#تلنگر
بہشت یا جہنم❓
☝مراقب چشم هایت باش...
🔥 ممڪن است تو را بہ يڪ لحظہ از بهشت بہ قعر جهنمـ بڪشاند❗️
😔 يڪ بار نگاه آلوده شود عادت میشود...
😭 و آن وقت ڪہ عادت شد،
بنده ے شيطان میڪند تو را❗️
✨قل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِم
✨بہ مردان با ايمان بگو ديده فرو نہند...
📚 سوره نور آيه 30
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
fadaeian-haftegi960602-5.mp3
19.5M
🎤🎤 مداحی سیدرضا نریمانی برای
#شهید_محسن_حججی😔😔
👈اون نگاه آخَرِت از جلو چشمام نمیره
#فوق_العاده_زیبا👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه2⃣7⃣ 💠 آپاراتی دشمن 🔸راننده #آمبولانس بودم در خط حلبچه، یك روز با ماشین بدون #زاپاس رفت
🌷 #طنز_جبهه3⃣7⃣
💠 دعوای جنگی
🔸نمی دانم چه شد که کشکی کشکی، آر پی جی زن و تیر بارچی دسته مان #حرفشان شد و کم کم شروع کردند به تند حرف زدن و «من آنم که رستم بود #پهلوان» کردن. 😂
🔹اول کار #جدی نگرفتیمشان. اما کمی که گذشت و دیدیم که نه بابا قضیه #جدی است و الان است که دل و جگر همدیگر را به #سیخ بکشند، با یک اشاره از مسئول دسته، افتادیم به کار.😁
🔸اول من نشستم پیش آر پی جی زن که #ترش کرده بود و موقع حرف زدن قطرات بزاقش بیرون می پرید. یک #کلاهخود دادم دست تیربارچی و گفتم: «بگذار سرت خیس نشوی. هوا سرده می چایی!» تیربارچی کلاهخود را سرش گذاشت و حرفش را ادامه داد. 😐
🔹رو کردم به آر پی جی زن و خیلی جدی گفتم: «خوبه. خوب داری پیش می روی. اما مواظب باش #نخندی. بارک الله.»😂😂 کم کم بچه های دیگر مثل دو تیم دور و بر آن دو نشستند و شروع کردن به #تیکه بار کردن!😁
🔸 آره خوبه فحش بده. زود باش. بگو مرگ بر آمریکا!
نه اینطوری دستت را تکان نده. نکنه می خواهی #انگشتر عقیق ات را به رخ ما بکشی؟!
آره. بگو تو موری ما سلیمان خاطر. بزن تو #برجکش.😄😄
🔹آن دو هی #دستپاچه می شدند و گاهی وقت ها با ما #تشر می زدند. 😉😀کمک آر پی جی زن جلو پرید و موشک انداز را داد دست آر پی جی زن و گفت: «سرش را گرم کن، گراش را بگیر تا #موشک را آماده کنم!» و مشغول بستن لوله خرج به ته موشک شد. 😉
🔸کمک تیربارچی هم بهش برخورد و پرید #تیربار را آورد و داد دست تیربار چی و گفت: الان برات #نوار آماده می کنم. قلق گیری اسلحه را بکن که آمدم!» و شروع کرد به فشنگ فرو کردن تو نوار فلزی.
🔹آن قدر کولی بازی درآوردیم که یک هو آن دو #دعوایشان یادشان رفت و زدند زیر خنده.😂😂 ما اول کمی #قیافه گرفتیم و بعد گفتیم: «به. ما را باش که فکر می کردیم الانه شاهد یک #دعوای مشتی می شویم. بروید بابا! از شماها دعوا کن در نمی آد!»😂😂
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
جسمی که #ذوب شد...
کوله پشتی علی پر از گلوله و #مهمات!آتش گرفت. نتوانستند #کوله را از او جدا کنند.
علی از بچه ها خواست به راه خود ادامه دهند و با #چفیه دهان خود را بست تا #عملیات لو نرود...
تنها کف #پوتین هایش که نسوز بودند، باقی ماند....
#شهید_علی_عرب🌷
#نوجوان۱۶ساله
#لشکر۴۱ثارالله
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1⃣2⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠مجهول الهویه
🌷منظره دلخراشی بود😣. تمام اورژانس🚑 را خون فراگرفت. بیشتر مجروحان ١٧ و ١٨ سال سن داشتند و #خونریزی آنها شدید بود. یکی از مجروحان حدود ١٦ سال سن داشت و⚡️ ترکش به #سرش خورده و باندی که در خط امدادگران دور سرش بسته بودند غرق خون شده و از شدت خونریزی، #نفسش به شماره افتاده بود.
🌷....قبل از اینکه به #اتاق_عمل ببرند به اتاق رادیولوژی بردند تا از سرش عکس بگیرند اما وقتی او را به داخل اورژانس آوردند 💥ناگهان نفسش قطع📛 شد. یکی از خواهران سریع برای او لوله گذاشت و شروع به نفس دادن به او کرد....
🌷همه بالای سر او #جمع شده بودیم. هر کسی هر کاری از دستش برمی آمد برای او انجام می داد ⚡️ولی تلاش ها بی نتیجه بود و نفس او دیگر برنگشت😔. خواستیم اسمش را در لیست #شهدا ثبت کنیم اما هیچ نشانی نداشت روی سینه اش نوشتند « #مجهولالهویه» و این خیلی غم انگیز بود😭.
راوى: #رقيه_شكوهى از پرستاران دوران دفاع مقدس
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران7⃣6⃣ 💠 مسئــولیت پذیـری 📌خاطره ای از #شهید_رضــا_چراغی🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃🌹🍃 @shahidNaz
🌷 #یاد_یاران8⃣6⃣
💠 النگـــوهای طلا
📌خاطره ای از
#شهید_عباس_بابایی🌷
👆عکس باز شود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh