در ماشین🚙 را باز کرد. گفت:بفرما بالا.از بیمارستان برگشته بودم. با آن وضعم فقط جای #یک_نفر توی ماشین بود.من یا حاجی⁉️فکر کردم «حالا یه جوری تا اردوگاه تحمل می کنیم دیگه»سوار شدم.دررابست😟. به راننده گفت «ایشون روببر برسون» راننده فقط گفت چشم.راه افتادیم. برگشتم نگاه کردم.دور می شدیم ازش.زیر باران ⛈خیس میشدو می آمد.
#شهید_حسین_خرازی
@shahidNazarzadeh
2⃣1⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠قارچهاى سمى جاده!
🌷عملیات #محرم بود و ما در ٥٠٠ متری پل چنتره، بنه تدارکات به پا کرده بودیم. ساعت ٩ صبح🌥 قرار بود مقداری مهمات و آذوقه برای #رزمندگان که در حال پیشروی بودند؛ ببریم. تا شب قبل جاده مواصلاتی در دست #عراقى ها بود برای همین گراى دقیق آن را داشتند و بی وقفه گلوله کاتیوشا و خمپاره💥 بود که روی جاده فرود می آمد.
🌷از چندتا راننده ای که در بنه داشتیم هیچ کدام حاضر به رفتن نشدند❌ چون جاده از دور پیدا بود که از دامنه تپه ها پیچ می خورد و بالا می رفت و می دیدیم که #سرتاسر جاده زیر آتش است. راننده ها به حاج اسکندر (شهيد حاج اسماعیل اسكندرى) می گفتند: «حاجی اجازه بده آتش سبکتر شود؛ می رویم!» #منتظر آنها نشد🚫، کلاشش را برداشت، پشت یکی از ماشین ها🚙 که آماده بود؛ نشست.
🌷اولین بار بود که احساس می کردم این بار آخر است که #حاج_اسکندر را می بینم، رفتم جلو شوخی و جدی گفتم: «حاجی خدا رحمتت کند! برو به سلامت☺️!» حاجی که راه افتاد هیچ کس از جایش تکان نخورد #همه چشم به جاده داشتیم و حاج اسکندر که پیش می رفت گلوله های کاتیوشا💥 بی وقفه به جاده می خورد و گرد و خاک🌫 حاصل مثل #قارچ_سمی در میان جاده قد می کشید، اما حاجی #با_شهامت و مارپیچ🔄 از میان انفجارها عبور می کرد.
🌷همه به اشک افتاده بودیم😭 و برایش دعا می کردیم تا زمانی که ماشین از چشم ما #ناپدید شد. ساعتی بعد حاجی به سلامت از همان جاده به بنه برگشت😌....
🌷١٩ دی ماه ١٣٦٥ حاج اسماعيل #اسكندری در حال بالا رفتن از خاكريز دشمن، مورد اصابت گلوله قرار گرفت. خورشيدِ آن روزِ #شلمچه در حالی غروب می کرد⛅️ كه مردی از مردان حماسه، به آرامی سر بر بالين خون مى گذاشت و به نام بلند #شهيد افتخار می يافت😔.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
fadaeian-fatemiye9402 (9).mp3
4.79M
#مداحی بسیار زیبا
🌾دائم تو مسیر مزار شهدا موندم...
🌾رفتن رفقا، دونه دونه و جاموندم...
شهدا دلم تنگه😭😭😭
🎤سید رضا نریمانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#دلنــوشتــــــــــه 📝
#شهیــــــد!
🌾فقط به نام تو میشود سکه پیروزی زد✌️ که بعد از تو، #هرکه_مانده، در توهُّم زندگی شناور است.
🌾نام تو ای لاله سرخ🌷، معنای زندگیست و غربت بعد از تو، دامن اهالی کوی شجاعت را گرفته؛ ماییم و دلی که جز به #بهای_خون، نه فروخته میشود و نه خریداریش هست.
🌾 #کاش_بودید!
چفیه های خون آلود، بر شط آرامش پل بسته اند. در لایه های زیرین هستی، غوغایی است.
🌾قسم به #نام_سرخ_شهادت که پس از جنگ، راهی که شما به #خون گلو پیموده اید، به خون دلـ❤️ میرویم.
🌾ما هر روز، در راه #مولای_شهیدان روی زمین، فلسفه میخوانیم و هر شام🌙، عده ای پشت سیمخاردار #ابتذال گیر میکنند.
🌾هر روز، روز شماست
#کاش_بودید!
هر روز، برایم شعر میخوانی
هر روز، در خاکریز فکرم #شهیدمیشوی
پشت سنگر احساسم تیر میخوری💥
و از قرارگاه فکرم، پر میکشیـ🕊
🌾به سوی #کربلای آرزوهایم به راه میافتی
و من هر روز، شادی ام را تشییع میکنم⚰
و زندگی #مردانه را به خاک می سپارم😔.
🌾من هر روز از شما #دورمیشوم😭
در حالیکه دست تمنا به سوی شما دارم.
هر روز عهد میکنم که دلم❤️ بر سر مزار شما بماند تا #شیون_مادران فرزند مرده را در هیاهوی تبلیغات خوردنیها و آشامیدنیها گم نکنم🚫.
🌾شعری سروده ام به نام #خاک
و تو بر روی بیتهایش، با نعش #خون_آلود افتاده ای. کتابی نوشته ام📚 که #پلاکت را در همه صفحاتش آویزان کرده ای.
🌾هر روز برایم سخنرانی میکنی
میگویی جان شما و #فرمان_رهبر!
هر روز برایم شعر میخوانی.
هر روز برایم نقاشی میکنی📝.
هوا بوی سرخی میدهد و واژه ها و زندگی، رنگ #نام_شما گرفته.
🌾دریا دریا اشک، در فراق تو😭😭
از هامون نیاز جاماندگان حقیقت، تا کاروان رفتگان سرخ جامه، هزار #افسوس به رنگ تنهایی نوشته اند. از مرز ارزشهای بشر جدید تا سه راهی شهادت #کربلای_ایران، هزار امید به نام ولایت نگاشته اند👌.
🌾من، غم تنهایی و #فراق_تو را ای #برادر_شهیدم، به دامن مولایم میبرم و سر به سجدگاه محراب ابرویش، دریا دریا اشک میریزم😭 و اوست #تسکین_من.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh