🌷شهید نظرزاده 🌷
میان رمل های #فکه یا گوشه ای از #بقیعِ_شرهانی را بگردید شاید #عشق را میان استخوان ها و #پلاکها پیدا
0⃣6⃣3⃣ #خاطرات_شهدا
💠سرنوشت گردان #حنظله
🌷یکی از حزن انگیزترین و در عین حال حماسی ترین لحظات #فکه، ماجرای گردان حنظله است؛ ٣٠٠ تن از رزمندگان این گردان درون یکی از کانال ها به محاصره ی نیروهای #عراقی در می آیند. آنها چند روز و صرفاً با تکیه بر ایمان👊 سرشار خود به مبارزه ادامه می دهند و به مرور همگی توسط آتش دشمن🔥 و با #عطش مفرط به شهادت🕊 می رسند.
🌷ساعت های آخر⌛️ مقاومت بچه ها در کانال، #بیسیم_چی گردان حنظله #حاج_همت را خواست. حاجی آمد پای بی سیم و گوشی📞 را به دست گرفت. صدای ضعیف و پر از خش خش را از آن سوی خط شنیدم که می گوید: احمد رفت، حسین هم رفت😔. باطری 🔋بی سیم دارد تمام می شود. عراقیها عن قریب می آیند تا ما را #خلاص کنند. من هم خداحافظی 👋می کنم.
🌷حاج همت که قادر به #محاصره ی تیپ های تازه نفس دشمن نبود🚫، همان طور که به پهنای صورت اشک می ریخت😭، گفت: بی سیم را قطع نکن📛... حرف بزن. هر چی دوست داری بگو، اما تماس خودت را #قطع_نکن. صدای بی سیم چی را شنیدم که می گفت: سلام ما را به #امام برسانید. از قول ما به امام بگویید: همانطور که فرموده بودید #حسین_وار مقاومت کردیم، ماندیم و تا آخر جنگیدیم✊.
راوى: #رزمنده_سعید_قاسمی
که در عملیات والفجر مقدماتی، مسئولیت واحد اطلاعات و عملیات لشکر ٢٧ محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله)
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
نمی کَنَم دل از این عرصه #شقایق_فام کنار #لاله_رخان آشیانه می سازم در آستان #به_خون_خفتگان وادی
0⃣2⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
✨شهید امیر حاج امینی…
بیسیم چی لشگر ۲۷ محمد رسول الله…
ولی تاریخ شهادتش ۱۰ اسفند ماه ۱۳۶۵ و محل شهادتش کربلای #شلمچه بوده است.
✨خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدین، بعدی ادامه بده… اینقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش #بیسیم_چی. بیسیم چی (شهید) پور احمد…
✨اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود #خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه.
✨هر کار می کرد، برا خدا می کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسی خبردار می شه یا نه! عجیب نسبت به بچه های #یتیم حساس بود، کمک به یتیمان هیچوقت فراموشش نمی شد…
✨یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: “نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من #خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام… اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم….”
✨ولی دلش رضا نداده بود و با #گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه. همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش…. می گفت: من خاک پای شماهام ….
✨دفعه آخری موقعی بود که بچه ها یک به یک جلو می رفتن و بر می گشتن. یه بار دیدیم امیر بلند شد که بره تو خط. یکی بهش گفت: حاجی! الان نوبت منه… ولی امیر گفت: نه! حرف نباشه، این دفعه #من می رم…..
همین دفعه بود که با خوردن یه #خمپاره شهید شد…
#شهید_امیر_حاج_امینی
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
امام به ما آموخت
که انتظار در مبارزه است
و این بزرگترین پیام او بود ...
#امام_خمینی
#بیسیم_چی
#سرباز_روح_الله
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh