خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
قبر بی سنگ
#قسمت_دویست_و_هجده_
دیگه تو خواب هم فکر منطقه ای؟»
انگار تازه به خودش آمد، ناراحت گفت: «چرا بیدارم کردی؟!»
با تعجب گفتم:« شما این قدر بلند حرف می زدی که صدات می رفت همه جا!»
پتو را انداخت روی سرش، رفت تو اتاق، دنبالش رفتم ،گوشه ای کز کرد، گویی گنج بزرگی را از دست داده بود. ناراحت تر از قبل نالید:« من داشتم با بی بی درد و دل می کردم آخه چرا بیدارم کردی؟!»
انگار تازه شستم خبردار موضوع شد. غم و غصه همه وجودم را گرفت خودم را که گذاشتم جای او، به اش حق دادم. آن شب خواستم از ته و توی خوابش سر دربیاورم چیزی نگفت. تا آخر مرخصی اش هم چیزی نگفت و راهی جبهه
شد.
آن وقت ها حامله بودم. سه چهار روزی مانده بود به زایمان که آمد مرخصی، لحظه شماری می کرد هر چه زودتر بچه
به دنیا بیاید.
بالاخره آخرین شب مرخصی اش رفتیم بیمارستان ،مرا نشاند رو یک صندلی،خودش رفت دنبال جفت و جور کردن کارها، یک خانمی هم همراهمان بود که با
عبدالحسین رفت، بعدها بعد از شهادتش همان خانم تعریف می کرد که
یکی از پرسنل بیمارستان به آقای برونسی گفت:« باید پرونده درست کنید.»
آقای برونسی به اش گفت: «اگه وقت زایمانش شده که من عجله دارم.»
«این چه حرفیه آقا؟ پرونده که باید درست بشه یا نه.»
آقای برونسی یک بلیط هواپیما از جیبش درآورد نشان او داد و گفت :«ببین اخوی، من باید برم منطقه اگر زودتر
کارم رو راه بندازی خدا خیرت بده.»
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#صبحتبخیرمولایمن
🏝آقاجان...!
میدانم که دیر کردیم...
میدانم که هنوزم که هنوز است،
در انتظار آمدنمان صبر میکنی...!
میدانم که
با این همه انتظار و انتظار کردنمان، هنوز هم الفبای انتظار را نیاموختهایم...!
امّا شما...
امّا شما هنوز هم چشم امیدتان به ما مردم زمانه است...!
مولا جان؛
بارها آمدی و نبودم
در تقلای این زندگی
نیازمند تو و بی تو بودم
بارها آمدی و نیامدم
بر دلم بارها نشستی و بی تو بودن را گریستم
میدانم آمدهای ....
بسیار نزدیک ....
پشت پلکهایی که توان باز شدن به روی زیبایت را ندارد.....
پشت درِ دلی که هنوز برای میزبای تو پاک نشده ...
میدانم آمـدهای ...
دعا کن من هم بیایم ...
به پیــــشواز تـــــو🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
نهج البلاغه
حکمت 253 - روش سوگند دادن ستمكار
وَ كَانَ عليهالسلام يَقُولُ أَحْلِفُوا اَلظَّالِمَ إِذَا أَرَدْتُمْ يَمِينَهُ بِأَنَّهُ بَرِيءٌ مِنْ حَوْلِ اَللَّهِ وَ قُوَّتِهِ فَإِنَّهُ إِذَا حَلَفَ بِهَا كَاذِباً عُوجِلَ اَلْعُقُوبَةَ🍃🌹
و درود خدا بر او، فرمود: آنگاه كه خواستيد ستمكارى را سوگند دهيد از او بخواهيد كه بگويد (از جنبش و نيروى الهى بيزار است» زيرا اگر به دروغ سوگند خورد، پس از بيزارى، در كيفر او شتاب شود
وَ إِذَا حَلَفَ بِاللَّهِ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَمْ يُعَاجَلْ لِأَنَّهُ قَدْ وَحَّدَ اَللَّهَ تَعَالَى🍃🌹
امّا اگر در سوگند خود بگويد «به خدايى كه جز او خدايى نيست» در كيفرش شتاب نگردد، چه او خدا را به يگانگى ياد كرد
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مے شـود ڪمــے
مـا را هم دعــا ڪنیـد
دلمــــان عجیب زخمے ست
جا نمے شویم ، نـہ در زمین
نــہ در زمان ،خستہ ایم ...
شهدا محتاج دعاییم
🍃🌸🍃
گاهے بعضی نگاه ها...
چشـــــــم دل را
رو بسوی خـدا بازمےڪند!
مخصوصاً اگر آن نگاه
از قابِ چشم های آسمانے شهید باشد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
14.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞️مستند ««از آسمان»»
ویژه سردار شهید عباسعلی جان نثاری (فرمانده گروه موشکی ١۵خرداد).
🌷🌷🌷
۱۶شهریورمصادف است با سالگرد شهادت شهید والامقام، سردار شهید عباسعلی جان نثاری.
🌹🌹🌹🌹
روحش شاد و یادش گرامی باد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هیچگاه مستقیم به نامحرم نگاه نمےکرد
و به شدت مقید و چشمپاک بود!
اوقاتے که در مهمانے هاۍ خانوادگے بود
اگر بانوان حضور داشتند
حریم شرعے را رعایت مےکرد
اگر جمع بابت موضوعے مےخندیدند
سرش را پایین مےانداخت و میخندید🕊♥
#شهیدمحمدرضادهقانامیری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh