🌷شهید نظرزاده 🌷
برادرم خیلی #عاشق شهادت بود: حتی یادم است اینقدر عاشق #شهادت بود که کنار یکی از عکس های خودش را هم ب
🌾پسرم #باایمان قوی و علاقه به اسلام و ائمه،از اسلام و کشورش🇮🇷 دفاع میکرد و گوش به فرمان #رهبر بود
🌾همه این خوب بودنها و خالص بودنهایش،بخاطر علاقهاش💖 به سرگذشت داییهای #شهیدش داود و مرتضی کمانی بود
🌾مسیر #شهادت را از داییهایش آموخت
با تمام سختیهای پیش رو در زندگی که عمدهترین آنها از دست دادن همسرم، نداشتن مسکن🏡، نبود منبع درآمد، مشکل تکلم و شنواییام بود، 3 فرزندم رابا #حب_ائمه بزرگ کردم
#شهید_سجاد_زبرجدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠#راز_کانال_کمیل ✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭 3⃣3⃣ #قسمت_سی_وسوم 🔻معنویت ✨تنها صدایی که سکوت مرموز
﴾﷽﴿
📚 #داستان_واقعی
#راز_کانال_کمیل
✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭
4⃣3⃣ #قسمت_سی_وچهارم
🔻عقب نشینی
✨ابراهیم گفت: دیگر کانال، جایی برای ماندن نیست. باید هر جور شده امشب به سمت تپه های دوقلو عقب نشینی کنیم. آن روز هفتاد مجروح بدحال داخل کانال بودند که نمی توانستند به عقب بروند. هنگامی که نیروها در حال پراکنده شدن بودند، نوجوانی کم سن و سال از ابراهیم سوالی عجیبی پرسید: آیا مجروحان نیز می توانند با ما عقب بیایند؟! اگر نتوانیم آنها را به عقب ببریم، سرنوشت آنها چه می شود؟! اگر بعثی ها بیایند، مثل مجروحان قبل، آنها را با تیر خلاص به شهادت می رسانند!؟ همه نفرات بهت زده یکدیگر را نگاه می کردند. هیچ جوابی برای این پرسش نبود.
✨ابراهیم به آن نوجوان گفت: شما به مجروحان کاری نداشته باش، من خودم پیش آنها هستم. آن نوجوان با صلابت خاصی گفت: پس من هم می مانم و از مجروحان تا آخرین قطره ی خونم مراقبت می کنم. تصمیم گیری سختی برای دیگران بود. چهار روز تشنگی، گرسنگی، خستگی و محاصره ی توان همه را بریده بود. یکی دیگر در گوشه ای از کانال گفت: من هم می مانم. بالاخره سالم ترها که می توانستند جان خود را بردارند و از مهلکه نجات پیدا کنند، یک صدا فریاد ماندن سر دادند.
✨ابراهیم که انگار از این تصمیم بچه ها خوشحال شده بود با صدای بلند گفت: همه مرد و مردانه می مانیم و مقاومت می کنیم. بعد مکثی کرد و گفت: ولی بچه ها، شاید تا آخرین لحظه کسی نتواند به کمک ما بیاید. فکر همه چیز را کرده اید؟! آب نداریم، غذا نداریم، مهمات نداریم، شهادت در یک قدمی ماست. آیا شما آماده اید؟! انگار جان دوباره ای به نیروها بخشیده شد. ایثار و مردانگی، فضای کانال را پر از عشق و معرفت کرد. همه می خواستند بر عهدی که بسته بودند وفادار بمانند. اسیران بعثی در فهم این ایثار در تحیر مانده بودند. حتی در کانال، آنهایی که جراحت کمتری داشتند، حاضر به عقب نشینی نبودند. می گفتند: ما اینجا می مانیم و تا زمانی که مجروحان را به عقب نبرده ایم، از اینجا تکان نمی خوریم!
👈 #ادامه_دارد...🖊
📚منبع :کتاب راز کانال کمیل
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
✫⇠#راز_کانال_کمیل
✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭
5⃣3⃣ #قسمت_سی_وپنجم
🔻ایثار
✨هوا تاریک شد. ابراهیم هادی، این بار اذان مغرب را با صدای دلنشین تری گفت. اصحاب عاشورایی سیدالشهداء علیه السلام نیز با معرفتی دیگر اقامه نماز کردند. بچه ها با اینکه تعدادشان کم بود و وضعیت مناسبی نداشتند، باز هم می خواستند به دل دشمن بزنند. اما تنها مانع، نداشتن سلاحی مناسب و مهمات بود. و این شده بود خوره روحشان! همان مقدار سلاحی هم مانده بود، ابراهیم گفته بود برای شرایط خاص نگهداری شود.
✨ابراهیم، بچه هایی که هنور تاب و توان را داشتند را صدا کرد. در تاریکی شب، آن ها را مخفیانه به بیرون فرستاد. به آنها گفت تا در اطراف کانال، شهدا و جنازه های بعثی را بگردند و مهمات، آب و آذوقه ای اگر وجود داشت، به داخل کانال بیاورند. برخی جان خود را در این راه دادند و دیگر به کانال برنگشتند. بعضی مقداری آب و مهمات می آوردند و بعضی از بچه ها که توانایی شان از بقیه بیشتر بود، برای آوردن آب و مهمات، حتی تا نزدیکی نیروهای خودی هم پیش رفتند. آنها به راحتی می توانستند خود را به نیروهای خودی برسانند و دیگر به کانال برنگردند. اما نیروی قدرتمند دیگری در کانال دست و پایشان را بسته بود. وفا و معرفت، چنان با گوشت و خونشان آمیخته بود که پس از تحمل رنج های فراوان، با همان تعداد اندک فشنگی که پیدا کرده بودند، دوباره به کانال بازگشتند و با سختی هایش می ساختند.
✨بچه هایی که برای آوردن مهمات و یا آب و آذوقه، هر از چندگاهی در دل شب به میان کشته شدگان می رفتند، صحنه هایی دل خراش می دیدند که تا مدت ها آزارشان می داد. آنها در بسیاری از مواقع مجبور بودند پیکر دوستان شهیدشان را وارسی کنند تا شاید چند عدد فشنگ و یا قمقمه ای آب بیابند. بعضی وقتها نیز در بین راه مجروحانی را می دیدند که با دست و پاهای قطع شده، دست به دامان آنها می شدند و جرعه ای آب طلب می کردند. در چنین مواقعی شرم و خجالت، خوره ای بود که تا مدت ها به جان بچه ها می افتاد و آنها را ذره ذره آب می کرد.
#ادامه_دارد...🖊
📚منبع :کتاب راز کانال کمیل
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
◆تمام هستی اش ۴ فرزند بود که همه را برای امام زمانش تربیت کرد
●یک مــ🌙ـاه
و ۳ سـ⭐️ـتاره
فدای خورشید شدند
همگی فدایِ #امام_زمانشان شدند
در عاشورای #کربلا
◆خدایا به عظمتِ #مادرِحضرت_عباس قسمت میدهیم، باقی مانده ی غیبت امام زمان عج را، #الساعه و بغتتا ببخشا و نهایتا (طبق کلام امام صادق علیه السلام) نداهایِ ماهِ رجبِ سالِ ظهورش را در #همین_سال در عالم طنین انداز بفرما
✿شهادت #حضرت_فاطمه_ام_البنین (سلام الله علیها) تسلیت باد🏴
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5814216705995440730.mp3
9.58M
مداحی زیبای " مادرای شهید آیه های ایثارند "
🎤با نوای کربلایی #سید_رضا_نریمانی
روز تکریم مادران و همسران شهدا و وفات حضرت ام البنین(ع)
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
15505044895078omxzniI9ME1Vj5lu7Uf2pvHaskBLJ6X.mp3
2.36M
#روضه
#وفات_حضرت_ام_البنین(س)🏴
✮بیا #ام_البنین برگشته زینب
✯ولے افسوس #عباسےندارد😭
🎤🎤مداح: #میثم_مطیعی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh