eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#سلام_امام_زمانم🌼🍃 #عطر_نرگس در هوا سر میکشد قلب #عاشق سوی او پرمیکشد #روشن از رویش بگردد این جهان انتظار #مَهدی صاحب زمان 🌾اللهم عجل لولیک الفرج🌾 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✍حالم بـــــد استـــــ با تـــــو فقط #خوبـــــ میشوم خیلی از آنچہ فکـــــر کنے مبتلاتـــــرم ... #شهید_امنیت #شهید_عباس_معصومی #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه 2⃣9⃣ 💠 شمر و شلمچه!! 🔸 از آن #بادمجان درشت های بمی بود که گلوله های #توپ فرانسوی صد بم
🌷 3⃣9⃣ 💠سوپرطلا😄😄 🔸اکبر کاراته از تو خرابه‌های آبادان یه پیدا کرده بود؛ اسمش رو هم گذاشته بود: «سوپرطلا»! الاغ همیشه‌ی خدا بود و آب بینیش چند سانت آویزون. 🔹یه روز که اکبر کاراته برای بچه‌ها سطل‌‌سطل می‌برد، الاغه سرشو کرده بود توی سطل شربت و نصف شربتا رو خورده بود. حالا اکبر کاراته هی شربتا رو می‌کرد و می‌داد بچه‌ها و می‌گفت: بخورید که . 🔸کم‌کم بچه‌ها به اکبر کاراته کردند و فهمیدند که الاغِ اکبر کاراته سرشو کرده داخل سطل شربت و خورده. همه به آب آویزون شده‌ی بینی الاغ نگاه کردند و زدند. 🔹دست و پای اکبر کاراته رو گرفتند و انداختندش توی بهمن‌‌شیر. اکبر کاراته که داشت می‌شد، داد می‌زد و می‌گفت: ای الاغ خر! اگه مُردم، اگه خفه شدم توی اون دنیا جلوتو می‌گیرم؛ حالا می‌بینی! او جیغ‌وداد می‌کرد و بچه‌ها از ریسه رفته بودند.😂😂 📚 مجموعه کتب اکبرکاراته، موسسه مصاف عشق 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
عبور کردند آنان که #رفتنشان عین ماندن بود #لاله هایی ڪه پیش پایشان زمین #ادب می کرد 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
خداوند از مومن #ادای_تکلیف را می خواهد نه نوع کار و بزرگی و کوچکی آن را. فقط #اخلاص، و با دید تکلیفی به وظیفه توجه کردن⚠️. #شهید_حمید_باکری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4⃣4⃣4⃣ 🌷 💠شهدا آگاه بودند به شهادتشان 🔰 صغیرا قرار بود بدون سلاح سبک در عملیات شرکت کنه. حقیر اصرار داشتم همراهش ببره، با اصرار من که شهید🌷 مى شى. گفت: دوست دارم لحظه لحظه شهادت رو حس کنم👌، درگیر شم، اسیر شم، ، یادتون باشه! 🔰یه حالی شده بود وقت تعریف نحوه ، غریب بود. وقتی گفتم: اگر اسلحه نبری شاید اسیرت کنن؛ پاسخ داد: انگشتامو✌️ اینجوری مى كنم تو تا سرنیزه رو بکنن تو شکمم😔. اینقدر بچرخونن تا لحظه لحظه شهادت رو حس کنم. 🔰بعد که شهید شد دیدیم همونجوری که تعریف کرده بود به شهادت رسید😭. ما؛مى توانيم شهادت دهیم♨️ که بله شهدا آگاه بودند به شهادتشان و ! حتی به نحوه شهادتشان هم آگاه بودند. راوی: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
زیادی برای ما گذاشتند ازکارشان...زندگیشان...خونشان #حواسمان_باشد♨️♨️ کم گذاشتیـــم برایشــان.... خیلـــــــی کـــم😔😔😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
و تا ابد به آنانکه #پلاکشان را از گردن خویش درآوردند . تا مانند مادرشان #گمنامـ🕊 و بی مزار بمانند؛ مدیونیم😔 . ... تقدیم به محضر همه #شهدای_گمنام که مشهور آسمانیانند ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
و تا ابد به آنانکه #پلاکشان را از گردن خویش درآوردند . تا مانند مادرشان #گمنامـ🕊 و بی مزار بمانند؛ م
دلتنگــ💔 که میشوی بهترین مأوا مقبره است گمنامی شان غم هایت را محو میکند☺️ گمنامی شان زندگی را برایت همان زندگی که برای دنیایتـ🌍 آخرت را میدزدد اری👌 آنجاست که کوچکی افکارت به چشم دلت دیده میشوند و میمانی واندوهی از سرآگاهی 😔 میروی تا دنیا را در این کوچک دوربریزی وکمی برای آخرت وام بگیری ازآنهایی که تمام دنیا را به فروختند کاش قدر ارزنی از عشقشـ💞ـان رابفهمیم  کاش همه چیز به زیبایی سادگیشان بود .... 🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷سردار شھید محمود کاوه🌷 #دشمن بايد بداند كه هر توطئه‌ای را كه عليه #انقلاب طرح‌ ريزي كند، امت بيدار
زن که وارد #مغازه شد چهره ی #محمود در هم رفت... سرش را انداخت پایین، لبش داشت زیر دندانش هایش #پاره می شد. هرچه زن می پرسید پسته کیلویی چند؟ جواب نمی داد. آخرش هم گفت: ما #جنس نمی فروشم. 🔺زن با #عصبانیت گفت مگه دست خودته؟ پس چرا در مغازه ات را نمی بندی؟ همان طور که سرش زیر بود گفت: هروقت #حجابت را درست کردی بیا تا بهت جنس بدم🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سوریه که می آمد خیلی از شاگردانش به تأسی از رفتار رضا #شیعه می‌شدند. در آخرین مأموریتش ۷ نفر از شاگ
وقتی پدر شهید رضا #کارگربرزی خاطره ای از سفر پدرش با پای پیاده از کرمان به کربلا را تعریف می کرد،ناگهان #حاج_قاسم با حالت تعجب از پدر شهید پرسید: مگر شما اهل کرمان هستید؟گفتند:بله حاج قاسم به فرمانده گفت:«چرا به من نگفته بودید که رضا همشهری ماست»⁉️ فرمانده گفتند: #رضا خودش خواسته بود که این موضوع هیچ جا مطرح نشه ومخصوصاً به حضرتعالی گفته نشود. آری اواخلاص را در جزئیات هم میدانست @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
وقتی پدر شهید رضا #کارگربرزی خاطره ای از سفر پدرش با پای پیاده از کرمان به کربلا را تعریف می کرد،ناگ
5⃣4⃣4⃣ 🌷 🔰آخرین دیدار حضوری ما روز سال پیش بود، آن روز را برای آخرین بار دیدم و شب🌙 هم منزل برادرش با هم بودیم. حتما خودش می دانست که دیداره ، چون خیلی از کارهای ما را سروسامان داد. 🔰مثلاً برای دستگاه تست قند خون من باتری🔋 مناسب خرید، دوچرخه🚲 محمد مهدی را درست کرد، به همه خواهرها و برادرش ، به دیدن دایی اش رفت ، حتی سراغ دوستان نوجوانی اش را هم گرفته بود و با چندتا از آنها دیدار داشت . 🔰انگار می‌خواست برود و حتما در دلش❤️ با همه وداع کرد . البته سه روز قبل از تماس گرفت 📞و با من و پدرش صحبت کرد، همه‌اش می‌گفت: من حالم خوبه. 🔰خیلی با بغض با او صحبت کردم😢، به من گفت: مادر هروقت دسترسی به تلفن☎️ داشته باشم باز زنگ می‌زنم. برای اینکه شرایط سخت آنجا را برایم تجسم کند گفت: من 11روز است  که به تلفن دسترسی نداشتم🚫. 🔰در حالی که می‌دانستم نیست✘ اما همیشه حضورش را کنارم👥 حس می‌کردم. دیدار بعد ما شد روز ماه که پیکر رضا ⚰را برایم آوردند. 🔰از اینکه خدا من را هم لایق دانست تا در صف باشم، شکرگزارش هستم. راضی‌ام به رضای خدا😊. ، خودش خواست ، خدا هم بهش داد.👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
من داخل قبر مسعودم رفتم و زیارت #عاشورا خوندم آرامش خیلی خاصی داشتم بعدِ معراج همه #تسلیت گفتن گفتم
تصویر منتشرنشده از لحظه ی سقوط آزاد شهید #مسعود_عسگری🌷 ‌ یادمه با هم رو به #آسمون دراز كشيده بوديم، كه مي گفت : همیشه به حال پرنده ها و پروازشون غبطه می خوردم. حالا خودش #پرنده شد و پر کشید. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هر چند دست ما #کوتاه است هرچند در کوی #نیکنامان ما را گذر نمیدهند اما نیکنامان از کوی #گمنامان و بدنام ها می توانند گذر کنند.. #خورشید! به ما هم سری بزن! #یاایهاالعزیز #حنابندان_شهادت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران3⃣4⃣ 💠 روزها روزه، شبها عبادت 📌خاطره ای از #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃
هیهات #مصیبتی است تنهـا ماندنــ هنگام #رحیـل همرهان جا ماندنــ سخت است زمان #هجرت هم قفســان مبهوت #قفـس شدن ز ره وا مانـــدن شاعر: #شهید_تورجی_زاده🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
هیهات #مصیبتی است تنهـا ماندنــ هنگام #رحیـل همرهان جا ماندنــ سخت است زمان #هجرت هم قفســان مبهوت
6⃣4⃣4⃣ 🌷 💠 در آغوش یار راوی: شهید محمود اسدی نقل از نوار خاطرات 🔸صبح روز محمد پس از سرکشی به نیروها به داخل آمد... ساعت 7/5 صبح بود و روز دوم حضور نیروها روی ارتفاعات. محمد نشست کنار ورودی سنگر... حال و هوای داشت. انگار می‌دانست به نزدیک شده است! 🔹محمود اسدی که خودش هم بعدها شد، با او صحبت می‌کرد. در مورد آرایش نیروها و امکان عراقیها و... سنگر کوچک بود و پنج نفر کنار هم بودند که یکدفعه با صدای ، سنگر خراب شد! 🔸 شهید شده بود اما بقیه بچه‌هایی که در سنگر بودند شده بودند. گرد و غبارها که خوابید محمود، محمد را دید که همانطور که نشسته بوده مجروح شده. 🔹سریعاً به سراغ او رفت. مش رجبعلی مسئول داشت دنبال می‌‌گشت و می‌گفت باید عکس بگیرم. ببین محمد چه قشنگی دارد. 🔸محمد را از سنگر بیرون آوردند. عمیقی در پهلوی چپش بود و بازوی راستش هم در خون بود. محمود تعجب کرد و گفت: چطور خمپاره از بالا خورده و اینطور در دو طرف بدن ایجاد کرده! 🔹لبهای محمد هنوز تکان می‌خورد. محمود را جلو آورد اما نفهمید محمد چه می‌گوید. محمد را سریع به پایین منتقل کردند و سوار کرده و خودشان برگشتند. 🔸هنوز چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پشت بی‌سیم اعلام کردند برادر رفت پیش حاج حسین! می‌گویند حال و هوای اردوگاه درست مثل زمانی بود که حاج شهید شده بود. 🔹تا چند روز در اردوگاهها فقط نوارهای و مناجاتهای محمد را پخش می‌کردند. بیشتر مناجاتها و مداحی‌های محمد در مورد عجل‌الله فرجه بود... 🔸محمود خیلی ناراحت بود تا اینکه شبی محمد را دید؛ خوشحال بود و بانشاط. لباس فرم تنش بود. چهره‌اش هم بسیار نورانی‌تر شده بود. یاد مداحی‌های او افتاد و پرسید: محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی توانستی او را ببینی!؟ محمد در حالی که می‌‌خندید گفت: من حتی آقا امام زمان عجل‌الله فرجه را در گرفتم 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#سہ_بـرادر سه #برادر با هم هماهنگ بودند داخل خونه بیرون از خونه با هم سر کار میرفتند، بعد هم تظاهرات و فعالیت ها سیاسی آخر هم جبهه و #شـهــــادت... #ابراهیم شهید شد #عبدالله مفقود الاثر شد #حبیب رو هم پس از نه سال تکه اے از استخونهاشو به همراه پلاک براے خانواده اش آوردند #برادران_شهید_جعفرزاده🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
نگاهش که میکنی انگار #قرآن تفسیر میشود!#لبخند که می زند میشود خود آیه«اشداء علی الکفار رحماء بینهم»...! محال است لبخند بزند و حال دلم عوض نشود😍!خنده اش انگار فرق دارد...!نه با دهان،که از عمق چشمانش می خندد!با تمام وجود و از ته قلبش! #شهید_حاج_حسین_خرازی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
نگاهش که میکنی انگار #قرآن تفسیر میشود!#لبخند که می زند میشود خود آیه«اشداء علی الکفار رحماء بینهم».
📝 🔶گاهی زندگی یک آدم میشود معنی یک آیه...گاهی نگاهش که میکنم محال است لبخند بزند و حال دلم❤️ عوض نشود!خنده اش انگار فرق دارد...!نه با دهان،که از عمق می خندد!با تما وجود و از ته قلبش!از عمق چشمانی که پر از مهربانیست و از ته قلبی که خدا در آن خانه🕋 کرده! 🔷و مگر میشود از عمق چشمانش بخندد و خنده اش خدایی نباشد😍 وقتی همیشه سفارشش این بوده که گاهی یک ♨️نگاه حرام را از انسان سلب میکند! 🔶 انگار آب است روی آتش🔥 دلم!نگاهش که میکنم دلم قرص میشود😌،وجودم آرام میگیرد و قلبم گواهی میدهد به ،به لبخندش که به کارهایم میخندد😄 و به چشمانش که مثل همیشه بدرقه راهم است!نگاهش که میکنم حال دلم خوب میشود!و آنوقت است که حتی در هم به رویش لبخند میزنم☺️! 🔷نگاهش که میکنی انگار جز مهربانی کردن بلد نیست❌...گاهی باورم نمیشود صاحب این لبخند همان کسی است که نامش لرزه😖 به اندام ارتش تا دندان مسلح می انداخت!صاحب این لبخند همان کسی است که برای سه روز در عراق جشن و پایکوبی کردند🙁!همان کسی که اولین لشکر را بنیانگذاری کرد✓! 🔶همان که خط شکن بودو هیچ لشکر و خطی در مقابلش تاب مقاومت نداشت🚫!همان که می گفتند یک دانشگاه !!آری،همان دلاور  همان شیرمرد خط شیر و همان فرمانده جوان جبهه ! 🔷به راستی که او مصداق اشداء علی الکفار است وقتی،فرماندهان می گفتند:نامش که می آمده دعا دعا می کرده اند که مقابل او و لشکرش نباشند😏 چرا که می دانستند می آید و میزند و هیچکس هم جلودارش نیست👊! 🔶و به راستی که است وقتی صدایش میکنند فرمانده قلبها❤️!وقتی شب عملیات در تاریکی شب🌙 رزمندگانش را می بوسد!وقتی غواص هایش🏊 را مثل جانش دوست دارد!وقتی عکس هایش عجین شده و وقتی هنوزم که هنوز است لبخندش دل را می بَرد😍!!! 🔷آری  به راستی که  تفسیر آیه "اشداء علی الکفار رحماء بینهم است"!👌👌 نگاهش که کنی جز لبخند چیزی نمیگوید🚫 اما همین یک لبخند پر از حرف های نگفتنیست! 💥راستی مهم نیست اگر چشمانم خیس اند😢...لبخند میزند وقتی نگاهتان میکنم😊! ...! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔺وارد خانـه که شـد دید لامپ💡 را عـوض کرده‌ام،خوشحال شد و کلی #تشـکر کـردکه دیـگر دارم مـرد😎 می‌شـوم و از ایـن حرف‌ها.. ⚡️اما وقتـی گفتـم که آن را از تعاونی دادگستری آورده‌اند،از ناراحتی صورتش سـرخ شـد😡 🔻بعد هم چـراغ را خاموش کـرد و گفت: شما فکـر می‌کنیـد #پدرتـان بعـد از انقـلاب با قبـل از انقلاب تفاوت کرده است که گفته‌ایـد برایتـان لامپ بیاورنـد؟ ‌ راوی: #فرزند_شهید_بهشتی @shahidNazarzadeh
با خدای خود چه گفتین و چه #عهدی بستین، که #معبود شما را اینچنین برای #خودش انتخاب کرد. بر قامت رعنای شهیدان #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🕊🌷 🌷شهدا مرگ را به سخـره گرفته اند تا ما به حقارت دنیـ🌏ـا بخندیم... 🌷شهدا حیثیت را فریـاد زدند تا ما گوشت و پوستمان را از جرعه عطش و شــور بپرورانیم🌱 🌷شهدا همه تعلقات را از خود بریــدند و خود را مسافر آسمــان ڪردند🕊 تا گذرگاه بودن دنیا را اثبات ڪرده باشند👌 و راز آزادی را بریدن از خویش نموده باشند. پس 💢 🌷 و بر فرهنگ همیشه روشنشــان✨ بر ما باد مرور خویش در بایـد های آنان و محک زدن خود در این غفلت گاه نسیان زا 💢 🕊 که بزرگ ترین نتیجه حرکت است✊ 🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باورکن حتی #خاک_چادرت هم مقدس است😊🌹 آری باتوأم #مدافع چادرحضرت زهـرا...😇👼 اینبار که خواستی چادرت را سرت کنی در #دلت بگو💓 اکنون مدافع چادرحضرت زهـرا هستم، #قربة الی الله 😍 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh