🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸وقتی #پدر شهید رضا کارگربرزی خاطره ای از سفر پدرش با پای پیاده👣 از کرمان به #کربلا را تعریف می کرد،
#ای_شهید
🔴این روزها عجیب #دلم
به سیم خاردار های دنیــ🌍ـا!
#گیر کرده است...
دستم را بگیر😔
#شهید_رضا_کارگر🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#ای_شهید 🔴این روزها عجیب #دلم به سیم خاردار های دنیــ🌍ـا! #گیر کرده است... دستم را بگیر😔 #شهید_رضا
4⃣7⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 الطاف الهی
🔰قرار شد برای #ازدواج💍 برویم پیش یکی از اساتید من برای #مشاوره، آن استاد تا فهمید هر دوی ما دانشجو هستیم و رضا هم کاری نداره🙁 گفت: اصلا به صلاح نیست ازدواج کنید رضا گفت: اینها حرف #اسلام نیست🚫
🔰بعد هم گفت: من کسی را میشناسم که خیلی خوب #استخاره میگیرد. من هم گفتم : هرچی بیاد قبول✅ آن آقا وقتی استخاره گرفت، گفت: #خوب آمده😍 فقط هر چی می گم یاد داشت📝 کن
🔰بسیار بسیار خوب و #مبارک بوده و شما را به خیرات و برکات عظیم👌 نزدیک خواهد کرد که در راس آن رضا و #قرب_الهی است. محکم و استوار باشید✊ و به خاطر سختی ها و حرف ها و #تنهایی ها ، این نعمت را از دست ندهید📛
🔰وقتی مدتی بعد صاحب خانه 🏡شدیم، رضا گفت: دیدی صبر کردیم و نعمت هایی که #خدا بهمان وعده داده بود یکی یکی دارد به ما عنایت می کند😍 #بچه_هامون ، شغل ، خانه و...
اما بزرگترین نعمت خدا به ما #شهادت_رضا بود ...
به نقل از: همسر بزرگوار شهید
#شهید_مدافع_حـرم
#شهید_رضا_کارگر🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
صفحہ ۳۴ استاد پرهیزگار .MP3
867.6K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه بقره✨
#قرائت_صفحه_سی_وچهارم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰ماجرای جالب گفتوگوی شهید #محمدخانی با تکفیریها 🔸یکی از بیسیمهای📞 تکفیریها افتاد دست ما. سریع
🔸هیچ وقت نگفت #ریشت را تیغ نزن، آهنگ🎶 گوش نکن، یا شلوار پاره نپوش ...❌ اگر با او میگشتی #نماز اول وقتخوان میشدی، ناخودآگاه؛
بدون این که یک کلمه به تو بگوید،
#غیبت نمیکردی.
🔹هر وقت قرار بود ببینمش از روز قبل ریشهایم را #تیغ نمیزدم😅 و لباس #سنگین میپوشیدم، بس که حضورش #موثر بود👌
📚منبع:کتاب عمار حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸هیچ وقت نگفت #ریشت را تیغ نزن، آهنگ🎶 گوش نکن، یا شلوار پاره نپوش ...❌ اگر با او میگشتی #نماز اول
#عاشقانه_شهدا
💖خندید و گفت:
(دیدی بالاخره به دلـــ❤️ــت نشستم!)
زبانم بند آمده بود😅، من که همیشه #حاضر_جواب بودم و پنج تا روی حرفش میگذاشتم و تحویلش میدادم لال شده بودم🙊
💖خودش جواب خودش را داد:
(رفتم #مشهد یه دهه متوسل شدم حالا که بله نمی گی امام رضا از توی دلم بیرونت کنه😢، پاکِ پاک✨ که دیگه به یادت نیوفتم.
💖نشسته بودم گوشه #رواق که سخنران گفت: اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست، #خیر کنن و بهتون بدن نظرم عوض شد😍 دو دهه دیگه دخیل بستم که برام خیـر بشی💞
💖حالا فهمیدم الکی نبود که یه دفعه نظرم عوض شد↪️ انگار دست #امام علیه السلام بود و دل من☺️😍...
📚 گزیده ای از #کتاب_قصه_دلبری زندگی نامه شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسر
#شهید_محمدحسین_محمدخانی #شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_3438779.mp3
4.04M
🔻ختم چله کلیمیه
💐قرائت زیارت آل یاسین بہ نیابت از شهدا
👈جهت تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان(عج)
🌱 سَلامٌ عَلےٰ آلِ یٰاسینْ ...
🌹 #روز_بیست_ونهم
🌹 #التماس_دعا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#فرازی_از_وصیت 3⃣1⃣ 💢قسمتی از وصیت نامه #شهید_حسن_غفاری ⚜آری! این است وعده الهی، #بازگشت همه به س
#فرازی_از_وصیت 4⃣1⃣
💢قسمتی از وصیت نامه
#شهید_مرتضی_عبداللهی
⚜دوست دارم اگر #شهید شدم؛ پیکری نداشته باشم ❌
⚜از ادب دور است که در پیشگاه #سیدالشهدا با تنی سالم و کفن پوش محشور شوم😔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 🔻 #استاد_پناهیان * #لذت_آغوش_خدا.... * 42 💕◈•══•💞•══•◈🌷 #مدیریت_رنج_ها 41 🌺 «این دستور
❣﷽❣
🔻 #استاد_پناهیان
* #لذت_آغوش_خدا.... * 43
💕◈•══•💞•══•◈🌷
#مدیریت_رنج_ها 42
"علامتِ عاشقی"
🌺 یک عبد و بندۀ خدا، از دستور شنیدن و سختی کشیدن در راه اطاعت از دستورات خدا لذّت میبره.😊
- یه سؤال؟
ما همش فکر میکنیم که علاقه نداریم که سختی بکشیم.
🔹 همچین احساسی رو نداریم. چیکار کنیم؟😔
* چرا عزیزم، این احساس توی وجودت هست.
برای اینکه این احساس رو به خوبی درک کنید یه مثالی رو تقدیم میکنیم:
🌺 فرض کنید امام زمان (ارواحنا فداه) ظهور کردن و همۀ فرمانده هاشون رو توی یه خیمه ای جمع کردن؛
و فرض کنید که شمام توی خیمۀ حضرت هستید.😌
💖 امام (ع) به تک تک فرمانده هاشون دستوراتی رو میدن و اونا میرن تا دستورات حضرت رو انجام بدن.
فقط شما میمونی و امام....💞
🔸 هر چی نگاه میکنی که آقا یه دستوری هم به شما بدن، اما دستور نمیدن.
🔶بعد به آقا میگی: آقا جان به منم یه دستوری بدید خواهش میکنم...
💢 اونوقت اگه امام بفرماید: نه عزیز دلم شما راحت باش... نمیخواد سختی بکشی...
شما با خودت میگی یعنی من انقدر بد بودم که آقا منو لایق ندونست که بهم دستور بده؟!😔
آقا من بدون دستور شما میمیرم...😭
با نگاه های ملتمسانه از آقا میخوای که بهت دستور بده...
🔹اصلا دِق میکنی اگه مولا بهت دستور نده...
درسته؟
- بله همینطوره.
🔶 صبر کن ببینم؛ چی شد؟
شما که ظاهراً از دستور شنیدن خوشت نمی اومد؟!
چی شد پس؟😌
نه دیگه اینجا فرق میکنه....
«اینجا پای عشقِ به مولا در میون هست...»
💓💖🌷💗
اتفاقاً از امام درخواست میکنی که سخت ترین دستوراتش رو به شما بده. درسته؟😊
- بله حتما!✅
🔶 کسی که عاشق خداوند متعال هم باشه، دوست داره در راه خدا سختی بکشه.
چون «علاقۀ به سختی کشیدن، علامتِ عاشقی هست»...
#عاشق_واقعی
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مهندسی فکر_7.mp3
9.13M
#مهندسی_فکر 7
🔸ابدیّتی که پیشِ روی ماست ؛
محال است، به سعادت و آرامش، ختم شود ؛
مگر اینکه، ابزارش را همینجا کسب کرده باشی!
🔹اولین و مهم ترین قدم، در تحصیلِ ابزار سعادت ابدی ؛
#تفکر صحیح و سالم است!
🌐 افکار تو، کجا دور میزند؟
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥 #کلیپ/عکس 💢زمین همچون قفس می ماند برای کسانی که اهل آسمانند 🕊 #شهید_جهاد_مغنیه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNaza
شهید به قلبت❤️ نگاه می کند...
اگر جايی برايش گذاشته باشی
می آيد، #می ماند، لانه می کند😍
تا #شهیدت_کند...🕊
🔸یار را #عاشق شوی
🔹آخر شهیدت می کند🌷
#آرزوی_شهادت
#شهید_جهاد_مغنیه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #کتاب_عارفانه 💖(فوق العاده زیبا) #خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری #قسمت_پنجاه_وهشتم 8⃣5⃣ « دوران جها
❣﷽❣
#کتاب_عارفانه 💖(فوق العاده زیبا)
#خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری
#قسمت_پنجاه_ونهم 9⃣5⃣
"خبرشهادت"
✅ راوی:مادر شهید
سه ماه بود که احمد به جبهه رفته بود.
به جز یکی دوتا نامه✉️،
دیگر از او خبر نداشتیم.نگران احمد بودم...
به بچه ها گفتم :
خبری از احمد ندارید❓من خیلی نگرانم.
یک روز دیدم رادیو مارش
عملیات پخش می کند.
نگرانی من بیشترشد.ضربان قلب من شدیدتر شده بود...
مردم از خبر شروع عملیات خوشحال بودند اما واقعا هیچ کس نمی تواند حال و هوای مادری که از فرزندش بی خبر است را درک کند.
همه می دانستند احمـد بهترین و کم آزارترین فرزند من بود.
خیلی اورا دوست داشتم...
حالا این بی خبری
خیلی من را نگران کرده بود.
مرتب دعا می خواندم و به یاد احمد بودم.
تا اینکه یک شب درعالم خواب دیدم
کبوتری سفید🕊 روی شانه ی من نشست.
بعد کبوتر دیگری🕊 درکنار او قرار گرفت و هردو به سوی آسمان پرکشیدند...
حیرت زده از خواب پریدم،نکند که این دومین پرنده؛
نشان از دومین شهید خانواده ی ماست⁉️❗️
اما نه ان شاءالله احمد سالم برمیگردد...
دوباره خوابیدم.این بار چیز،عجیب تری دیدم.
این بار مطمئـن شدم که دیگر پسرم را نخواهم دید...در عالم رویا مشاهده کردم که
#ملائکـه_ی_خدا به زمین آمده بودند‼️
هودج یا اتاقکی زیبا که در روزگار قدیم توسط پادشاهان از آن استفاده می شد در میان دستان ملائکـه است.
آن ها نزدیک ما آمدند و پسرم احمد علی را در آن سوار کردند.
بعد هم همه ملائک به همراه احمد به آسمان ها رفتند...
روز بعد چندنفر از همسایه ها به خانه ی ما آمدند و سراغ حسیـن آقا را می گرفتند‼️
گویا شنیده بودند که شهیــد محلاتی شهیــد شده و فکر می کردند حسین آقا همراه ایشان بوده...
من می گفتم حسیـن آقا در خانه است من ناراحت احمد علی هستم...
آن روز مادر شهـید جمال محمدشاهی را دیدم.
این مادر گرامـی را از سال ها قبل درهمـین محله می شناختم.
ایشان سراغ احمد علی را گرفت.گفتم :
بی خبرم..
نمی دانم کجاست.
سیـده خانم مادر شهیدجمال،هم رویای عجیبی دیده بود که بعدها برایم تعریف کرد.
ایشان گفت:
در عالم خواب به نماز جمعه ی تهران رفته بودیم .
آن قدر جمعیت آمده بود که سابقه نداشت...
بعد اعلام کردند که #امام_زمان(عج)🌹
تشریف آوردند و می خواهند به پیکر یکی از شهدا نماز بخوانند‼️
من به سختی جلو رفتم .
وقتی خواستند #نام_شهـید را بگویند خوب دقت کردم .
از بلند گو اعلام کردند:
" #شهیـد_احمد_علـی_نیـری"
خلاصه همان روز بود که دیدم رفت و آمد در اطراف خانه ی ما زیاد شده.
پسرم مرتب می آمد و می رفت...
ظهر بود که از اخبار شنیدیم هواپیمای حامل شهیـد محلاتی مورد هدف قرار گرفته و ایشان به شهادت رسیدند.
و بعد هم آمدند منزل ما و خبر شهادت
"احمد علی" را اعلام کردند.
مراسم تشیع و تدفین و ختم احمد با حضور حضرت آیت الله حق شناس و عباراتی که ایشان در وصف پسرم فرموندند خیلی عجیب بود...
بعد از اینکه حضرت آقا این حرف ها را زدند دوستان احمد هم آمدند و کراماتی که از او دیده بودند نقل کردند...
عجیب اینکـه پسر من در خانه که بود یک زندگی #بسیار_عادی داشت.
اما هیـچ گاه از او #مکروه ندیدم؛چه رسد به #گناه🚫...
احمد رفت،اما می دانستم که اهل این دنیا نبود او در این جهـان ماندنی نبود.
او هر لحظه آماده ی رفتن بود.خدا هم او را در جوانی به نزد خود برد...
بعد از احمد تمام آنچه از او مانده بود را جمع کردیم .
چندین جلد کتاب📚 بود که همه را به حوزه ی قم تحویل دادیم...
یکی از علما می گفت:
این کتاب ها برای چه کسی بوده ❓
این ها حتی برای طلبه ها سنگین است!
#ادامه_دارد...
📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی
تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_5051009693330178061.mp3
9.34M
🍂شهیدارو کجا ما می شناسیم 😔
🍂شهیدارو #شهیدا می شناسن 💔
🎧 حاج مهدی #سلحشور
#فوق_زیبا👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5987819962704593648.mp3
2.85M
🎧 فایل صوتی
🎙واعظ: حاج آقا #دانشمند
🔖 نون و چوب🔖
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#کلام_شهید درمڪتب ما #شهادت مرگی نیست ڪه دشمن برما تحمیل ڪند، شهادت مرگ #دلخواهی است ڪه مبارز مجا
🔹چند ماهی از رفتن #علی گذشت که درد بر بانو مستولی شد و گویا نوید آمدن #فاطمه را می داد😍 آمبولانس🚑 برای رساندن او به بیمارستان آمد. پدر و #مادرعلی و بانو راهی بیمارستان شدند.
🔸پدر در همه طول مسیر #حضور علی را حس می کرد و گویا او سوار بر لندکروزی🚗 که همیشه با آن می آمد، حالا هم آمده است تا #بانویش تنهایی را حس نکند❌ او جلو می رود و راه را باز می کند و آمبولانس به دنبالش.
🔹پدر می گوید شاید اگر در آن لحظات از #بانو سوال می کردم که آیا تو هم او را حس می کنی: بگوید آری☺️ من علی را دیدم که #لبخند می زند و برایم دعا می کند♥️
#شهید_علیرضا_موحددانش
#سالروز_شهادت 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh