🌷شهید نظرزاده 🌷
سرش خیلی شلوغ بود،ولی حتما قرآن رو #حفظ میکرد. اگر یه روزوقتش به بطالت میگذشت،خیلی ناراحت میشد،عمیقا
#شهید راه چمنی در بین کودکان #سوری پس از آزاد سازی✌️ شهر از چنگال تروریست ها👹
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
#سالروز_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید راه چمنی در بین کودکان #سوری پس از آزاد سازی✌️ شهر از چنگال تروریست ها👹 #شهید_ابوالفضل_راه_چم
6⃣4⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠سفر راهیان نور
🔰داخل اتوبوس🚎 نشستیم اتوبوس حرکت کرد #آقاابوالفضل دوربین📷 را روشن کرد و گفت: خانم این #عکس را نگاه کن. گفت: ببین این شهید🌷 چقدر شبیه من👥 هست.
🔰دوربین گرفتم و به عکس #شهید نگاه کردم. به آقا ابوالفضل گفتم: واقعا شبیه هم هستید👌 به من گفت: این عکس را به کسی نشان نده❌ و این ماجرا را برای کسی #تعریف_نکن. گفتم: چشم...
🔰گذشت تا چند روز بعد #شهادت آقا ابوالفضل که خانه پدر🏡 آقا ابوالفضل با بقیه خواهر ها و برادرانش جمع بودیم و مشغول نگاه کردن #عکسها و کلیپ های🎞 آقا ابوالفضل بودیم. یاد عکس و آن شهید و #شباهت آقا ابوالفضل به اون شهید افتادم.
🔰عکس📷 را پیدا کردم و به #خواهر آقا ابوالفضل نشان دادم و گفتم: میدانی این کیه⁉️گفت: معلومه ابوالفضله دیگه. گفتم: نه آقا #ابوالفضل نیست🚫 و داستان #جنوب را برایش تعریف کردم.
🔰آقا ابوالفضل 11 اسفند ماه📆 به #سوریه رفت و تحویل سال با من تماس گرفت☎️ در ایام عید که به من زنگ می زد از او پرسیدم: شما هم آنجا #عیددیدنی رفتید که گفت: بله کلی هم از #داعشی ها پذیرایی کردیم😄
🔰سه روز قبل از #شهادتش نیز با من تماس گرفت و به او گفتم: دلمـ💔 برایت تنگ شده و آقا ابوالفضل با #مهربانی پاسخ داد که خانم تو در قدم هایی که من برمی دارم #شریک هستی💞 من جواب دادم که نمی توانی این بار به جای 45 روز 40 روز بمانی و زود برگردی که گفت: امکانش نیست⛔️ اینجا کار زیاد است. #فرودین ماه 1395 بر اثر ترکش خمپاره💥 در #العیس جنوب غرب حلب به فیض شهادت🌷 نائل آمد.
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
#سالروز_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
6⃣4⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 💠سفر راهیان نور 🔰داخل اتوبوس🚎 نشستیم اتوبوس حرکت کرد #آقاابوالفضل دوربین📷
💢عکس شهیدی که به شهید راه چمنی #شباهت داشت و از آن #عکس گرفته بود
شهیدی که #آقا_ابوالفضل بهش شباهت داشت شهید حجت الله رحیمی #خادم الشهدای راهیان نور💫 بود و جالب اینکه وقتی آقا ابوالفضل چنین شباهت👥 را دیده بود و از عکس شهید رحیمی عکس گرفته📸 بود چیزی کمتر از یک ماه از #شهادت شهید رحیمی🌷 می گذشت."
#شهید_حجت_الله_رحیمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهید مدافع حرم، #شهید_روح_الله_صحرایی🌷 خطاب به همسرش: اگر شما #اجازه ندهی من برای جهاد بروم و دیگ
❣عشق یعنی یه #پلاک
🌾که زده بیرون از دل خاک
❣عشق یعنی یه #شهید
🌾با لبهای #تشنه، سینه چاک💔
#پلاک آغشته به خون شهید مدافع حرم روح اله صحرایی🌷
#شهید_روح_الله_صحرایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#حجاب_برتر
🌹چـــــــادر🌹
🍁جانت را که بدهی در راه خدا "#شهید" می نامند تو را
🌿به گمانم اگر #روحت را هم بدهی شاید...!
🍀و مݧ احساس میکنم اینجا و در این سرزمین، دختران زیادی هستند که هر روز پشتِ #سنــــــــگر ِسیاه ِساده ی سنگینِ خود #دفاع می کنند از #نجابتشان...😌😍
🍁و هر لحظه #شهید می شوند🕊 انگار!
☘پس "#شهید_زنده" حواست به #حجابت باشد...☺️
🍂گـــآهی که #چادرت خاکی می شود از #طعنه های مردم شهــــر...😔
🌾یاد #چفیه هایی باش که برای #چــــــــآدرے ماندنت، خونی💔 شدند...
#شهیـد_نظر_میکند_به_وجه_الله😊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 #استاد_رائفی_پور
⏯ #حجاب
💢دختران ایرانی مثل شب عروسیشون #آرایش کرده💄 میان خیابون و این توقع #مردا رو برده بالا
♨️بیشترین آسیبو خود #خانوما میخورن😔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
گفتم بگذار #عروسے ڪنیم یه ذره طعم زندگےروبچشيم بعد حرفِ #رفتن بزن اما #يڪدفعه رفت و پیڪرش برگشت وقت
❣امير مثل خيلي از #تازه_دامادها عاشق زن💞 و زندگياش بود
💥اما درست در زماني كه ميخواستند زندگي #مشتركشان را زير يك سقف آغاز كنند همه داشتههاي دنياييـ🌎 را رها كرد و در اعزام به #سوريه شهيد شد🕊🌷
#شهید_امیر_سیاوشی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📡 #خانواده_متعالی_در_قرن_21 #قسمت_سوم 🔺🔉🔻🔷🔶🔹🔸 استاد پناهیان: برای مقدمه مطلبی رو بگم: 🔹در
❣﷽❣
📡
#خانواده_متعالی_در_قرن_21
#قسمت_چهارم
🔹🌺🔹🔸
استاد پناهیان:
🔷خانواده اگر هم احترام داره ناشی از تعلیمات اهل بیته
ولی رفقا ما با وضعیت مطلوب و
ایده آل از یک خانواده خوب خیلی فاصله داریم؟❌
بهترین تلقی ما از یه خانواده ی خوب در عموم مردم چیه🤔
اینه که دعوا نکنن با همدیگه؟؟
مگه هر خانواده ای دعوا نداشتن خانواده ی خوبین ؟😒
👌شیر رو ازش میشه کره گرفت
خامه گرفت پنیر وسرشیر ودوغ و ماست گرفت،
این همه محصولات داره!!!
✅
خانواده هم خیلی فواید داره
خانواده امر کمی نیست.
فوق العاده اهمیت داره👌
✨خیلی خداوند به موضوع خانواده اهمیت داده✨
حجم عظیمی از "احکام شرعی" رو در خیلی از بخشها خانواده تشکیل میده👌
بنده کمتر توفیق دیدن سریال ها رو دارم اما حتی بوی خانواده خوب از تلویزیون به مشام نمیرسه!
💢خانواده خوب این نیست که "با هم دعوا نکنند" ، طلاق نگیرن ، کنار هم باشن ، دلشون برا هم تنگ بشه!!
حتی گاهی از اوقات بین ما بچه طلبه ها ،البته علما وضعشون خوبه
بین ما طلبه ها جوری باید باشه مردم اصرار داشته باشن دختر به "طلبه" بدن
چون باید پیچیده باشه تو مردم که بگن این طلبه ها خوب زن داری میکنن.😊👌👌👌
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
امام زمان عج_۲۵.mp3
3.24M
#فایل_صوتي_امام_زمان 24
کلــ🔑ــید ظهـــور،
در دستان مـن و تـوست!
🔻با نشسـتنِ ما،
با این پا و آن پا کردنِ ما،
قفـــل ظهــور وا نمی شود.
باید برخیزیم رفیــــق!👆
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
میگفت: رضایت بده تا به #سوریه بروم، میگفتم: اجازه بده #سنت کمی بیشتر شود. میگفت: #شیطان در کمین
🔰پدر شهید که از بدو تولد مصطفی آرزوی #شهادت او را داشته است، میگوید:
💎وقتی مصطفی به دنیا آمد، از خدا برای او #شهادت خواستم. میخواستم خودم را جبران کنم، خودم از قافله عشقـ❣ جا ماندهام😔 در دوران دفاع مقدس به #جبهه رفتم و شهید نشدم و لیاقت شهادت🌷 نداشتم اما پسرم این لیاقت را داشت.
💎من خودم چون در جبهه بودم و همیشه برای #مصطفی از جنگ صحبت میکردم، از زمانی که خودش را شناخت با این #روحیات آشنا بود👌 او یک سال و نیم آموزش میدید 💥اما به خاطر سن و سالش او را اعزام نمیکردند⛔️
💎مصطفی یک هفته📆 و 10 روز خانه نمیآمد، میگفت: «نمیخواهند من را به #سوریه ببرند. من آنقدر در گردان میمانم که #جا_نمانم❌
#شهید_سیدمصطفی_موسوی
#مهندس_شهید
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیـاس 🌸❣ 0⃣7⃣ #قسمت_هفتادم کنار فاطمه سادات نشسته بودم و دلداریش میدادم،😢 همش گر
📚 #رمان
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
1⃣7⃣ #قسمت_هفتاد_ویکم
اون 🌺زینب “سلام الله علیها ”🌺بود که نباید گریه میکرد بر شهادت برادرش 🌴حسین “علیه السلام ”🌴 که نامحرما دورش بودن و صدای گریه هاشو میشنیدن ..
دلم به درد اومده بود از مصائبی که با دیدن هر صحنه از حال این مادر وخواهر به ذهنم میرسید ..😣😢
با چشمانی خیس خیره شدم به عاطفه!😭👀
عاطفه ای که #باصبوری توی چهره اش بیشتر از همه منو میسوزوند ..
آروم آروم اشک میریخت و به چهره ی نرگسی که تو بغلش بود نگاه میکرد،
خواهر عاطفه چند بار سعی کرد نرگس رو از عاطفه بگیره ولی عاطفه محکم بغلش کرده بود و انگار قصد نداشت اونو به کسی بده ..😢
چند دقیقه به تلخی گذشت،
صدای چند مرد میومد، تابوت شهید هادی رو اورده بودند ..
گذاشتنش داخل، مادر هادی به کمک چند خانم خودشو به تابوت رسوند کنارش نشست و از مصیبت دوری پسرش می گفت و بلند بلند گریه میکرد،
یاد ملیحه خانم افتادم،!!!
وای که چه روز تلخی میشد براش، روزی که تابوت عباس رو میاوردن تو خونه ..😞💔
مادر هادی که سه تا پسر داشت اینجوری بر شهادت یدونه از پسراش بی تابی میکرد، ملیحه خانم که عباس تنها پسرش بود، چه بلایی سرش میومد…😥
فکر کردن به شهادت عباس آتشی میشد به دلم که بد جور منو میسوزوند … 😭😣
بلند شدم و تا کنار تابوت، فاطمه سادات رو همراهی کردم ..
ادامه دارد....
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
2⃣7⃣ #قسمت_هفتاد_ودوم
عاطفه هم درحالیکه نرگس تو بغلش بود اومد و کنار🇮🇷 تابوت نشست ..
دستشو به سمت پارچه روی صورت شهید برد و پارچه رو کنار زد تا شاید ببینه صورت یارش رو بعد دوماه دوری و دلتنگی ..😣
تمام صورت عاطفه خیس از اشک بود اما لبخند محوی رو روی لباش نشوند و انگار با چشمهاش با هادی حرف میزد ..
تمام حواسم به رفتارای عاطفه بود ..
نرگس رو گذاشت رو سینه ی هادی وگفت:
_هادی جان، دخترت رو ببین، هادی جان نرگست رو نوازش کن، دست بکش رو سرش .. بزار ببینم
… بزار ببینم براورده شدن آرزومو …😢
دستم رو روی دهنم گذاشتم،
گریه ام با دیدن این صحنه شدت گرفته بود ..😣😭
یاد اون روز افتادم که عاطفه از آرزوش میگفت ..😞
میگفت فقط میخواد یه بار ببینه که هادی نرگس رو تو بغلش میگیره ..
وای که چه تلخ این آرزو به حقیقت پیوست ..
چه تلخ...😭
#اے_سایھ_سرم_تا_ڪھ_تو_رفتے_همسرم
#همش_بهونھ_ے_تو_رو_مےگیره_دخترم
#بجاے_لالایے_روضھ_براش_میخونمو
#دم_بابا_باباش_داره_میگیره_جونمو
.همه گریه میکردن ..😭😭😭😭
با بلند شدن صدای گریه نرگس، خواهرِ عاطفه نرگس رو بغل کرد و برد تو اتاق ..
آتش بدی به دلم افتاده بود ..
آتش دلتنگی برای عباس ..
دیگه طاقت موندن تو اون هوای غریب رو نداشتم..
یکدفعه نگاه👀 اشک آلودم ثابت موند رو سمیرایی که با صورت غرق در اشکش بلند شد 😭و رفت بیرون ..
سمیرا چقدر عجیب شده بود ..چقدر عجیب …
سریع خودمو رسوندم خونه، حالم خیلی بد بود، خیلی ..
رفتم داخل اتاقم و نشستم رو تخت، سینه ام میسوخت از این بغض سنگین ..😢
مامان اومد تو اتاق، نگاه نگرانش رو بهم دوخت و کنارم نشست😨
- حالت خوبه عزیزِ دلم
اشکام باز راهشونو رو گونه هام پیدا کرده بودن، قلبم میسوخت ..
برای نرگسی که چه زود بی بابا شده بود ..
برای عاطفه ای که به اوج امتحانش رسیده بود ..
دیگه نتونستم طاقت بیارم،
خودمو انداختم تو بغل مامان و زار زدم😫😭
ادامه دارد....
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
narimani-navadiha-ir_c7d10.mp3
7.17M
🎵 #صوت_شهدایی
🌴میگفت میخوام برم بشم فدای زینب
🌴یه عمره که شنیدم از غمای زینب
🎤🎤سید رضا #نریمانی
#بسیار_زیبا_و_دلنشین👌👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
باز کن
پنجره چشمت😍 را
دل من #منتظر است
خبر وصل تو💞 را #صبح به گلها گفتم
تاب از قلب گلـ🌺 و باغ برفت
و #خدا هم خندید
خنده مهر خدا #بدرقه_راهت باد🍃
#شهید_حیدر_جلیلوند ❤️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔑کلید دار سیستم صوتی🔊 دبیرستان بود. تا چشم مسئولین را دور میدید با همدستی بقیه دوستانش وارد #نمازخا
#خاطره...
نوجوانی جهادگر✌️
🔹شانزده ساله بود که از طرف دبیرستان به سفر #جهادی رفت🚌 میخواستند برای بهترشدن آبیاری آن روستای #محروم استخر بسازند.
🔸زمین #سفت و سختی بود که باید خیلی انرژی😪 صرف می شد. هرگروه #وظیفه خودش را داشت. خیلی ها کم آورده بودند
🔹اما او خستگی ناپذیر بود و جای #چندنفر کار می کرد؛ کلنگ⛏ می زد،بیل می زد.خاک را از جایی دیگر منتقل می کرد #بمب_انرژی بود.
#ابووصال 📚
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh