#خاطرات_شهید
پدرش براش بارانے خریده بود.اماعلے نمے پوشید. هرڪارے ڪردم نپوشید.... مے گفت: این پسر بیچاره نداره ، منم نمے پوشم...
پسرهمسایه مون رو مے گفت. پدرش رفتگر بـود ونداشت بـراے بچه هـاش بارانے بخره. علے هم نمے پوشید.....
#شهید_علی_صیاد_شیرازی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#لبخندهای_خاکی
نمیدانم تقصیر حاج آقا بود
که نماز را خیلی سریع شروع میکرد
و بچهها مجبور بودند
با سر و صورتی خیس
درحالی که بغل دستی هایشان را
خیس میکردند، خود را به نماز برسانند
یا اشکال از بچه ها بود که
وضو را میگذاشتند دم آخر و
تند تند یا الله می گفتند و
به آقا اقتدا میکردند ....
و مکبّر مجبور بود پشت سر هم
یا الله بگوید و اِنَّ الله معَ الصّابرین…
بنده خدا حاج آقا ؛
هر ذکر و آیه ای بلد بود میخواند
تا کسی از جماعت محروم نماند.
مکبّر هم کوتاهی نکرده،
چشمهایش را دوخته بود به ته صف
تا اگر کسی اضافه شد به جای او
یا الله بگوید و رکوع را کش بدهد...
وقتی برای لحظاتی کسی نیومد
ظاهراً بنا به عادت شغلیاش بلند گفت:
یاالله نبود …؟؟؟
حاج آقا بریم ....!
نمیدانم چند نفر توی نماز
زدند زیر خنده ولی بیچاره حاج آقا را
دیدم که شانه هایش حسابی
افتاده بودند به تکان خوردن…
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥📝 از تولد تا شهادت از دید خودِ حاج قاسم
#بسیار_زیبا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در آن زمان که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم..😔😔
مداحی #شهیدسعیدکریمی در رأس الحسین حلب سوریه
شهید کریمی ۳۰ دی ماه مستقیماً در حمله رژیم صهیونسیتی به سوریه به شهادت رسید
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💚💜💚💜💚💜💚💜💚
#بند10
💜استغفار_70_بندی_امیر_المؤمنین
#بند_10_از_استغفار_شبانه_حضرت_علی
💚 اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ ظَلَمْتُ بِسَبَبِهِ وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِکَ أَوْ نَصَرْتُ بِهِ عُدُوّاً مِنْ أَعْدَائِکِ أَوْ تَکَلَّمْتُ فِیهِ بِغَیْرِ مَحَبَّتِکَ أَوْ نَهَضْتُ فِیهِ إِلَى غَیْرِ طَاعَتِکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
👈 بار خدایا ! از تو آمرزش می طلبم
👈 از هر گناهی که به واسطه ی آن به ولی ای از اولیایت ظلم کردم،
👈 یا یکی از دشمنانت را یاری کردم،
👈 یا به جهت غیر محبت تو سخن راندم،
👈 یا درغیر مسیرطاعتت به آن اقدام کردم؛
👈 پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهانم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
💚💜💚💜💚💜💚💜
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سِرّ نماز اول وقت؟!
❓چرا میگن نمازتون رو اول وقت بخونید؟
جهت سلامتی #امام_زمان صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
آنان که به من بدی کردند مرا هشیار کردند
آنان که به من بیاعتنایی کردند،
به من صبر و تحمل آموختند؛
آنان که به من خوبی کردند
به من مهر و وفا و دوستی آموختند؛
پس خدایا به همهی آنانی که باعث تعالی
دنیوی و اخروی من شدند،
خیر و نیکی دنیا و آخرت عطا بفرما!
#شهید_مصطفیچمران
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
″ در رکاب سروَرَت،
آن سروِ خونین سَر جُدا
ارباً اربا میشوی
آنگاه گویند:
#جانفدا...″
✍ فرازی از وصیت نامه حاج قاسم :
🔹 عزت دست خداست
و بدانید اگر گمنام ترین هم باشید
ولی نیت شما، یاری مردم باشد
میبینید خداوند چقدر با عزت
و عظمت شما را در آغوش میگیرد.
#شهید_قاسم_سلیمانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✍ #شیخ_رجبعلی_خیاط خیاط (ره):
اگر مواظب دلتان باشید،
و غیر خدا را در آن راه ندهید
آن.چه را دیگران نمیبینند شما میبینید
و آنچه دیگران نمیشنوند شما میشنوید
پ ن: آیت الله #مولوی_قندهاری نقل میکند:
در سن جوانی به آیت الله العظمی سیّدابوالحسناصفهانی عرضه داشتم:
آقاجان! چه کنیم چشم برزخیمان باز شود؟
ایشان فرمودند: آسیّد محمّدحسن!
من انتظار داشتم تو بپرسی چه کنم
چشم قیامتی و اُخرویام باز شود؟
این فقط با اخلاص است.
اگر اخلاص باشد، در همین دنیا آن
شعبههای نور کار خودش را انجام میدهد.
کاری میکند که انسان به آن مقام والا و عالی میرسد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وداع جانسوز با پیکر شهدای حمله رژیم صهیونیستی در قم
🔹خانوادههای شهیدان علی آقازاده و سعید کریمی به همراه جمعی از دوستان شهدا پیش از ظهر امروز با عزیزان خود وداع کردند
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سرود_آسمانی
🔹 گروه سرودی که همگی باهم شهید شدند!
🔹همه نه نفر این گروه سرود به همراه حمید صادقی مربیشان شهید شدند. 1 بهمن 1365 سالروز شهادت گروه سرود مدرسه قطب راوندی است که این کلیپ آخرین اجرایشان در سینما تربیت قم است.
🔹این اجرا دو ساعت قبل از شهادت آنها در یکم بهمن 65 است؛ این گروه سرود به همراه مربیشان آقای حمید صادقی بعد از این اجرا با مینیبوسی راهیِ مکان دیگری برای اجرا بودند، در سه راه بازار قم هدف موشک هواپیماهای صدام قرار گرفتند و در آتش سوختند!🥀🥀
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#رمان_ادموند
#پارت_شانزدهم🌹
- خواهش میکنم، اجازه بدید حرفم رو بزنم، شاید فرصت دیگهای پیش نیاد! من به شما علاقهمندم خیلی بیشتر از اون چیزی که حتی فکرش رو بکنید، میدونم که بین ما از همه نظر فاصله زیادی هست اما قبل از اینکه هر چیزی رو بخوام توضیح بدم میخوام ازتون بپرسم...، مکثی کرد و نفس عمیقی کشید: شما مایلید با من ازدواج کنید؟
ملیکا از چیزی که میشنوید شوکه شده بود، ادموند سعی میکرد تمام چیزهایی را که در قلبش دارد بیکم و کاست تشریح کند: من بعد از مدتها با اصرار پدر و مادرم دختری رو که بهاندازه کافی هم زیبا بود هم باهوش برای ازدواج انتخاب کردم. اول فکر میکردم با گذشت زمان علاقه من بهش بیشتر میشه اما این اتفاق نیفتاد، من نتونستم دوستش داشته باشم.
رفتارش منو آزار میداد و از بودن در کنارش احساس بسیار بدی داشتم. گرچه فکر میکنم اون هم به من علاقهمند نبود و فقط به خاطر اسم و رسم خانوادگی ما، این رابطه رو ادامه میداد. من هیچ وقت دوست داشتن رو به جز عشق عمیق به پدر و مادرم تجربه نکردم اما مطمئنم که عشق شما در قلب و روح من حاکم شده و من بیشتر از این قادر به پنهانکاری نیستم.
- آقای ادموند، شما حالتون خوبه؟ اینا رو جدی میگید؟! شما متوجه نیستید که...
- بله، من کاملاً جدی و مصمم هستم خانم حسینی و دقیقاً میدونم چی دارم میگم.
ادموند هم به سمت منزلش راه افتاد. وقتی به خانه رسید، متوجه شد که آرتور چندین بار برایش پیغام گذاشته است، ظاهراً احساس کرده بود که امروز برای او روز خاصی است و از گفتن جزئیات طفره رفته است. ادموند هم با او تماس گرفت و بدون ملاحظات قبلیاش اعتراف کرد که از ملیکا خواستگاری کرده و در صورتی که درخواستش را بپذیرد، او هم به دین اسلام مشرف خواهد شد.
- نه! خدای من! ادموند تو حالت خوبه پسر؟ اینهمه دختر تو این شهر، از ثروتمند و فقیر، زشت و زیبا، تحصیل کرده و بیسواد، چاق، لاغر، خوش اندام، هر جور که اراده کنی با ثروت و اعتباری که پدر تو داره از هر نوعی در اختیارت خواهد بود، آخه تو چت شده؟ چرا داری لج بازی میکنی؟
- نه آرتور عزیزم، لج بازی نمیکنم. ممکنه خیلیها آرزوی ازدواج با من رو داشته باشند اما مهم اینه که من فقط آرزوی ازدواج با یک نفر رو دارم و اون هم ملیکاست.
- من نمیدونم چی بگم به تو! اما در نهایت به تصمیمت احترام میذارم و دوست دارم بدونی که چه مسیحی باشی چه مسلمان تو بهترین دوست منی.
- ممنونم آرتور، تو مایه دلگرمی من در اینجا هستی و باید بدونی که تو هم بهترین و تنها دوست منی.
- فردا میبینمت.
- باشه، شب خوش.
- شب خوش اِد... و صدای بوق ممتد تلفن! گویی بار سنگینی از روی دوش ادموند برداشته شده بود، امشب میتوانست با خیال راحت و بدون کابوس بخوابد.
📚تالیف #آمنه_پازوکی
🌱با رُمان ادموند همراه باشید تا ابعاد جذاب این زندگی عجیب روشن شود..
#رمان_مهدوی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#رمان_ادموند
#پارت_هفدهم🌹
ملیکا به اتاقش رفت تا آنجا کمی با خود و پروردگارش خلوت کند، قبل از اینکه بخواهد این اتفاق را با پدر و مادرش در میان بگذارد. آبی به دست و صورتش زد، وضو گرفت و بعد از به جا آوردن نماز در سجاده نشست و به فکر فرو رفت.از حالت معنوی و اعتماد به نفس ادموند تعجب میکرد، از اینکه او تا این حد قاطعانه تصمیم گرفته بود!
او مردی بود که برای ازدواج انتخاب های زیادی از طبقات مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه خودش را داشت اما چرا با این قاطعیت تصمیم به ازدواج با ملیکا و تغییر دین داشت؟! مدت ها بود که ملیکا هم با خود در مورد احساسش نسبت به ادموند در حال جنگ بود، گاهی اوقات فکر میکرد نسبت به او محبتی در قلبش احساس میکند و همین امر باعث میشد که در ارتباط با او محتاط تر باشد و از حریم خود خارج نشود.
حتی یک در صد هم فکر نمیکرد که در تمام این مدت ادموند به فکر ازدواج با او بوده است! و حالا که با پیشنهاد ازدواج او رو به رو شده بود، نمیدانست باید چه تصمیمی بگیرد. سر بر سجاده گذاشت و مدتی را در همان حال مشغول راز و نیاز با خداوند شد.
مصطفی حسینی مرد مهربان و متواضعی بود که در چهرهاش آثار رنج و ملالتهای زیادی از روزگار و بخصوص بیماری مزمن جسمانیاش به وضوح دیده میشد اما آرامش و رضایت باطنیاش نشان از این داشت که او به هدفش ایمان داشته و با تکیه بر نیروی معنوی ایمان سختیهای این بیماری را که جسمش را خرد کرده بود، بهراحتی و با آغوش باز تحمل میکرد. از لحاظ ظاهری مردی بود با اندامی لاغر و قدی متوسط، پوستی آفتاب سوخته، صدای گرم و دلنشینی داشت اما هر از گاهی که هیجانزده میشد سرفههای شدیدی ناشی از بیماری بر او عارض گشته و صدایش رنگ درد به خود میگرفت.
ادموند در همان برخوردهای اولیه با مصطفی آنچنان احساس قرابت و نزدیکی میکرد که گویی سالها با او زندگی کرده است. از همان ابتدای ورودش متوجه شد که غیر از خودش و آقای حسینی شخص دیگری در منزل حضور ندارد و آنها تنها هستند. بعد از اینکه مصطفی با چای از او پذیرایی و کمی از مسائل متفرقه صحبت کرد و چون نمیخواست بیشتر از این ادموند را در التهاب و اضطراب نگه دارد، خیلی زود سر اصل مطلب رفته و موضوع خواستگاری ادموند از دخترش را پیش کشید؛
- جناب پارکر، نمیخوام بیشتر از این منتظرت بذارم پس بهتره در مورد موضوع ازدواج شما با دخترم صحبت کنیم. راستش من در جریان کارهای شما بودم و هستم، از همون ابتدا دورا دور با شخصیت شما آشنا شدم. همونطور که دخترم تعریف کرده بود شما انسان متین و باوقاری هستید....
📚تالیف #آمنه_پازوکی
🌱با رُمان ادموند همراه باشید تا ابعاد جذاب این زندگی عجیب روشن شود..
#رمان_مهدوی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
یاد خدا 13.mp3
11.02M
مجموعه #یاد_خدا ۱۳
#آیتالله_فاطمینیا | #استاد_شجاعی
آدما مجبورن برن سراغ مشغله های دنیا!
شغل، ازدواج، فرزند، تحصیل و ....
خب چطوری ممکنه آدم وسط اینهمه شلوغی با مشکلات و مصائب مربوط به هرکدوم، از یاد خدا غافل نشه ؟
✘ چرا من نمی تونم؟
@ostad_shojae | montazer.ir
@shahidNazarzadeh
❣#سلام_امام_زمانم❣
🔅السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که یک لحظه ما را فراموش نمیکنی و دستان مهربانت همیشه پشت و پناه ماست...
📚زیارت امام زمان در روز جمعه_مفاتیح الجنان
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
نهج البلاغه
حکمت 22 - ضرورت گرفتن حق (خلافت)
وَ قَالَ عليهالسلام لَنَا حَقٌّ فَإِنْ أُعْطِينَاهُ وَ إِلاَّ رَكِبْنَا أَعْجَازَ اَلْإِبِلِ وَ إِنْ طَالَ اَلسُّرَى
و درود خدا بر او، فرمود: ما را حقّى است اگر به ما داده شود، و گر نه بر پشت شتران سوار شويم و براى گرفتن آن برانيم هر چند شب روى به طول انجامد
قال الرضي و هذا من لطيف الكلام و فصيحه و معناه أنا إن لم نعط حقنا كنا أذلاء و ذلك أن الرديف يركب عجز البعير كالعبد و الأسير و من يجري مجراهما
(اين از سخنان لطيف و فصيح است، يعنى اگر حق ما را ندادند، خوار خواهيم شد و بايد بر ترك شتر سوار چون بنده بنشينيم)
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شهیدۀ عزیز ما
آرزو داشتی که معلم شوی
و روزی برای دانش آموزانت از حقیقتها بگویی.
و چقدر زود به خواستهات رسیدی.
خدا تو را مبعوث کرد تا با شهادتت معلمِ دلهای آزاده شوی.
عزیز ما، روز شهادت سردار دلها،
چه عارفانه، معلم دلهای ما شدی...
شهادتت مبارک.
#شهیده_فائزه_رحیمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شهید بهشتی یه تعریف قشنگ دارن که میگن: هدف اسلام، تربیتِ انسانِ عاقل نیست، بلکه تربیتِ انسانِ عاشقِ عاقل است✨
#ماه_رجب | #امام_زمان 🤍
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh