🌷شهید نظرزاده 🌷
همیشه هرکجا که بود تا صدای #اذان را میشنید #نمازش رو میخواند. حتی گاهی در جلسات در حین حرف زدن بود
آسمونی بشیم
میشه روی زمین هم #آسمونی شد
البته به شرط اینکه.....راهت رو #مستقیم بری
مستقیم......تا افق
همونجایی که؛ آسمونیها به زمینیها..... #سلام میدن
شهیدان:
#عماد_و_جهاد_مغنیه🌷
#پدر_و_پسر_شهید🕊
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#راوی مادر شهید آسمیه🕊 عباس در #اربعین روانه ڪربلا شد وقتی از او پرسیدم: #اولین آرزوی ڪه در #ڪربلا
🔸چند روز مونده بود که #عباس بره اومد خونمون🏡 از دوره اومده بود اون شب #سرد بود اومد نشست با هم صحبت کردیم
🔹بعد عباس گفت اگه آدم برای #شهادت بره سوریه هیچ وقت شهید نمی شه❌ آدم بایدهمیشه برای #جهاد برای حفاظت از ناموس بره👌
🔸هنوز که هنوزه این جملش تو ذهنمه💬 همش حرف های #آسمونی می زد انگار جاش اینجا نبود😔
راوی:همکار شهید
#شهید_عباس_آسمیه🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠سرشار از انرژی!! 📌به روایت همرزم #فرمانده_حسین ⭕️از کار که برمیگشت، با وجود #خستگی بسیار، در خدم
🌷از عشق زمینی تا آسمانی🌷
🔹شش سالی که #مرتضی برای خواستگاری از من وقت گذاشته بود، اتفاقات عجیبی برایش رخ داده بود، خودش برایم تعریف می کرد: اون روزها #نماز_شب می خوندم و می گفت: خدایا! #فاطمه رو راضی کن، روزه می گرفتم و می گفتم: خدایا! فاطمه رو راضی کن، نماز مستحبی خدا! فاطمه راضی بشه و ...😅
🔸چندین بار پیش اومد که تنهایی👤 به بیابان های بیرون شهر می رفتم، راه می رفتم و #تنهایی شروع می کردم به دعا خوندن! سقفم آسمون🌠 بود و زیر پام کویر، به خدا می گفتم: خدایا! چیکار کنم این دختر #راضی بشه؟
🔹کم کم سکوت و تنهایی و صدای حیوانات و... من رو می گرفت و من رو به فکر #قبر و قیامت و... می انداخت، به جایی رسیدم که به #خدا می گفتم: من کی هستم؟ #تو کی هستی؟ من قراره تو این دنیا چیکار کنم⁉️
🔸فاطمه! این نه گفتن های تو باعث شد من از یک عشقـ❤️ زمینی به عشق #آسمونی برسم، بعضی اوقات به مرتضی می گفتم: ای کاش زودتر به تو جواب مثبت داده بودم☺️ امّا مرتضی می گفت: نه❌ تو من رو ساختی.
📚برشی از کتاب ساقیان حرم
خاطرات فرمانده نابغه
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_مرتضی_حسین_پور (حسین قمی)
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh