقی اش، در واقع معلمی نمونه و سرمشقی خوب برای و بود و خود به آنچه می گفت، عمل میکرد. عشق و علاقه نیروها به او نیز از همین راز سرچشمه می گرفت. برای مطرح نبود که چکاره است، فرمانده است یا نه. یک رزمنده بود، هم مرد جنگ بود و هم معلمی وارسته. آنچنان با جبهه و جنگ عجین شده بود، که در طول حیات نظامی خود، فرزند بزرگش را فقط شش بار و فرزند کوچکتر خود را تنها یکبار در آغوش گرفته بود. او بسان شمع می سوخت و چونان چشمه ساران در حال جوشش بود و یک آن از تحرک باز نمی ایستاد. او شگفت انگیز بود. حتی جیره و سهمیه لباس خود را به دیگران می بخشید و با همان کم، بود و در پاسخ کسانی که می پرسیدند چرا لباس خود را که به آن نیازمند بودی، بخشیدی؟ می گفت: « من پنج سال است که یک اورکت دارم و هنوز قابل استفاده است! » به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohammadHasanGhasemi
‍ عکس بالا دستنوشته ای از است که در تاریخ 91/12/17 به مناسبت سالگرد شهادت در وبلاگ کلاسی خود با عنوان منتشر کرد. شاید تاثر او از باعث شد که پیکر بی جانش 102 روز در خرابه های بر زمین بماند! به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohammadHasanGhasemi