4_5870780231282853042.mp3
3.31M
🎧 فایل صوتی
🎙واعظ: حاج آقا #مومنی
🔖 زیارت از راه دور 🔖
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰شهادت با لباس #رفیقِ_شهید 🍂وقتی خبر شهادت #محمودرضا بیضائی به اکبر شهریاری رسید خودش را بالای سر م
🌴بعد از شهادتش🌷 سپردم همه جا را دنبال #وصیتنامه اش گشتند. حتی توی وسایلی که در سوریه جامانده بود اما وصیت نامه ای در کار نبود❌ تنها چیز مکتوبی📝 که از او موجود است همان نامه ای💌 است که برای #همسرش در شب شهادت امیر المومنین (ع) نوشته بود
🌴این وصیتنامه را بعد از #شهادتش منتشر کردم. محض اطمینان، یکبار از همسرش💞 درباره وصیتنامه سوال کردم. گفت: یک بار در خانه🏡 درباره ی وصیتنامه از او پرسیدم، پوستر #شهیدهمت را نشان داد و گفت: وصیت من این است، #محمودرضا پوستری از حاج همت در اتاق کوچکش روی کمد وسایل شخصی اش چسبانده بود، روی این پوستر، زیر تصویر حاج همت این فراز از وصیت نامهاش نوشته شده بود:
📜با #خدای خود پیمان بسته ام تا آخرین قطره خونم❣ در راه حفظ و حراست از #انقلاب_الهی یک آن آرام و قرار نگیرم✊
راوی:برادرشهید
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✿سلام علیکم
⭕️به مناسبت فرارسیدن ایام عزاداری #پیامبراکرم_و_کریم_اهل_بیت و
#امام_رضا(علیهم السلام)
هیئت محبان جواد الائمه(علیه السلام)مراسم عزاداری به مدت #پنج_شب برگزار میکند.
⭕️لذا در صورت تمایل به #مشارکت در برگزاری هیئت و اطعام عزاداران لطفا وجه هدیه خود را به
💳شماره کارت 6037/7011/5677/9453
#علیرضا_دهقان بانک کشاورزی واریز نمایید✅
👈ضمنا لازم به ذکر است چنانچه وجوهات به حدنصاب برسد👌 وجه باقی مانده صرف مجالس و #امورات_دیگر هیئت خواهد شد.
#نذرتان_مقبول🙏
🗓تاریخ مراسم
از پنجشنبه ۲آبان بمدت۵شب
⏰ساعت۱۸
🚪مکان:مشهد؛ حجاب۲۱بیت #شهیدنظرزاده (علامت پرچم)
🌷برادران و خواهران🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
May 11
🌷شهید نظرزاده 🌷
✅ #برق_نگاه_شهدا 🌸خوب که به #چشمانش نگاه کنی در #برق نگاهش میبینی خیلی حرف دارد... حرف هایی از جن
اگر احمد #دوباره زنده شود
باز هم به او خواهم گفت که
👈برو
و در راه #حضرت_زینب (ع)
فداکاری کن♥️
این رسم #عاشقی
برای اهل بیت💫 است....
❣مادر شهید مشلب❣
#شهید_احمد_مشلب🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
صفحہ ۸۳ استاد پرهیزگار .MP3
988.8K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه نساء✨
#قرائت_صفحه_هشتاد_وسوم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔰مدت زمان زیادی نیست که در صف شهدای مدافع حرم سوریه🌷 نام #تیپ_فاطمیون شنیده میشود.
♦️گروهی خودجوش✊ که با رسیدن خبر تجاوز تکفیریها به حرم سیده عقیله #حضرت_زینب(س) به سمت سوریه رهسپار شدند. با بازگشت اولین پیکرهای⚰ شهدای مدافع حرم تیپ فاطمیون🌷 تعدادی زیادی از جوانان #افغانستانی برای رفتن به سوریه اعلام آمادگی کردند. همین امر موجب شد که مدتی بعد تیپ فاطمیون به #لشکر ارتقا یابد. فاطمیون امروز در مبارزه با تکفیریها👹 در صف نخست جنگ ایستاده👥 است.
♦️ #سپاه_محمد(ص) اولین هسته تیپ فاطمیون است. نام «فاطمیون» به این دلیل انتخاب شد که این تیپ در ایام #شهادت حضرت زهرا(س)🏴 شکل گرفت. همچنین بچهها میگفتند چون حضرت زهرا(س) #غریب بود و در غربت شهید شد😔 و ما هم در سوریه غریب هستیم، نام #فاطمیون برازنده است.
♦️همه رزمندههای تیپ، #افغانستانی هستند؛ عدهای از خود افغانستان و عدهای هم از افغانستانیهای مقیم #سوریه هستند. افغانستانیهای مقیم سوریه در همان اطراف زینبیه زندگی میکردند🏘 و جمعیتی در حدود ۱۵ تا ۱۶ هزار نفر داشتند که بعد از حمله تکفیریها، چیزی حدود #پنج_هزار نفر ماندند و از حرم دفاع کردند👊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🥀گر #تو را با ما تعلق نیست ما را شوق😍 هست 🌾ور تو را بی ما #صبوری هست ما را تاب💓 نیست #مصطفی_جان چ
♥️یاد کسی که سوے
🌼حرم #پر کشید و رفت🕊
♥️از قید و بند #عشق زمینی
🌼رهید و رفت...
♥️ققنوس هم به اوج
🌼پرش #غبطه می خورد
♥️با بالهای عرشی
🌼 #عشقش پرید و رفت
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
♥️یاد کسی که سوے 🌼حرم #پر کشید و رفت🕊 ♥️از قید و بند #عشق زمینی 🌼رهید و رفت... ♥️ققنوس هم به اوج
2⃣9⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔻 #حاج_قاسم_سلیمانی:
🔰در دیرالعدس صدای خیلی برجستهای شنیدم، می دونید #سیدابراهیم صداش خیلی مردونه بود، مثل داش مشتیای تهران. پشت بی سیم📞 نمی دونستم سیدابراهیم کیه‼️ پشت بی سیم با #حسین_بادپا حرف میزد.
🔰پرسیدم: این کیه که با صدای کلفت و #مردونه صحبت می کنه؟ این جوون تهرانی از کجا اومده و چطوری در #فاطمیون جا گرفته⁉️
🔰صبح که بچه ها از #دیرالعدس برگشتن خواستم سیدابراهیم رو ببینم. جوون #لاغر و نحیفی👤 رو نشون من دادند و گفتند: این سید ابراهیمه! گفتم: فکر میکردم با یه آدم قد بلند و #چهارشونه مواجه میشم!
🔰جوون تو دل برویی بود، آدم از نگاه کردنش #لذت می برد😍 من واقعا #عاشقش بودم. چون این جوون رو راه ندادیم بیاد سوریه، رفت #مشهد و در قالب #تیپ_فاطمیون به اسم افغانستانی ثبت نام کرد و خودش رو به اینجا رسوند.
🔰زرنگ به اون می گن. زرنگ به ما و امثال ما و کسای دیگه نمی گن❌ زرنگ اون فردی نیست که به دنبال جمع کردن #مال و گول زدن مردمه، زرنگِ با ذکاوت کسیه که این #فرصتا رو این گونه به دست میاره و بالاترین بهره رو میبره. به این میگن زرنگ و انسان با ذکاوت👌
💠إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ.
⚜خداوند کسی رو که در راهش #جهاد می کنه دوست داره.
🌈اگر کسی رو #خدا دوست داشته باشه، محبتش رو، عشقش♥️ رو و عاطفه ش رو در دل ها پراکنده می کنه. امثال #سیدابراهیم، با قیافه سید ابراهیم توی خیابونای تهران #خیلی_زیاده
💥اما اون چیزی که سید ابراهیم رو عزیز کرد و به این نقطه رسوند، این #راهیه که طی کرده!
📚 قرار بی قرار
#شهید_مصطفی_صدرزاده
(سید ابراهیم)
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنقدر این صحنه زیباست😍 که شکارچی دلش نمی آید آنهارا شکار کند ... با این فیلم میشود #درس_زندگی آموخت ...
گاهی بین #شروع و پایان زندگی فقط یک لحظه فاصله💕 است همدیگر را بدون هیچ توقعی #دوست داشته باشیم♥️ کاری که #خدا با بنده اش میکند ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#خــادم_نوشتــ
دوستان سلام✋
روزتون بـخیر ان شاءالله
برای تبادل
کانال "شاهد استیڪر"
به یک ادمین تبادل خیر خواه
و فعال نیازمندیم😊
هر بزرگواری که میتونه مارو توی این زمینه همراهی کنه بسم الله👇
💠 @javanegomnam
🌺🍃🌺🍃🌺🍃
⚜ارزش شهدای شما خیلی بالا است چون اینها شهیدان دفاع از حریم اهلبیتند؛ خیلی مهم است⚜
#امام_خامنه_ای"مدظله العالی"
♥️شهدای مدافع حرم 1 آبان ماه ♥️
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
#شهید_ابوذر_امجدیان 🌷
#شهید_پویا_ایزدی🌷
#شهید_روح_الله_طالبی🌷
#شهید_محمد_ظهیری🌷
#شهید_سیدمحمدحسین_میردوستی🌷
#شهید_حسین_جمالی🌷
#شهید_حجت_اصغری_شربیانی🌷
#شهید_سیدروح_الله_عمادی🌷
#شهید_سجاد_طاهرنیا 🌷
شادی ارواح طیبه شهدا #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #لذت_آغوش_خدا 81 #استاد_پناهیان #مبارزه_با_راحت_طلبی 9 مثل یک چریک باش! 💢 بعضی از جوانان مذ
❣﷽❣
#لذت_آغوش_خدا 82
#استاد_پناهیان
#مبارزه_با_راحت_طلبی 10
🔷 در زمان دفاع مقدس، رزمندگانی که گاهی به مرخصی می اومدن، شب ها نمیتونستن روی تشک بخوابند؛
نه اینکه بخوان صرفاً یاد سنگرهای نورانی جبهه رو زنده کرده باشن بلکه حرفشون بیشتر این بود که: وقتی راحت تر هستم دلم میگیره!😢
🔹مادرش میگفت بذار برات تشک پهن کنم؛ میگفت نه نمیخوام. همینجوری راحت ترم...
💢 رزمندگان میفهمیدن که بیکاری و راحت طلبی یه کار زشت هست و ازش متنفر بودن
⭕️ و برای همین با وجود این که تمرینات صبحگاهی داشتن اما وقتای آزاد خودشون رو به بهترین شکل استفاده میکردن
و تمرینات سخت تری برای خودشون فراهم میکردن.
💢 اونوقت گاهی بعضی از جوان ها میگن که آیا غذا خوردن توی سینی مستحب نیست؟
بهش میگی چطور؟😒
🔷 میگه خب سینی راحت تره.😌
وقتی غذا تموم شد با پامون میزنیم کنار و استراحت میکنیم!😏
سفره رو باید کلی زحمت بکشیم و جمعش کنیم. برامون سختی داره!!!
🔷 عزیزم حالا که اینطور شد « اتفاقا مستحبه که توی سفره غذا بخوری چون یه ذره هوای نفست رو زدی!».✌️
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_64803550.mp3
6.43M
🎧پادكست هاي صوتی0⃣1⃣
🌼امام مهدي عج در قرآن🌼
🎤 #استاد_اباذری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
ما را نگاهی از #تو تمام است، اگر کنی😍 ای آنکه بر #بساط "عِندَ ربّهِم یُرزَقون" نشستهای! دستی برار
🔹شهید خلیلی از همان دوران کودکیاش، به مسجد و #هیئتهای مذهبی علاقه💞 نشان میداد. ما هم #تشویقش میکردیم.
🔸یادم هست حتی شبهایی🌙 که زیر باد و باران⛈ شدید، #رسول و برادرش روحالله را سوار موتور🏍 میکردیم و به #هیئت میبردیم
🔹به #نمازاول_وقت علاقه فراوانی داشت. قرآن 📖میخواند، در هیئتها مداحی🎤 میکرد.
🔸#شهدا را برای خودش الگو کرده بود👌. هروقت در تلویزیون🖥 از دفاع مقدس میگفتند یا #وصیتنامه شهدا🌷 را میخواندند، با دقت گوش🎧 میکرد.
♨️خلاصه خیلی در این زمینهها "خدا را شکر" فعال بود.
#شهید_رسول_خلیلی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رمان #مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_چهل_وهشتم 🍂_من میدونم پدر مشکل پسندم از کسی تعریف بیهوده نمی کنه اگر واق
❣﷽❣
#رمان
#مثل_هیچکس ♥️
#قسمت_چهل_ونهم 9⃣4⃣
🍂شش ماه از روز خواستگاری می گذشت کاسه صبرم لبریز شده بود. اولین روز ترم جدید به محض تمام شدن کلاس از محمد خواست هم درباره #فاطمه صحبت کنیم از دانشگاه خارج شدیم گفتم:
_میدونم خواهرت همه حرفهایی که روز خواستگاری بین ما رد و بدل شده بهت گفته🙊 پس حتما میدونی دلیل سکوتم توی این مدت چی بود اگر حرفی نزدم یا سراغشو نگرفتم به خاطر این بود که خودش ازم خواست صبر کنم. ولی "۶ ماه" گذشته من یک جواب مشخص می خوام😢
🌿+من احساساتت رو درک می کنم ولی اگر فاطمه♥️ ازت خواسته صبر کنی حتما دلیلی داره الانم جوابی به من نداده تا بخوام از جانبش حرفی بزنم
_من به هر زحمتی بود تمام سعی خودم رو کردم توی این مدت دندون رو جیگر بذارم. ولی صبر من دیگه تموم شده باید باهاش حرف بزنم اجازه بده یه بار دیگه بیام و جوابمو بگیرم🙁
با لبخند گفت:
+آقا رضای گل من خواهرم رو میشناسم اگه گفته صبر کنی بیخودی نگفته. تو که اینهمه موندی. بازم تحمل کن تا خودش جوابشو بهت بده نگران نباش بالاخره تکلیفت معلوم میشه. دیرو زود داره ولی سوخت و سوز نداره😄
🍂با ناامیدی😔 نگاش کردم و چیزی نگفتم شاید #فاطمه هم برای این همه مدت سکوت کردن دلیلی داشت اما انتظار کشیدن هم کار سختی بود چند روزی سعی کردم خودم را با حرفهای محمد متقاعد کنم اما نتوانستم. روز جمعه با خودم گفتم سرزده به خانه شان می روم و جوابم را از فاطمه میگیرم😃 عصر لباس پوشیدن و راهی شدم. ماشین را پارک کردم🚗 قفل ماشین خراب شده بود چند دقیقهای معطل شدم بالاخره بعد از کلی کلنجار رفتن در را قفل کردم شاخه گلی🌹 که خریده بودم را از روی کاپوت برداشتم.
🌿هنوز وارد کوچه نشده بودم که دیدم یک پسر جوان با گل💐 و شیرینی همراه پدر و مادرش پشت در خانه منتظرند دلم نمی خواست باور کنم #خواستگارفاطمه است اما از کت و شلوار و موهای آب و جارو کرده است نمی توانستم برداشت دیگری داشته باشم😢 دنیا روی سرم خراب شده بود😓 سر کوچه خشکم زد از دور دیدم که محمد در را باز کرد و بعد از استقبال وارد خانه شدند
🍂احساس می کردم در حقم نامردی شده. حس بدی بود نمیخواستم باور کنم که فاطمه به خاطر مرد دیگری سرکارم گذاشته #فاطمه که اهل این کارها نبود بغصی گلویم را می فشرد😢 سراغ ماشین رفتم و به زحمت در را باز کردم. اعصابم بهم ریخته بود خودم را به خانه رساندم. بدون اینکه لباسهایم را عوض کنم سرم را روی بالش فرو بردم دلم به درد آمده بود💔 با یادآوری آنچه که دیده بودم بغضم شکست و یک دل سیر اشک ریختم😭
🌿از فردای آن روز با محمد سرسنگین شدم و رابطه ام را کم کردم احساس می کردم از جانب کسی که این همه مدت مورد اعتماد نبود #فریب خورده ام نسبت به او دلسرد شده بودم اواخر آبان ماه موعد آزمون ورودی دانشگاه مورد نظر بود اما تا سه هفته مانده به امتحان بی خبر بودم. نمیدانستم تمام این مدت پدرم پیگیر بوده تا نیما کار بورسیم راه درست کند. اندیشه هایم را از دست داده بودم ماندن و رفتن برایم فرقی نمیکرد مدارکم را ارسال کردم📤 در آزمون ورودی شرکت کردم حتی یک درصد هم احتمال قبولی نمیدادم اما در کمال ناباوری قبول شدم. مادرم نزدیک بود بعد از شنیدن خبر قبولیم از شدت خوشحالی غش کند.
🍂حدود ۲ ماه مهلت داشتم تا کارها را انجام بدهم و پرونده ام را بفرستم. دانشگاه جدید هم از بهار آغاز میشد و من حداقل چند هفته زودتر باید میرفتم در طول این مدت مادر حسابی به تکاپو افتاده بود تا قبل از رفتنم دختر قد بلند و چشم و ابرو مشکی مناسبی برایم پیدا کند ...
✍ نویسنده: فائزه ریاضی
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh