eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
7.6هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید در هشتم مردادماه 1347 در روستای قایش از توابع شهرستان رزن به دنیا آمد. پدرش فتحعلی و مادرش شایسته نام داشت. تا پایان سطح یک (اتمام لمعتین) در حوزه علمیه درس خواند. طلبه بود و از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. ششم تیرماه 1366 با سمت فرمانده گروه رزمی لشگر 32 انصارالحسین (ع) در ماووت عراق براثر اصابت ترکش به دست، سر و پا‌ها به شهادت رسید. مزار این شهید بزرگوار در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد. نثار شادی روح شهدا فاتحه ای هدیه فرمایید. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌹 سلام بر ابراهیم 🌹🍃 🍃 قسمت هفدهم 🍃 "جهش معنوی" راوی: جبار ستوده / حسين الله‌كرم 💠در زندگی بســياری از بزرگان، ترک گناهی بزرگ ديده می‌شود. اين كار باعث رشــد ســريع معنوی آنان می‌گردد. اين کنترل نفس، بيشتر در شهوات جنسی است. حتی در مورد داستان حضرت يوسف (ع) خداوند می‌فرمايد: "هرکس تقوا پيشه کند و (در مقابل شهوت و هوس) صبر و مقاومت نمايد، خداوند پاداش نيکوکاران را ضايع نمی‌کند." که نشان می‌دهد اين يک قانون عمومی بوده و اختصاص به حضرت يوسف (ع) ندارد. 🍃از پيروزی انقلاب يك ماه گذشت. چهره و قامت ابراهيم بسيار جذاب‌تر شده بود. هر روز در حالی‌که کت و شلوار زيبایی می‌پوشيد به محل كار می‌آمد. محل کار او در شمال تهران بود. يک روز متوجه شدم خيلی گرفته و ناراحت است! کمتر حرف می‌زد، تو حال خودش بود. به سراغش رفتم و با تعجب گفتم: داداش ابراهیم چيزی شده؟! گفت: نه، چيز مهمی نيست. اما مشخص بود كه مشكلی پيش آمده. گفتم: اگه چيزی هست بگو، شايد بتونم کمکت کنم. کمی سکوت کرد و بعد به آرامی گفت: "چند روزه كه دختری بی‌حجاب، توی اين محله به من گير داده! گفته تا تو رو به دست نيارم ولت نمی‌کنم!" رفتم تو فكر، بعد يک‌دفعه خنديدم! ابراهيم با تعجب ســرش را بلند کرد و پرسيد: خنده داره؟! گفتم: داداش ابراهیم ترسيدم، فكر كردم چی شده!؟ بعــد نگاهی به قد و بالای ابراهيم انداختم و گفتم: با اين تيپ و قيافه که تو داری، اين اتفاق خيلی عجيب نيست! گفت: يعنی چی؟! يعنی به خاطر تيپ و قيافه‌ام اين حرف رو زده؟! لبخندی زدم و گفتم: شک نکن! روز بعد تا ابراهيم را ديدم خنده‌ام گرفت.! با موهای تراشيده آمده بود محل كار، بدون کت و شــلوار! فردای آن روز بــا پيراهن بلند به محل کار آمد! با چهره‌ای ژوليده‌تر، حتی با شــلوار کُردی و دمپایی آمده بود.! ابراهيم اين کار را مدتی ادامه داد. بالاخره از آن وسوسه‌ی شيطانی رها شد. ٭٭٭ 📿ريزبينی و دقت عمل در مسائل مختلف، از ويژگی‌های ابراهيم بود. اين مشخصه، او را از دوستانش متمايز می‌کرد. فروردين ۱۳۵۸ بود. به همراه ابراهيم و بچه‌های کميته به مأموريت رفتيم. خبر رسيد، فردی که قبل از انقلاب فعاليت نظامی داشته و مورد تعقيب می‌باشــد در يکی از مجتمع‌های آپارتمانی ديده شده.! آدرس را در اختيار داشتيم. با دو دستگاه خودرو به ساختمان اعلام شده رسيديم. وارد آپارتمان مورد نظر شديم. بدون درگيری شخص مظنون دستگير شد. می‌خواستيم از ســاختمان خارج شــويم. جمعيت زيادی جمع شده بودند تا فرد مورد نظر را مشــاهده کنند. خيلی از آن‌ها ساکنان همان ساختمان بودند. ناگهان ابراهيم به داخل آپارتمان برگشت و گفت: صبر کنيد! با تعجب پرسيديم: چی شده!؟ چيزی نگفت! فقط چفيه‌ای که به کمرش بسته بود را باز کرد. آن را به چهره مرد بازداشت شده بست. پرسيدم: ابراهیم چيکار میکنی!؟ در حالی‌كه صورت او را می‌بست جواب داد: ما بر اساس يک تماس و خبر، اين آقا را بازداشت کرديم. اگر آنچه گفتند درست نباشد، آبرويش رفته و ديگر نمی‌تواند اينجا زندگی کند. همه‌ی مردم اينجا به چهره‌ی يک متهم به او نگاه می‌کنند. اما حالا، ديگر کسی او را نمی‌شناسد. اگر فردا هم آزاد شود مشکلی پيش نمی‌آيد. وقتی از ساختمان خارج شديم، کسی مظنون مورد نظر را نشناخت. به ريزبينی ابراهيم فکر می‌کردم. چقدر شخصيت و آبروی انسان‌ها در نظرش مهم بود. 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ادامه دارد ...
1_409152302.mp3
9.31M
🌴شب زیارتی (ع) 🍃این دوری آقا حق من بوده 🍃حق من که قدر تو ندونستم 🎤 ✨ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
اگر  زندگی کنی 🌷 خودش  میکند لازم نیست✘ به دنبالش بگردی!!! حالا ↫چه جوان  ساله دهه هفتادی باشی❣ ↫چه شصت و اندی ساله ی موی سپیدکرده ی جنگ♥️ 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ گرچه آهی در بساطم نیست! آه آورده ام........😔 بـاز هم و دل بی تو💔 هوایش ابریستــ باز دل خسته و باران زده از بی صبریستــ😭 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - منجی موعود - استاد عالی.mp3
2.25M
♨️منجی موعود بسیار شنیدنی👌 🎤حجت الاسلام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‏خـــــدا با اون‌ عظمتش‌ میگه: "أنَاجَلیٖسُ،مَنْ جٰالَسَنِیٖ" من‌ همنشین‌ اون‌ ڪسی‌ هستم‌ ڪه‌ با من‌ بشینه! انگار خـــــدا دارہ، دنبال‌ یه‌ رفیقِ‌ ناب‌ میگردہ، یارفیقَ‌من‌لارفیق له! چقدر منِ‌ حقیر رو تحویل‌ میگیرے؟! 🌿 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید قاسمعلی صادقی 🍂 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید قاسمعلی صادقی 🍂 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ 🍃داستان از جایی آغاز شد که نوزادی چراغ خانه ی پدرو مادر شد. در کنار بازیگوشی های بچه گانه اش آشنایی با قران اورا به خدا نزدیک تر کرده بود. *تقوا* مشخصه ی اصلی او بود و همین خصلت باعث شد زمانی که به خواستگاری رفت جواب مثبت بشنود. 🍃آرام و قرار نداشت! تمامی لحظه هایش را صرف خدمت میکرد و محال بود صدایی بشنود و به کمک نرود.او آمده بود برای اسلام...! برای سربازی و برای خدا...! 🍃خلوص نیتی که داشت کارهایش را دلنشین تر میکرد و اصلا همین خالص بودن اورا عزیزِ همه کرده بود. از افراد سست و ریاکار متنفر بود و با اینکه از فعال ترینِ نیروها بود آنچنان خودرا حقیر خالقش میدانست که به نفسش مجال مغرور شدن نمیداد! 🍃علاقه اش به بسیجیان را هم نمیشود کتمان کرد به طوریکه میگفت:«اگر بسیجی به من فحش بدهد مثل این است که دعا کرده است.» هرچند بعید است فحش دادن یک بسیجیِ واقعی به فرمانده ی والایی چون او! آنقدر اخلاقش زبانزد بود که همرزمش میگفت:«کسی نبود که با قاسمعلی صادقی کار کند و شیفته اخلاق او نشود.» 🍃آرزو داشت فرزندانش هم همچون خودش وقف اسلام و انقلاب‌ شوند؛ به دخترش سپرده بود :«درس مایه سربلندی است اگر میخواهی به جایی برسی باید درست را خوب بخوانی و پیشرفت کنی» 🍃شب قبل از شروع عملیات با نوای گرمش همه را به یاد شهادت انداخته بود ؛ با هق هق یاداوری میکرد که باید راه باز شود و به وعده شان عمل کنند! میگفت:«رفقا!امام حسین امشب منتظر ماست » دور از ادب بود اربابش را منتظر نگه دارد ؛ میان عملیات با انفجار خمپاره مجروح شد و پس از مدتی در بیمارستان به لقاء معشوقش پیوست. باشد که بیاموزیم جهاد را، خدمت را‌ و بیاموزیم عاشق شدن را... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh