شهیداݧ برشهــادت #خنده ڪردند
بہ عطرخود #بهاراݧ زنـــــده کردند
بہ زیرلب بگفتـا #لالـــــہ با خــود
شہیداݧ لالہ را شرمـــــنده ڪردند
#شهید_مرتضی_عطایی
#شهید_رضا_سنجرانی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1_64516265.mp3
3.75M
🎙واعظ: حاج آقا #دانشمند
🔖 راه های جلب برکات در زندگی 🔖
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷❣🌷❣🌷❣🌷 #حاج_حسین_یکتا میگفت: 🌴در عالم رویا به #شهید گفتم: چرا برای ما دعا نمیکنید که #شهید بشیم
🌷از شهدا یاد گرفتم :🔰
🌷از ابراهیم هادی
✅ پهلوانی را ...
🌷از حاج همت
✅ اخلاص را ...
🌷از هادی ذوالفقاری
✅ پاکدامنی را ...
🌷از باکری ها
✅ گمنامی را ...
🌷از علی خلیلی
✅ امر به معروف را ...
🌷از مجید بقایی
✅ فداکاری را ...
🌷از حاجی برونسی
✅ توسل را ...
🌷از مهدی زین الدین
✅ سادگی را ...
🌷از حسين همدانى
✅جوانمردى و اخلاق را ...
🌷با این همه نمیدانم چرا ، موقع عمل که میرسد، شرمنده ام!!!!
شرمنده ........🌷🌷
🌹راه شهدا ادامه دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
Shahat.tartil-joz.06.mp3
7.24M
💿 #ترتیل⇧⇧
◀️ جزء ششم قرآن کریم
🎙 #استاد_شحات_محمد_انور
🔸حجم: ۷ مگابایت
✨التماس دعا✨
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
جزء (6).mp3
4.06M
💿 #تندخوانی⇧⇧
◀️ جزء ششم قرآن کریم
🎙 #استاد_معتز_آقایی
🔸حجم: ۴ مگابایت
✨التماس دعا✨
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰سعادت نداشتم خیلی در معیت #علی_الهادی باشم، 💥اما همان روزها که برای اعزام🚌 تلاش میکرد، چند باری ا
♦️یادی کنیم ازشهید #حضرت_زهرایی مدافع حرم که با زبان #روزه به شهادت🌷 رسید.
🔺شهید #علی_الهادی سید نبودن ولی از طرف #مادر به حضرت زهرا(سلام الله علیها)🌸 میرسن و مادر شریفشون از #سادات علویه هستند
🔻و #شهادت شهید هم به امضای📝 حضرت زهرا(سلام الله علیها) رسیده و در لحظات آخر هم هنگام شهادت🕊 ذکر شریف #یا_زهرا بر زبان شهید که #روزه هم بودن جاری بوده...💔
#شهید_علی_الهادی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
خوشا آنان که دادن #جان .. به جای گریه #خندیدند و رفتند... نگردیدند هرگز گرد باطل🚷 #حقیقت را پسندید
🔹یه روز یکی از بچه های کلاس یه حرکتی کرد که #معلم ناراحت شد، وقتی سوال کرد کی این کار رو کرد، شهید #سجادطاهرنیا گردن گرفت
🔸معلم گوشش رو گرفت و از کلاس #اخراجش کرد۰ دوستاش بهش گفتن چرا گردن گرفتی⁉️ گفت چون اون #پدر_نداشت و نمیخواستم ناراحت بشه❌
#شهید_سجاد_طاهرنیا🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#حتما_بخوانید👇👇 🌸یه شب حسین به #خوابم اومد. #مُهری جهت مَمهور کردن نامه های مردم دستش بود.مهر دقیقا
🍂همزاد #كویرم تب باران دارم
🍃در سینه دلی شكسته💔 پنهان دارم
🍂در دفتر خاطرات📖 من بنویسید
🍃من هر چه كه دارم از #شهیدان دارم
#شهید_حسین_معزغلامی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂همزاد #كویرم تب باران دارم 🍃در سینه دلی شكسته💔 پنهان دارم 🍂در دفتر خاطرات📖 من بنویسید 🍃من هر چ
6⃣7⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠رفاقت برای خدا
🔰رفاقت کردنش واقعا بی نظیر بود👌 بعد از #حسین هیچ کس رو من ندیدم و امکان نداره ببینم که اینجوری #رفاقت کنه. وقتی با کسی، رفاقت👥 رو شروع می کرد، چند تا راه کار داشت.
🔰اول اینکه بعد از چند وقت می گفت: #رفیق، بدی های من رو بگو، اون بنده خدا👤 هم می گفت: من بدی از تو ندیدم❌ که بگم، همش #خوبی دیدم چی بگم؟ حسین ادامه می داد پس من بدی های #تورو می گم
🔰شروع می کرد، #خودمونی این ها رو بهش می گفت اینکار رو نکن🚫 اونجوری لباس #نپوش! با فلانی رفاقت نکن🚷 یا تولد🎁 بچه ها می شد، کسی شلوار لی می پوشید ایشون می رفت #شلوار شیش جیب براش می خرید می گفت این شش جیب بیشتر بهت میاد☺️ اینجوری بپوش.
🔰یک بار یادم هست برای یکی از بچه ها دو تا #پیراهن آستین بلند خرید و بهش گفت پیرهن آستین بلند👔 بپوش!رفاقت کردن ها و محبت کردن های💞 حسین فقط #واسه_خدا بودش
🔰بارها به من پیام می داد📲 می گفتش #دوست_دارم برای خدا😍 می گفتم حالا #برای_خدا رو ننویسی چی میشه⁉️ می گفت نه من باید بهت بگم که بدونی برای خدا دوست دارم😉 برا خودت نیست❌ که دوست دارم.
#شهید_حسین_معزغلامی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸دفعه قبل که آمده بود مجروح💔 شد. تیـ💥ـر خورده بود به #کتف سمت چپش، درست بالای #قلب و بخشی از گوشت تنش را کنده بود😣 بچه ها در تکاپو افتادند که زود به عقب منتقلش🚑 کنند.
🔹 روحیه اش حرف نداشت. #شوخی و جدی گفت: مرا بخواهید عقب ببرید همه تان را می زنم😅 میخواهم تا آخر درگیری کنار بچه ها👥 باشم. زخمش را بستیم. #خون زیادی رفته بود. لبخند می زد و می گفت: چه #درد_شیرینی ...
#شهید_علی_عابدینی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📡 #خانواده_متعالی_در_قرن_21 خانواده موفق.... 💠🔘▪️🔘▪️ #قسمت_سی_و_پنجم استاد پناهیان: رباب ف
❣﷽❣
📡
#خانواده_متعالی_در_قرن_21
🌺خانواده موفق من✌
#قسمت_سی_و_ششم
🔺🔹🔸📎🔗
استاد پناهیان:
🔷برای اصلاح اخلاق در خانواده
ابتدا باید نگاهمون رو نسبت به مفهوم "خانواده" تغییر بدیم.
🌸👆🙄
در جلسات قبل مقداری بحث شد
این جلسه هم ادامه میدیم
💠اگه نگاه در امر ازدواج اصلاح بشه و اشتباهاتی از فرهنگهای دیگر که الان طبیعتا به ما تهاجم دارن وارد شد
یا اشتباهاتی که به مرور زمان در فرهنگ خودمون پدید اومده
اینها اصلاح بشن خیلی از جزییات خودبه خود اصلاح خواهد شد.
✅✔️👆
این روایت پیامبر که شرح آیات قرآنه
چه نکات ظریفی داره
نکته ای که خیلی ما برعکسش فکر میکنیم
🌴رسول گرامی میفرماید؛ مجرداتون رو ازدواج بدید..
(به تعبیری یعنی بزرگتر ها اهتمام بورزند که جوان ها را به ازدواج در بیارن ،
اما گاهی بزرگترا این کار رو نمیکنن😕 ،
تا جوان به زبان بیاره 😞،
اشکالی هم نداره بر زبان بیاد...
👈ولی بهتره بزرگترا وظیفه خودشونو بدونن
این سفارش اسلامی هست که دوست داره حیا و حجاب در زبان و مرام جوان ها باقی بمونه به اونا دستور میده که شما باید اقدام کنید
👌👆🌸
بعد حضرت 3 تا فایده در ازدواج ذکر میکنن که 2 تا از فایده ها اخلاقی هستند
1⃣2⃣3⃣👆
🌸پیامبر اکرم میفرماید:
اگه ازدواجشون بدید،
🔵 اخلاقشون خوب میشه هااا
🔵روزیشون زیاد میشه هااا
🔵جوانمردیشون زیاد میشه هاا
ببینید اینجا فرق بین زن ومرد نیست
2 تا فایده اخلاقی و یک فایده ی مادی
✅ نکته ی بسیار ظریف اینه که حضرت یه جوری دارن این فواید رو بیان میکنن که انگار اثر وضعی طبیعی یا تربیتی ازدواج اینه که آدم اخلاقش خوب میشه
✨☺️😊😘
چجور ؟؟؟
اگه کسی ازدواج کنه روزیش زیاد میشه (این در قرآن هم آمده است )
ولی امروز بعضی ها برعکس فکر میکنن
میگن نداریم ...ازدواج نمیکنیم!
عزیزم کسی که پول نداره باید ازدواج کنه تا پولدار بشه
👆👆🌺✅
"این نتیجه ی بی ایمانی ماست"
خیلی راحت بی رو در وایسی میگه پول نداریم ازدواج بکنیم!
برعکس خدا حرف میزنی!😒
اتکا نمیکنی به خدا؟!
پس ایمان به خدا رو گذاشتی برا کجا؟!
😒👆❓
بعضیا فکر میکنن اگه گاو صندوق پر پول باشه!
تو حساب مملو باشه!
وام ها با بهره های کم دم دست باشه و آماده
بعد بگیم خب الان توفیق داده که ما ازدواج کنیم !!!
😒
خب الان دیر شده که شما ازدواج کنی
الان خدا بهت توفیق داده که "ایمان نداشته باشی.... "
🔹⛔️🔸…🌎
خانوادۀ موفقِ من✌️
#یه_نکته
🔰یه پسری اومد پیشم یه صحبتی داشت
ازش پرسیدم چرا ازدواج نمیکنی؟
گفت بی پولم. پولم کمه. انقدر نیست که بعد از ازدواج بتونم راحت زندگی کنم!
هر موقع حسابی پولدار شدم ازدواج میکنم!
گفتم بنده ی خدا این چه حرفیه میزنی؟😒
بعد از ازدواج آدم وضعیت مالیش بهتر میشه. برو یه تحقیقی بکن و از افراد فامیلت بپرس، ببین وضعیت اقتصادیشون قبل از ازدواج بهتر بوده یا بعد از ازدواج؟؟؟
من خودم یه آماری گرفتم دیدم اکثریت قریب به اتفاق افرادی که ازدواج کردن وضعیت اقتصادیشون بهتر از قبل شده.
خب اگه این قضیه رو پیامبر فرموده و به تجربه هم اثبات شده، تو چرا نگران بعد از ازدواجت هستی؟؟؟
⁉️
هیچی دیگه کلی باهاش صحبت کردم، بعد از چند وقت رفت ازدواج کرد!
👏🏻👏🏻
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
امام زمان عج_۶۳.mp3
2.47M
#فایل_صوتي_امام_زمان 57
زود، دیــــر می شود❗️
صدایی هر روز، تو را می خواند!
صدایِ کسی که راهِ آسمان را میشناسد!
بدون او در هیاهوی زمین، گُم شده ای!
دیر میشود...
او منتظر برگشتن توست👆👆
#اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجـ 🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹زیباترین و ماندگارترین👌 چیزی که از ایشون یاد گرفتم #بخشنده بودن و گذشت بود... 🔸ایشون خیلی راحت از
🌙 هر چند که جای خالی ات
سر #سفره_افطار ...
آرام و قرار را از دل می رباید!
اما مبارکت باشد
این هم سفرگی
با #مولایت!
#سرباز_حسین ...🍃
#شهید_روح_الله_کافی_زاده🌺
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا💖 #قسمت_هجدهم8⃣1⃣ 🍂ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺑﻪ ﮔﺮﻣﯽ ﺳﻼﻡ ﻭ ﻋﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩ، ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺎﺩﺭ
📚 #از_داستانهای_نازخاتون
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا💖
#قسمت_نوزدهم9⃣1⃣
🍂– ﺑﻠﻪ؟
– ﺑﺒﯿﻦ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﭼﮑﺎﺭﺕ ﺩﺍﺭﻩ؟
ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺭﻭﯼ ﺟﺎﻧﻤﺎﺯ ﻧﺦ ﻧﻤﺎ ﻭ ﮐﻬﻨﻪ ﺍﺵ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﺴﺒﯿﺢ ﻣﯿﮕﻔﺖ. ﻫﻮﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﻋﺮﻕ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ. ﺑﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﻧﺸﺴﺘﻢ: ﺳﻼﻡ. ﮐﺎﺭﻡ ﺩﺍﺷﺘﯿﺪ؟
🍁ﺳﻼﻡ . ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ … ﺭﺍﺳﺘﺶ …
ﺗﺴﺒﯿﺢ ﻓﯿﺮﻭﺯﻩ ﺍﯼ ﺭﻧﮕﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﻔﺸﺮﺩ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﻋﻘﯿﻖ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﻣﯽ ﭼﺮﺧﺎﻧﺪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﮔﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ !
– ﻋﺮﺿﻢ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺘﺘﻮﻥ ﮐﻪ …
ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﻋﺮﻕ ﺍﺯ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﮔﺮﻓﺖ. ﺳﺮﺥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ: ﺧﺎﻧﻢ ﺻﺒﻮﺭﯼ! ﺍﻻﻥ ۶ﻣﺎﻫﻪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺘﻢ.
🍂ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺳﺎﻝ ﺩﻭﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﻣﺪﺍﺭﺱ، ﻭﻟﯽ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺑﺎ ﺳﺎﻻﯼ ﻗﺒﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺷﺖ؛ ﭼﻮﻥ ﺑﯿﻦ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﯼ۱۴ - ۱۵ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﯾﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺑﻮﺩ، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﻣﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﯾﺎﺩ ﺑﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﺷﻤﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺩﯾﺪ.
🍂ﻣﮑﺚ ﮐﺮﺩ، ﺁﺏ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻟﮑﻨﺖ ﮔﻔﺖ: ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﺮ ﻣﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﺗﻮﺭﺟﯽ ﺯﺍﺩﻩ ﻭ ﺍﺯﺷﻮﻥ ﺣﺎﺟﺖ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ، ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ …
ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺻﺎﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ … ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﯾﺪ … ﺑﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ … ﺑﯿﺎﯾﻢ ﺧﺪﻣﺘﺘﻮﻥ …
🍁ﻣﻐﺰﻡ ﺩﺍﻍ ﮐﺮﺩ. ﺍﺯ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ! ﺻﺪﺍﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺷﻤﺎ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯾﺪ؟ ﻣﮕﻪ ﻣﻦ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﻤﻪ؟ ﺍﺻﻼً ﺑﻪ ﭼﻪ ﺣﻘﯽ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﺭﻭ ﺍﻭﻧﻢ ﺗﻮﯼ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺰﻧﯿﺪ؟ ﺍﻻﻥ ﻣﺜﻼً ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺑﺮﻡ ﺑﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﭼﯽ ﺑﮕﻢ؟
– ﻣﻦ … ﻣﻦ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻗﺼﺪ ﺑﺪﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ ! ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﻃﺒﻖ ﺳﻨﺖ ﻫﺎ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﻢ !
– ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺗﻮ ﺳﻦ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺭﺳﻢ ﻧﯿﺴﺖ !
– ﻣﻦ ﺣﺎﺿﺮﻡ ﺗﺎ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺷﻤﺎ ﺑﺨﻮﺍﯾﻦ ﺻﺒﺮ ﮐﻨﻢ !
🍂ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﻗﺎﯼ ﻣﺤﺘﺮﻡ! ﺍﻭﻻ ﻣﻦ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﺩﻭﻣﺎ ﺍﮔﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺑﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﮕﯿﺪ. ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺮﻭﻡ. ﺻﺪﺍﯼ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﯿﺪﻡ: ﺧﺎﻧﻢ ﺻﺒﻮﺭﯼ ! ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ … ﻟﻄﻔﺎ …
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا💖
#قسمت_بیستم0⃣2⃣
🍂ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺑﻮﺩﻩ ! ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺍﻩ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ . ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﮔﻮﻝ ﺑﺰﻧﻢ؛ ﺳﯿﺪ ﺁﺩﻡ ﺑﺪﯼ ﻧﺒﻮﺩ . ﺩﺭﻭﺍﻗﻊ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻋﻼﻗﻪ ﺭﺍ ﺟﺪﯼ ﻧﻤﯿﮕﺮﻓﺘﻢ . ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﺩﻭﻃﺮﻓﻪ ﺑﺎﺷﺪ . ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻡ؛ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺩﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺳﻨﻢ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ .
🍁ﺑﺎﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ: ﭘﺴﺮﻩ ﻧﺎﺩﻭﻥ! ﺍﻻﻥ ﺑﺮﻡ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﮕﻢ ﺗﻮ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺯﻡ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﻥ؟! ﺍﻭﻧﻢ ﮐﯽ؟ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻣﺪﺭﺳﻪ؟ ﺍﺻﻼ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯽ ﯾﻪ ﻃﻠﺒﻪ ﮐﻢ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻝ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ؟ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﮐﻪ ﻣﺘﺎﻫﻞ ﺑﺎﺷﻪ! ﺍﺻﻼ ﻧﮑﻨﻪ ﺯﻥ ﺩﺍﺭﻩ؟ …
🍂ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﻬﯿﺐ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻗﺼﺪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺭﺳﻤﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ! ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ … ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ … ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻡ ﮔﺮﻓﺖ . ﺑﻪ ﻋﮑﺲ ﺷﻬﯿﺪ ﺗﻮﺭﺟﯽ ﺯﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﻗﺎ ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ! ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻨﻮ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ … ﺧﻮﺩﺕ ﭼﺎﺩﺭﯾﻢ ﮐﺮﺩﯼ … ﺣﺎﻻ ﻫﻢ ﺳﯿﺪ ﺭﻭ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﻣﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ . ﺁﺧﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ؟ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺳﻦ ﮐﻢ؟ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻦ؟ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻦ؟ ﻧﮑﻨﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻪ؟ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ؟ ﺍﯾﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺳﺖ …
🍁ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺮﺩ . ﻗﻀﯿﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﻧﮕﻔﺘﻢ . ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺗﻤﺎﻣﺶ ﮐﻨﻢ . ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻧﺮﻓﺘﻢ؛ ﺯﻧﮓ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩ ﺭﻓﺘﻢ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ . ﺩﯾﺪﻡ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯﺧﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ . ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﭘﻬﻦ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﺩﻡ: ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ …
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh