🖤🔆🖤🔆🖤🔆🖤
🔺با دستِ #بسته است ؛
ولی دست بسته نیست ...
🔺برادر #حسین احمدی، نظاره می ڪند پیڪر #شهیـدی را ڪه پـس از ۱۲ سال چـهره نمایانده است. دست ها و پاهابا سیم #تلفن📞 بسته شده و در غـربت وَمظلومیـت
🔺 بی مانندی به #احتمال قوی
#زندهبهگور گردیده است. این معاملهای
است که #بعثیها با بسیاریاز بسیجیان
و پاسدارانمظلومِ #گرفتارشده در حلقهٔ
#محاصرهی فڪه ڪردند ...
اردیبهشت ۱۳۷۳
ارتفاع ۱۱۲، شمال فکه
عکاس: احسان رجبی
#تفحص_شهید
#جستجوگران_نور
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
با دستِ بسته است ؛
ولی دست بسته نیست ...
😔😔
برادر حسین احمدی ، نظاره می ڪند پیڪر شهیـدی را ڪه پـس از ۱۲ سال چـهره نمایانده است . دست ها و پاها با سیم تلفن بسته شده و در غـربت وَ مظلومیـت بی مانندی به احتمال قوی زندهبهگور گردیده است.😢
این معاملهای است که بعثیها با بسیاریاز بسیجیان و پاسدارانمظلومِ گرفتارشده در حلقهٔ محاصرهی فڪه ڪردند ...
اردیبهشت ۱۳۷۳
ارتفاع ۱۱۲، شمال فکه
عکاس : احسان رجبی
#تفحص_شهید✨
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📌 ماجرای تفحص بند انگشت و انگشتر در فکه
🔹️ مدتی بود که در میدان مین فکه، منطقه عملیاتی "والفجر یک" در حال تفحص بودیم اما از پیکر شهدا هیچ اثری نبود.
◇ عصر عاشورای سال ۱۳۷۳ یا ۷۴ بود. پکر بودم و به سمت ارتفاع ۱۱۲ همین طور راه می رفتم و به شهدا التماس می کردم که خودی نشان دهند.
◇ ناگهان در خاکهای اطراف چیزی سرخ رنگ
نظرم را جلب کرد. توجه که کردم به انگشتر می مانست ....
◇ جلوتر که رفتم دیدم یک انگشتر است. دست بردم برش دارم که با کمال تعجب دیدم یک بند انگشت هم بدان متصل است.
◇ خاک های اطرافش را کندم . بچه ها را صدا کردم. علی آقا محمود وند و بقیه هم آمدند.
◇ یک استخوان لگن، یک کلاه خود آهنی و یک جیب خشاب پیدا کردیم.
◇ بچه ها یکی یکی می نشستند و بغض شان می ترکید. این انگشت و انگشتر پلی زده بود
◇ با امام حسین (ع) در عصر عاشورا
روضه ای بر پا شد ...
📚 راوی: مرتضی شادکام
کتاب تفحص، نوشته حمید داود آبادی،
ناشر: صیام، صفحه ۲۳-۲۲٫
#تفحص_شهید
#السلام_علیک_یااباعبدالله
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
تفحص انگشت و انگشتر ....
مدتی بود که در میدان مین فکه،
منطقه عملیاتی والفجر یک
در حال تفحص بودیم
اما از پیکر شهدا هیچ اثری نبود.
عصر عاشورای سال ۱۳۷۳ یا ۷۴ بود.
پکر بودم و به سمت ارتفاع ۱۱۲
همین طور راه می رفتم و به شهدا
التماس می کردم که خودی نشان دهند.
ناگهان در خاکهای اطراف چیزی سرخ رنگ
نظرم را جلب کرد. توجه که کردم
به انگشتر می مانست ....
جلوتر که رفتم دیدم یک انگشتر است.
دست بردم برش دارم که با کمال تعجب
دیدم یک بند انگشت هم بدان متصل است.
خاک های اطرافش را کندم .
بچه ها را صدا کردم.
علی آقا محمود وند و بقیه هم آمدند.
یک استخوان لگن، یک کلاه خود آهنی
و یک جیب خشاب پیدا کردیم.
بچه ها یکی یکی می نشستند
و بغض شان می ترکید.
این انگشت و انگشتر پلی زده بود
با امام حسین (ع) در عصر عاشورا
روضه ای بر پا شد ...
📚 راوی: مرتضی شادکام
کتاب تفحص، نوشته حمید داود آبادی،
ناشر: صیام، صفحه ۲۳-۲۲٫
#تفحص_شهید
#السلام_علیک_یااباعبدالله
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
.
#شهید_آوینی :
برای ما " کــربلا "
بیش از آن که یک شهر باشد
یک افق است که آن را
به تعداد شهدایمان فتح کردہایم
.
.
#تفحص_شهید
#صبحتون_شهدایی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh