1_15739232.apk
13.43M
سلام و ارادت.
نرم افزار "رضوان" را دانلود کرده و بعد در قسمت "غذای تبرک حضرتی" ثبت نام کرده و پس از دریافت پیامک از ۵ پُرس ناهار یا شام حرم مطهر رضوی استفاده بفرمائید
@ShahidNazarzadeh
1⃣6⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#پسر_بزرگه، #پسر_كوچيكه
🌷سر كار بودم. از سپاه آمدند، سراغ پسر كوچيكه را گرفتند. دلم لرزيد. گفتم: «يك هفته پيش اينجا بود. يك روز ماند، بعد گفت مى خوام برم اصفهان يه سر به خواهرم بزنم.» اين پا آن پا كردند. بالاخره گفتند: «كوچيكه مجروح شده و مى خواهند بروند بيمارستان، عيادتش.»
🌷همراهشان رفتم. وسط راه گفتند: «اگر شهيد شده باشد چى؟» گفتم: «اِنّا للّه و اِنّا اِلَيه راجعون.» گفتند: عكسش را مى خواهند. پياده شدم و راه افتادم طرف خانه. حال خانم خوب نبود. گفت: «چرا اينقدر زود اومدى؟» گفتم: «يكى از همكارا زنگ زد، امشب از شهرستان مى رسند، ميان اينجا.» گله كرد. گفت: «چرا مهمان سرزده مى آورى؟» گفتم: «اينها يه دختر دارن كه من چند وقته مى خوام براى پسر كوچيكه ببيندش، ديدم فرصت مناسبيه.»
🌷رفت دنبال مرتب كردن خانه. در كمد را باز كردم و پى عكس گشتم كه يك دفعه ديدم پشت سرمه. گفتم: «مى خوام يه عكسشو پيدا كنم بذارم روى طاقچه تا بينند.» پيدا نشد. سر آخر مجبور شدم عكس ديپلمش را بكنم.
🌷دمِ در، خانم گفت: «تلفنمون چند روزه قطعه، ولى مال همسايه ها وصله.» وقتى رسيدم پيش بچه هاى سپاه گفتم: «تلفنو وصل كنين. ديگه خودمون خبر داريم.» گفتند: «چشم.» يكى دو تا كوچه نرفته بوديم كه گفتند: «حالا اگر پسر بزرگه شهيد شده باشد؟» گفتم «لابد خدا مى خواسته ببينه تحملشو دارم.» خيالشان جمع شد كه فهميده ام هم بزرگه رفته، هم كوچيكه.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكرصلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💌 #ازدواج_به_سبک_شهدا
💚 شهید سید اسماعیل سیرت نیا 💚
جلسه اولےکه اومدن خونمون #خواستــگارے☕️...
بهم گفت: تنها نیومدم...
مادرم حضرت(زهرا سلام الله علیها)...
همرام اومدن😳😳😳! "
من از كل اون جلسه فقط همين يه جمله شو يادمه...
وقتی رفتن ، من فقط #گریــه😭میکردم...
مادرم نگرانم بود و مدام می پرسید:
"مگه چی بهت گفت که اینجوری #گریه😭 میکنی...؟!"😳
گفتم:
"یادم نیســـت چی گفت!
فقط یادمه که گفت:
با مادرش #حضرت_زهـ💚ـرا(س) اومده خواستگارے...
جوابم #مثبــــــتِ...
تا اینو گفتم؛
خونوادمـــم زدن زیر #گریــ😭ـــه...
من اون شب واقعاً #حضور حضرت زهرا (سلام الله عليها) رو حس ميكردم...
مدام ذکــــر بی بی رو لباش بود...
#مداح نبود ولی همیشه وسط هیئـت روضه حضرت زهرا(سلام الله علیها) میخوند...
ارادت قلبی سیّــد به حضرت باعث شد تا سرانجام مثل مادر #پهلو_شکسته ش...
با اصابت ترکش به پهلو به #شهادت برسه...💔😔
#راوے: همســــر شهید
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_14527680.mp3
4.22M
🎵 کوتاه_و_شنیدنی
📋 گناهانت_را_توجیه_نکن
🎤 استاد دانشمند
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔴گزیدهی وصیتنامهی شهدای گلگون کفن🔴
🌷 شهید محمدجواد مدحتی:
✅ مبادا خوشگذرانیها و زندگی مرفه، باعث شود که خدا را فراموش کنید. نسبت به اسلام و مسلمین بیتفاوت نباشید.
🌷 شهید حسن ماشی:
✅ هوشیار باشید که آمریکا و اسرائیل، دشمن اصلی بشريتند.
🌷 شهید مصطفی عسگری:
✅ عزت ما در اسلام و عزت اسلام در صبر و استقامت ماست. بکوشیم تا جامه ذلت نپوشیم.
🌷 شهید ابوالقاسم سجادی:
✅ ای مردم! از تفرقه و جدایی بپرهیزید.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
7⃣2⃣ #در_محضر_شهید🌷 اگر از دست کسی ناراحت هستید دو رکعت نماز بخونید و بگویید:👇 🍃خدایا! این بنده تو
8⃣2⃣ #در_محضر_شهید 🌷
اگر #دلتان گرفت یاد زیارت #عاشورا کنید،
و مطمئن باشید #غم شما از غم خانوم #زینب کبری کوچک تر است...
#شهید_محمدرضا_دهقان🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببین نگیر👆😂😍
#شهید_محمدرضا_دهقان💚
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💎 مهمان مقدس همسر #شهید_فیروز_منزه🌷 همسرش را در خواب به همراه امام زمان(عج) میبیند که... #با_ذکر_ص
2⃣6⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#مهمان_مقدس
🌷انگار بخت من را با دوری از #فیروز گره زده بودند. جنگ که شروع شد، زندگی اش شد جنگ. تنش پر از #ترکش بود، حتی حاضر نبود برای خارج کردن این آهن های جا خوش کرده در تنش چند روزی به خانه بیاید. اگر هم می آمد، ذکر و فکرش #برگشتن بود. بار آخر حتی طاقت دیدن #فرزند کوچکش را هم نداشت، او را در آغوش یکی از #همسایه ها گذاشت و گفت: من طاقت دیدن #گریه این کودک را ندارم....
🌷شهادتش برایم خیلی سخت بود. #چهار_سال تمام لباس سیاهم را از تن در نیاوردم. خیلی به خوابم می آمد و هر بار از نبودش شکایت می کردم. تا اینکه آن بار با #مهمان عزیزی به خانه آمد و در کنار بچه ها نشست. باز از نبودش شکایت کردم....
🌷با مهربانی گفت: من که هر چه می گویم رفتنِ من دست خودم نبود، باور نمی کنی، این بار با خود آقا #صاحب_الزمان آمده ام. اگر سؤالی داری از خود آقا بپرس! یادم آمد که فیروز چقدر #عاشقانه امام زمان را دوست داشت، در كارهايش از آقا یاری می خواست و می گفت: آقا در #جبهه پشتیبان کارهای ماست!
🌷به آقای #نورانی که مهمان خانه ما شده بود؛ چشم دوختم. زبانم بند آمده بود. فیروز به دنبال مهمان گرامی اش، بلند شدند که خانه را ترک کنند. دنبالشان رفتم. کوچه #غرق_نور شده بود....
🌷از خواب پریدم. آرامش عجیبی وجودم را فرا گرفته بود. همان ساعت لباس سیاهم را برای همیشه از تن خارج کردم و از آن به بعد مشکلاتی که در زندگی برای من و فرزندان شهید پیش می آمد را با #توسل به امام زمان (عج)، بر طرف می شد.
راوى: همسر #شهید_فیروز_منزه🌷
از شهداى ارتش شيراز
#یادش_باصلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh