🌷شهید نظرزاده 🌷
#رفتـن ِ بعضی ها 💥یا نــه! اینطـور بگویـم: 👈بعضــی رفتـن ها؛ #فـــرق می کنـد جنـسش... انگار #خـدا
7⃣8⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰یک روز قبل از سالگرد #شهادت بابک بود، هرطور برنامه ریزی میکردم نمیتوانستم🚷 خودم را به #مراسم برسانم. ازاینکه کارها پیچیده شده بودن خیلی ناراحت بودم😔 باخودم میگفتم شاید #بابک دوست نداره به مهمونیش برم.
🔰شب موقع خواب دوباره یادم افتاد💭 و گفتم: خیلی بی معرفتی، دلت نمیخواد من بیام⁉️ باشه ماهم خدایی داریم ولی بابک خیلی #دوستت_دارم بااینکه ازت دلخورم..😔
🔰توی همین فکرا💬 بودم که خوابم برد. خواب #بابک رو دیدم، بهت زده شده بودم، زبونم بندامده بود😧 بابک خونه ی ما🏡 بود. میخندید و میگفت: چرا ناراحتی⁉️
🔰گفتم: بابک همه فکر میکنن تو #مُردی. گفت: نترس، اسیر شده بودم، ازاد شدم🕊 باهیجان بغلش💞 کرده بودم و به خانوادم میگفتم: ببینید بابک #نمرده، اسیر شده بود. بابک گفت: فردا بیا م#همونیم. گفتم:چه مهمونی!؟
🔰گفت:جشن سالگرد #ازادیم. گفتم: ینی چی!؟ گفت: جشن ازادیم از اسارت دنیـ🌍ـا بغضم گرفت شروع به گریه کردم😭از شدت اشک صورتم خیس شده بود، از #خواب بیدار شدم. با چشمام پراز اشک #نماز صبح خوندم.
🔰برخلاف انتظار تمام #مشکلات حل شد ونفهمیدم چطوری رسیدم به مراسم بابک😍 گفتم: بابک خیلی مَردی.
راوی:دوست شهید
#شهید_بابک_نوری_هریس
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh