🌷شهید نظرزاده 🌷
🌱🌹 جمله ای ماندگار از شهید حججی برای کسی که نمیتونه از دنیا بگذره... #شهید_محسن_حججی #این_داستان_به
#همسرشهیدحججی:
🔸 #عزیزدلم؛ دروغ چرا؟ خیلی دلــ💔ـم برایت تنگ شده است.میدانم که تو هم همین حس و حال را داشته ای. شب قبل از عملیات زنگ زدی و گفتی:(#دلتنگتان_شدهام).
🔹آمدم بی تابی کنم...
💥اما باز #کربلا نگذاشت.
#آخرین دیدار رباب و همسرش.
🔸آمدم بی قراری کنم...
💥اما به یاد روضه حضرت رباب افتادم.روضه رباب #خدافظی اش فرق میکند.#وداع_آخرش فرق میکند.
🔹خودت هم قبول داری،اصلا رباب جنس #غمش فرق میکند. رباب سر،هم سرش را بریده دید😭. بالای نیزه دید.
🔸به دنبالش هم رفت. #نمیدانم من هم سر،هم سرم را میبینم یانه⁉️اما،میدانم به #اسارت نمیروم.
🔹 #همسرخوبم،اگر عشـ❤️ـق به تو نبود آرامش من هم نبود🚫.قبل از رفتنت به من گفتی:(#صبورباش،بیتابی نکن،محکم باش،قوی باش،شیرزن باش).من هم گوش کردم🙂.
#عشق_به_تو مرا به این اطاعت رساند👌.
#شهید_محسن_حججی
#همسر_شهید
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷هر سال در ایام #محرم در منزلمان مراسم عزاداری برپا میکردیم تا اینکه یکی از همان روزها(محرم ۱۳۸۸)، بعد از مراسم خیلی #خسته شده بودم آخرشب بود خوابیدم، در خواب #شهید علی چیت سازیان را دیدم، ایشان رو به من کرد و با #لبخند گفت: حتما به مراسم شما می آیم و به شما سر میزنم. #دلتنگی شدیدی مرا احاطه کرد.موقع خداحافظی گفتم: علی آقا من میخواهم همراه شما بیایم، گفت: شما هم می آیی اما هنوز #وقتش نرسیده است🍃
🌷شهید نظرزاده 🌷
#پدر یعنی درمیان صد هزاران #مثنوی.. بوی یک تک بیت ناگه مست و #مدهوشم کند.. 🌹محمدجان نازدانه #شهید
0⃣2⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🌷 #سیدمحمد عاشق دوچرخه🚲 بود. قرار بود برای تولدش که 31 فروردینه براش دوچرخه بخریم.🙂
🌷10 فروردین بود؛ سید محمد یک دفعه گریه اومد😭 و میگفت: حتما باید همین #امروز برام دوچرخه بگیرین.
دیدیم ساکت نمیشه، رفتیم براش دوچرخه گرفتیم، آبی🚲، همون رنگی که دوست داشت.
🌷دوچرخه همش تو خونه بود و سید محمد #نمی_تونست، رو فرش دوچرخه رو برونه🚳.
🌷تا اینکه 14 فروردین #آقارضا اعزام شد به #سوریه.هر روز که زنگ میزد☎️ و صحبت میکردیم، هم از من و هم از سید محمد از دوچرخه بازیش میپرسید.
🌷تا روز آخر، #چهارشنبه، 15 اردیبهشت، وقتی تماس گرفت📞، بازم از سید محمدو دوچرخه اش پرسید.
گفتم: سید محمد خوب می تونه دوچرخه رو برونه، برای چی همیشه این سوال رو میپرسی؟؟
🌷آقا رضا گفت: می خوام# مطمئن بشم.فرداش #شهید🕊 شد و هیچ وقت دوچرخه بازی سید محمد رو ندید.😔
🌷حالا سید محمد موندو یه دوچرخه آبی🚲 و آرزوی اینکه ای کاش #باباجونش بود تا بهش نشون بده که چقدر خوب👌 می تونه دوچرخه رو برونه.😔😭
نقل از #همسرشهید
#سید_رضا_طاهر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5951528730298941759.mp3
22.81M
#از_محسن_بدم_میاد!
🎙روایتگری حاج حسین یکتا
در جوار #شهید #محسن_حججی
شام عاشورا ۹۶/۷/۹
#یادمان_شهدای_نجف_آباد🌷
👈اگه دلتون شکست التماس #دعای_فرج
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#تلنگر
بہشت یا جہنم❓
☝مراقب چشم هایت باش...
🔥 ممڪن است تو را بہ يڪ لحظہ از بهشت بہ قعر جهنمـ بڪشاند❗️
😔 يڪ بار نگاه آلوده شود عادت میشود...
😭 و آن وقت ڪہ عادت شد،
بنده ے شيطان میڪند تو را❗️
✨قل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِم
✨بہ مردان با ايمان بگو ديده فرو نہند...
📚 سوره نور آيه 30
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
fadaeian-haftegi960602-5.mp3
19.5M
🎤🎤 مداحی سیدرضا نریمانی برای
#شهید_محسن_حججی😔😔
👈اون نگاه آخَرِت از جلو چشمام نمیره
#فوق_العاده_زیبا👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه2⃣7⃣ 💠 آپاراتی دشمن 🔸راننده #آمبولانس بودم در خط حلبچه، یك روز با ماشین بدون #زاپاس رفت
🌷 #طنز_جبهه3⃣7⃣
💠 دعوای جنگی
🔸نمی دانم چه شد که کشکی کشکی، آر پی جی زن و تیر بارچی دسته مان #حرفشان شد و کم کم شروع کردند به تند حرف زدن و «من آنم که رستم بود #پهلوان» کردن. 😂
🔹اول کار #جدی نگرفتیمشان. اما کمی که گذشت و دیدیم که نه بابا قضیه #جدی است و الان است که دل و جگر همدیگر را به #سیخ بکشند، با یک اشاره از مسئول دسته، افتادیم به کار.😁
🔸اول من نشستم پیش آر پی جی زن که #ترش کرده بود و موقع حرف زدن قطرات بزاقش بیرون می پرید. یک #کلاهخود دادم دست تیربارچی و گفتم: «بگذار سرت خیس نشوی. هوا سرده می چایی!» تیربارچی کلاهخود را سرش گذاشت و حرفش را ادامه داد. 😐
🔹رو کردم به آر پی جی زن و خیلی جدی گفتم: «خوبه. خوب داری پیش می روی. اما مواظب باش #نخندی. بارک الله.»😂😂 کم کم بچه های دیگر مثل دو تیم دور و بر آن دو نشستند و شروع کردن به #تیکه بار کردن!😁
🔸 آره خوبه فحش بده. زود باش. بگو مرگ بر آمریکا!
نه اینطوری دستت را تکان نده. نکنه می خواهی #انگشتر عقیق ات را به رخ ما بکشی؟!
آره. بگو تو موری ما سلیمان خاطر. بزن تو #برجکش.😄😄
🔹آن دو هی #دستپاچه می شدند و گاهی وقت ها با ما #تشر می زدند. 😉😀کمک آر پی جی زن جلو پرید و موشک انداز را داد دست آر پی جی زن و گفت: «سرش را گرم کن، گراش را بگیر تا #موشک را آماده کنم!» و مشغول بستن لوله خرج به ته موشک شد. 😉
🔸کمک تیربارچی هم بهش برخورد و پرید #تیربار را آورد و داد دست تیربار چی و گفت: الان برات #نوار آماده می کنم. قلق گیری اسلحه را بکن که آمدم!» و شروع کرد به فشنگ فرو کردن تو نوار فلزی.
🔹آن قدر کولی بازی درآوردیم که یک هو آن دو #دعوایشان یادشان رفت و زدند زیر خنده.😂😂 ما اول کمی #قیافه گرفتیم و بعد گفتیم: «به. ما را باش که فکر می کردیم الانه شاهد یک #دعوای مشتی می شویم. بروید بابا! از شماها دعوا کن در نمی آد!»😂😂
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
جسمی که #ذوب شد...
کوله پشتی علی پر از گلوله و #مهمات!آتش گرفت. نتوانستند #کوله را از او جدا کنند.
علی از بچه ها خواست به راه خود ادامه دهند و با #چفیه دهان خود را بست تا #عملیات لو نرود...
تنها کف #پوتین هایش که نسوز بودند، باقی ماند....
#شهید_علی_عرب🌷
#نوجوان۱۶ساله
#لشکر۴۱ثارالله
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1⃣2⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠مجهول الهویه
🌷منظره دلخراشی بود😣. تمام اورژانس🚑 را خون فراگرفت. بیشتر مجروحان ١٧ و ١٨ سال سن داشتند و #خونریزی آنها شدید بود. یکی از مجروحان حدود ١٦ سال سن داشت و⚡️ ترکش به #سرش خورده و باندی که در خط امدادگران دور سرش بسته بودند غرق خون شده و از شدت خونریزی، #نفسش به شماره افتاده بود.
🌷....قبل از اینکه به #اتاق_عمل ببرند به اتاق رادیولوژی بردند تا از سرش عکس بگیرند اما وقتی او را به داخل اورژانس آوردند 💥ناگهان نفسش قطع📛 شد. یکی از خواهران سریع برای او لوله گذاشت و شروع به نفس دادن به او کرد....
🌷همه بالای سر او #جمع شده بودیم. هر کسی هر کاری از دستش برمی آمد برای او انجام می داد ⚡️ولی تلاش ها بی نتیجه بود و نفس او دیگر برنگشت😔. خواستیم اسمش را در لیست #شهدا ثبت کنیم اما هیچ نشانی نداشت روی سینه اش نوشتند « #مجهولالهویه» و این خیلی غم انگیز بود😭.
راوى: #رقيه_شكوهى از پرستاران دوران دفاع مقدس
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران7⃣6⃣ 💠 مسئــولیت پذیـری 📌خاطره ای از #شهید_رضــا_چراغی🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃🌹🍃 @shahidNaz
🌷 #یاد_یاران8⃣6⃣
💠 النگـــوهای طلا
📌خاطره ای از
#شهید_عباس_بابایی🌷
👆عکس باز شود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
اگر در پیـــروزی ها✌️ خودمان را دخیـل بدانیــم این #حجاب است برای ما این شاید انکــار #خداست #شهی
#دلنوشتــــــه📝
با کــدام پا در برابرت زانــو بزنم؟
با کــدام چشـم #شرمنــدگی را وصـله ی پارگی پوتینت کنم؟😔
با کــدام دست؟
آااه... گفتم #دست😭
آستینت در باد می رقصــد و به واژه های من می خندد
چه واژه های خالی و #پوچی
نمیدانم!😔
من کلمـات را فریب داده ام و یا کلمات مرا
نمیدانم!!!😔
عشـق و مردانگـی
صـداقت و رفاقت
مرگ و جاودانگی
و کوله پشتی پر از ستاره🌟
چطور این همه را با #یک_دست
برداشتی و خندیدی😄 و رفتی؟😔😔
حاج حسین!
#شهید_حاج_حسیـن_خــــرازی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃💠 باید، که دست از #گنه برداریم مایی، که ادعای #یاری داریم از خوب و بد #امور ما معلوم است #سرباز
#مهــــــــدی_جــان!
هر زمان که می گوییم :
" العجل یا مولای یا صاحب الزمان "
زمزمه هایت را #میشنوم که میگویی:
🌾صبر کن #چشم_دلت نیل شود می آیم
🍂شعــر من حضـرت هابیـل شـود می آیم
🌾 #قول دادم که بیایم به خدا #حرف نیست
🍂 دلــ❤️ به آیینـــه که تبـدیل شود می آیم
العجل یا مولای ........... #العجل 😔
مولایم!!! ﻏﯿﺒﺖ ﮐـــــــــــــﺒـــــــﺮﯼِ ﺗﻮ ﺯﻣﺎﻧﯽ
ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ...
ﻏﻔﻠﺖ ﮐـــــــــــــﺒـــــــﺮﯼِ ﻣﺎ
ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ ✋!!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh