🍂پنجمین روز #شهادت عباس بود، دیدیم کسی به در خانه پدرم میکوبد.
جلوی در رفتیم دیدیم یک آقای #روشن_دلی است.
پدرم آمد و گفت: «بفرمایید»
مرد نابینا گفت: «عباس شهید شده؟»
گفتیم: «بله»
گفت: «من کسی را ندارم، من یک هفتهای است که #حمام نرفتم، این شهید من را هر هفته روزهای #جمعه کول میکرد و به حمام میبرد و لباسهایم را نیز میشست و بدون چشم داشت میرفت»
#شهید_عباس_بابایی🌷
@shahidNazarzadeh
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
در همه جای #جبهه ها حضورت #عاشقانه بود
شهادت آرزوی تو، کار #خبر بهانه بود
دوش به دوش #عاشقان، پای به پای #لاله ها
از همه #فرشیان جدا بسوی #عرشیان رها
#شهید_محسن_خزایی🌷
خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما در سوریه حین تهیه گزارش از منطقه عملیاتی حلب شامگاه روز شنبه ۲۲ آبان ماه ۱۳۹۵ به #شهادت رسید.
#روز_خبرنگار
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
مےشود باز تو در #خانه ما پا بنهے👣
مےشود باز مرا در #بغلت جا بدهے😔
دل من #تنگ برای بغلت شد #بابا💔
وعده آمدنت از چه #غلط شد بابا؟😞
#شهید_سید_رضا_طاهر
#فرزند_شهید🌸
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه1⃣7⃣ 🔸داخل #چادر استراحت می کردیم. طرفِ عصر #فرمانده آمد، پرده را بالا زد و گفت هر چه زو
🌷 #طنز_جبهه2⃣7⃣
💠 آپاراتی دشمن
🔸راننده #آمبولانس بودم در خط حلبچه، یك روز با ماشین بدون #زاپاس رفته بودم جلو شهید و مجروح بیاورم. دست بر قضا یكی از لاستیكها #پنچر شد.
🔹رفتم واحد #بهداری و به یكی از برادران واحد گفتم: #آپاراتی این نزدیكیها نیست؟ مكثی كرد و گفت: چرا چرا. پرسیدم: كجا؟
🔸جواب داد: لاستیك را باز كن ببر آن طرف خاكریز (منظورش محل استقرار نیروهای #عراقی بود) به یك دو راهی می رسی، بعد دست چپ صد متر جلوتر #سنگر_فرماندهی است.
🔹برو آنجا بگو مرا فلانی فرستاده، #پسر_خاله ات! اگر احیانا قبول نكرد با همان لاستیك #بكوب به مغز سرش ملاحظه منرا هم نكن.
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
8⃣8⃣ به یاد #شهید_مرتضی_حسین_پور🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
7⃣1⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠از کودکی حافظه قوی، قدرت تحلیل زیاد و هوش سرشاری داشت
🔸در همان عالم# کودکی، گاهی جرات نمیکردم چیزی برایش تعریف کنم، چون امکان نداشت🚫 آن را فراموش کند. اختلاف سنی زیادی نداشتیم⚡️ اما بیشتر اوقات #خاطرههای خیلی دوری را که تعریف میکرد، یا اصلا به یاد نمیآوردم یا خیلی برایم مبهم💬 بود.سر این ماجرا همیشه مرا دست میانداخت.
🔹گاهی که کل کل #نوجوانیمان بالا میگرفت با کلی ذوق 😃خاطرهای تعریف میکردم، با #لبخند تا آخرش را گوش میداد و #تایید میکرد و آن را بسط میداد.
🔸 در نهایت قند که در دلم آب میشد شروع میکرد به خندیدن😄. آن جا بود که میفهمیدم کار را خراب کردهام و تمام شد.
🔹با خنده میگفت: «درست گفتی #آفرین! فقط با این تفاوت⚡️ که این خاطره برای 4-5 سالگیت نبوده❌، بلکه در فلان تاریخ همین چند سال پیش اتفاق افتاده بود🙈.»
🔸بعد هم میگفت: «دست خودت که نیست، از خودت زیادی #توقع داری به خودت سختی نده😄.» حافظه دیداری و تحلیلی بسیار بالایی داشت👌.
🔹تصویرهایی را در #ذهن داشت و تعریف میکرد که پدر و مادرم با تعجب😮 میگفتند: « #مرتضی تو آن موقع چند ماه بیشتر نداشتی!» کمتر کسی را سراغ دارم که وصفی از هوش سرشار او نداشته باشد✨
راوی:خانواده شهید
#شهید_مرتضی_حسین_پور
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh